فائز
فائز : (عربي) 1- (در قديم) نايل؛ 2- رستگار، رستگار شونده؛ 3- پيروز، پيروزي يابنده. اسم فائز در لغت نامه دهخدا فائز. [ ءِ ] (ع ص ) رهایی یابنده . از شر رهاشده و به خیر دست یافته . رجوع به فایز شود. (از اقرب ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
فائز : (عربي) 1- (در قديم) نايل؛ 2- رستگار، رستگار شونده؛ 3- پيروز، پيروزي يابنده. اسم فائز در لغت نامه دهخدا فائز. [ ءِ ] (ع ص ) رهایی یابنده . از شر رهاشده و به خیر دست یافته . رجوع به فایز شود. (از اقرب ...
ادامه مطلب ...فالِح : (عربي) 1- نيكوكار؛ 2- (اَعلام) نام فقيه حَنبلي مذهب از دواسِر نَجد. اسم فالح در لغت نامه دهخدا فالح . [ ل ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 60 هزارگزی شمال خاوری ...
ادامه مطلب ...فاضل : (عربي) 1- داراي فضيلت و برتري در علم به ويژه علوم ادبي؛ 2- (در قديم) نيكو، پسنديده به ويژه آنچه داراي جنبه يا اجر معنوي است؛ 3- (اَعلام) 1) فاضل قمی: (= ابوالقاسم محمّدابن حسن) [1152-1231 قمری] ...
ادامه مطلب ...فاروق : (عربي) 1- (در قديم) تميز دهنده و فرق گذارنده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب عمرابن خطاب (خليفهي دوم)، از صحابهي پیامبر اسلام(ص)؛ 2) شاه مصر [1936-1952 میلادی]، که با کودتای نظامی به رهبری محمّد بخیت و جمال عبدالناصر ...
ادامه مطلب ...فارس : (عربي) 1- (در قديم) سوار بر اسب؛ 2- (به مجاز) دلاور، جنگجو. اسم فارس در لغت نامه دهخدا فارس . (اِخ ) آن که زبان فارسی دارد. آن که از مردم ایران است . در مقابل ترک ، عرب و جز آن ...
ادامه مطلب ...فاران : (عبري) (اَعلام) 1) موضع مغارهها [جاي غارها]؛ 2) بياباني كه بنياسرائيل در آنجا گردش كردند؛ 3) كوهي است در شمال شرقي دشت فاران كه آن را كوهِ مضرعه گويند. اسم فاران در لغت نامه دهخدا فاران . (اِخ ) موضع ...
ادامه مطلب ...فاخر : (عربي) 1- گرانبها، با ارزش؛ 2- عالي؛ 3- نيكو. اسم فاخر در لغت نامه دهخدا فاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) نازنده . (منتهی الارب ). || بهترین هر چیزی . گرانمایه . (منتهی الارب ) : آستین نسترن پر بیضه ٔ ...
ادامه مطلب ...فاتح : (عربي) 1- گشاينده و فتح كنندهي سرزمينها در جنگ، پيروز؛ 2- (در حالت قيدي) با حالت برنده و پيروز. اسم فاتح در لغت نامه دهخدا فاتح . [ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . پیروز. ظفریاب . گیرنده ٔ شهر. || فتحه ...
ادامه مطلب ...غَنی : (عربي) 1- ثروتمند؛ 2- آن که از کمک و هم کاری دیگران بینیاز است، بینیاز؛ 3- از صفات و نامهای خداوند؛ 4- (در فلسفهی قدیم) ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد؛ 5- (اعلام) ...
ادامه مطلب ...غلاممحمّد : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + محمّد]، ارادتمند و فرمان بردار محمّد [منظور حضرت محمّد(ص)]. اسم غلام محمد در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت ...
ادامه مطلب ...غلامعلی : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + علي]، ارادتمند و فرمان بردار علي [منظور امام علي(ع)]. اسم غلام علی در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده ...
ادامه مطلب ...غلامعباس : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + عباس]، ارادتمند و فرمان بردار عباس [منظور حضرت عباس(ع)]. اسم غلام عباس در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده ...
ادامه مطلب ...غلامرضا : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + رضا]، ارادتمند و فرمان بردار رضا [منظور امام رضا(ع)]. اسم غلام رضا در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده ...
ادامه مطلب ...غلامحسين : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسين]، ارادتمند و فرمان بردار حسين [منظور امام حسين(ع)]. اسم غلام حسین در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک ...
ادامه مطلب ...غلامحسن : (عربي) [غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسن]، ارادتمند و فرمان بردار حسن [منظور امام حسن(ع)]. اسم غلام حسن در لغت نامه دهخدا غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است