حیات
حيات : (عربي) زندگي، زيست. اسم حیات در لغت نامه دهخدا حیات. [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست. زندگی. مقابل ِ ممات. زندگانی. (آنندراج ) : کی باشدت نجات ز صفرای روزگار تاباشدت حیات ز خضرای آسمان. خاقانی. و جاودانی و دوباره ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
اسم دختر بر اساس الفبا,اسم دخترانه با ح,اسم دختر با حرف ح,نام های دخترونه با ح,اسم دختر شروع با حرف ح,اسامی دخترانه ای که با حرف ح شروع می شوند.
حيات : (عربي) زندگي، زيست. اسم حیات در لغت نامه دهخدا حیات. [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست. زندگی. مقابل ِ ممات. زندگانی. (آنندراج ) : کی باشدت نجات ز صفرای روزگار تاباشدت حیات ز خضرای آسمان. خاقانی. و جاودانی و دوباره ...
ادامه مطلب ...حوريه : (عربي) زن سفيد پوست و زيباروي. اسم حوریه در لغت نامه دهخدا حوریة. [ ری ی َ ] (ع ص ) زن سپیدپوست و نرم. (اقرب الموارد). رجوع به حور و حوراء شود. حوریة. [ ری ی َ ] (اِخ ...
ادامه مطلب ...حوریا : (عربي ـ فارسي ـ فارسي) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به حور؛ 2- (به مجاز) زن یا دختر حورچهر، زن زیبارو و پریگونه. اسم حوریا در ...
ادامه مطلب ...حوري : (عربي ـ فارسي) 1- (در اديان) حور؛ 2- (به مجاز)، زن زيبا. اسم حوری در لغت نامه دهخدا حوری. (ص، اِ) در تداول فارسیان ،حوراء که مفرد حور است آید. حوریه : یکی چون چتر زنگاری دوم چون سبز عماری سوم ...
ادامه مطلب ...حوروش : (عربي ـ فارسي) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زيبای بهشتي. اسم حوروش در فرهنگ فارسی حوروش ( صفت ) زنی که مانند حوریان باشد زن زیبا . اسم حوروش در فرهنگ فارسی عمید حوروش زیبا، مانند حور: در چمن حوروشان ...
ادامه مطلب ...حورالعين : (عربي) (در قديم) زن يا زنان سفيدپوست درشت چشم. اسم حورالعین در لغت نامه دهخدا حورالعین. [ رُل ْ ](ع اِ مرکب ) به معنی زنان سپیدپوست فراخ چشم، چه حورجمع حوراء است و حوراء به معنی زن سپیدپوست ...
ادامه مطلب ...حورا : (عربي) 1- (در قديم) (در اديان) حور، زن زيباي بهشتي؛ 2- زنِ سفيد پوستِ سياه چشم و موي. اسم حورا در لغت نامه دهخدا حورا. [ ح َ ] (از ع ص، اِ) مخفف حوراء. مفرد حور : عالم بهشت ...
ادامه مطلب ...حوا : (عربي)1- نخستين انسان ماده در مذاهب سامي؛ 2- (در نجوم) (= ماراَفسای) صورت فلكي بزرگی در آسمان نیمکرهي جنوبی، که آن را به صورت مارگیری مجسم می کنند که ماری را با دو دست گرفته است؛ 3- ...
ادامه مطلب ...حنيفه : (عربي) (مؤنث حنيف) دختر درست و پاك، دختر راستين، زن ثابت قدم در دين. اسم حنیفه در لغت نامه دهخدا حنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ امام اعظم نعمان بن ثابت بن زوطا. ...
ادامه مطلب ...حَنیسه : (عربي) زن شجاع. اسم حنیسه در لغت نامه دهخدا حنی. [ ح َ نی ی ] (ع اِ) ج ِ حَنیَّة، به معنی کمان. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ حِنو. (آنندراج ). حنی. [ ح ُ ن ...
ادامه مطلب ...حَنّانه : (عربي) 1- بسيار نوحه كننده، ناله كننده؛ 2- ستوني كه قبل از ساختن منبر پیامبر اسلام(ص) هنگام وعظ به آن تكيه ميفرمودند. اسم حنانه در لغت نامه دهخدا حنانة. [ ح َن ْ نا ن َ ] (ع اِ، ...
ادامه مطلب ...حنا : (عربي) گياهي درختي كه گلهاي سفيد و معطر دارد، گرد بسيار نرم سبز رنگي از گياهي به همين نام. اسم حنا در لغت نامه دهخدا حنا. [ ح َ ] (از ع، اِ) حناء. وآن گیاهی است دارای برگ ...
ادامه مطلب ...حميرا : (عربي) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپيد، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبي كه پيامبر اسلام(ص) به عايشه داده بود. اسم حمیرا در لغت نامه دهخدا حمیر. [ ح َ ] (ع اِ) حمیرة. یرنداق که بدان زین بندند. ...
ادامه مطلب ...حميده : (عربي) 1- (مؤنث حميد) ستوده، پسنديده؛ 2- (اَعلام) مادر امام موسي كاظم(ع). اسم حمیده در لغت نامه دهخدا حمیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) مؤنث حمید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : آنچنان آثار مرضیه و ...
ادامه مطلب ...حمده : (عربي) سپاس و شكرگزاري. اسم حمده در لغت نامه دهخدا حمدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) محمودة. (از اقرب الموارد): امراءة حمدة؛ اَی محمودة. (اقرب الموارد). حمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است