معنی اسم غَنی

غَنی :    (عربي) ۱- ثروتمند؛ ۲- آن که از کمک و هم کاری دیگران بینیاز است، بینیاز؛ ۳- از صفات و نامهای خداوند؛ ۴- (در فلسفهی قدیم) ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد؛ ۵- (اعلام) ۱) غنی نام خانوادگی قاسم غنی [۱۲۷۵-۱۳۳۱ شمسی] پزشک، ادیب و سیاستمدار ایرانی؛ در سبزوار متولد شد. پس از گذراندن دورهی دارالفنون برای ادامه تحصیل به لبنان رفت و از کالج آمریکایی در رشتهی پزشکی فارغ التحصیل شد. در سال ۱۳۰۲ هجری شمسی به فرانسه رفت و به تکمیل تحصیلاتش پرداخت و دورهی مخصوص نقاشی را نیز گذراند. پس از بازگشت، از مشهد به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و همزمان به تدریس در دانشکدهی پزشکی و نیز دانشکدهی معقول و منقول پرداخت، بعد از شهریور ۱۳۲۰ هجری شمسی، دو بار به وزارت بهداری و یک بار به وزارت فرهنگ رسید. دکتر غنی علاقهی خاصی به حافظ داشت و آثار ماندگاری دربارهی او به جا گذاشت از جمله: بحثی در احوال و افکار حافظ، تاریخ عصر حافظ، تاریخ تصوف در اسلام تا عصر حافظ و از همه مهمتر تصحیح دیوان حافظ به همراهی علامه محمد قزوینی از آثار او در این بارهاند. از آثار دیگر اوست: رسالهای در شرح احوال و آثار ابن سینا، معرفة النفس، تصحیح ربایات خیام با همکاری محمدعلی فروغی و ترجمهی آثاری از آناتول فرانس. مجموعه یادداشتها و خاطرات دکتر غنی نیز به چاپ رسیده است؛ ۲) غنی بالله [قرن ۸ هجری] محمد بن یوسف ابی الحجاج بن اسماعیل، هشتمین پادشاه [۷۵۵-۷۶۰ و ۷۶۳-۷۶۳ قمری] از ملوک بنی نصر در اندلس، او در سال آخر پادشاهی همهی شهرهای مغرب (شمالِ غربی آفریقا و اندلس) را تحت تصرف درآورد؛ ۳) غنی تفرشی، میرعبدالغنی [قرن ۱۱ قمری] شاعر ایرانی، از شعرا و فضلای روزگار شاه عباس بزرگ صفوی و از شاگردان میرابوالقاسم کازرونی بود. او را به حدّت ذهن ستودهاند.

%d8%ba%d9%8e%d9%86%db%8c

اسم غنی در لغت نامه دهخدا

غنی .
[ غ َ نا ] (ع ص ) شایسته و سزاوار.
درخور و لایق .
یقال : مکان کذا غنی من فلان ؛ ای مَئِنَّة منه ؛ ای مخلقة به و مجدرة.
(از اقرب الموارد).
غنی .
[ غ ِ نا / غ ِ نَن ْ ] (ع مص ) زن گرفتن مرد.
تزوج .
(از اقرب الموارد).
در منتهی الارب آمده : غنی ، مرد را زن دادن و زن را شوی .
|| غانیه شدن زن ، و زن غانیه آنکه او را بزنی بخواهند و او امتناع کند ، و بقولی آنکه بزیبایی خود از آرایش بی نیاز باشد ، یا زنی که شوهر کند و با وی بی نیاز باشد.
(از اقرب الموارد).
|| مقیم شدن .
(ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (المصادر زوزنی ).
اقامت کردن ، چنانکه گویند: «غنوا بدیارهم ثم فنوا».
مَغنی ̍.
(اقرب الموارد).
|| زیستن .
(المصادرزوزنی ).
زندگانی کردن .
(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : کاءَن لم یغنوا فیها.
(قرآن ۹۲/۷).
|| توانگری .
(مهذب الاسماء) (صراح ).
توانگر شدن .
(المصادر زوزنی ).
بسیاری و فراوانی مال .
(از اقرب الموارد).
دستگاه .
(صراح ).
مقابل فقر.
(کشاف اصطلاحات الفنون ).
طَول .
|| بی نیاز گردیدن .
بی نیازی .
|| بسنده کردن از چیزی .
اکتفاء.
|| ماندن در دوستی ، چنانکه گویند: «غنیت لک منی بالمودة».
(از اقرب الموارد).
|| غَنِیَت دارنا تهامة؛ یعنی بود در تهامه (منتهی الارب )؛ یعنی خانه ٔ ما تهامه بود.
|| (اِ) چاره .
گویند: ما له عنه غنی ؛ یعنی او را از وی چاره نیست .
(از اقرب الموارد).
|| (اِمص ) (اصطلاح تصوف ) آرامش دل به وعده گاه الهی است .
اهل اﷲ گویند: غنی ، خشنودی به موجود و شکیبایی بر مفقود باشد.
و بعضی گویند: الغنی قوت القلوب مع القلة ، و سرالحال ، و قطعالاَّمال ، و ترک القیل و القال .
(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
غنی .
[ غ َ ] (ع ص ) توانگر.
ج ، اَغْنیاء .
(مهذب الاسماء).
توانگر و مالدار.
(منتهی الارب ).
خلاف فقیر.
(کشاف اصطلاحات الفنون ).
دارا.
دارنده : واﷲ غنی حلیم .
(قرآن ۲۶۳/۲).
از فلک نحسها بسی بیند آنکه باشد غنی ، شود مفلاک .
ابوشکور بلخی (از فرهنگ اسدی ).
به پیش ینال و تکین چون رهی دوانند یکسر غنی و فقیر.
ناصرخسرو.
گر غنی زر به دامن افشاند تا نظر در ثواب او نکنی کز بزرگان شنیده ام بسیار صبر درویش به که بذل غنی .
سعدی (گلستان ).
درویش و غنی بنده ٔ این خاک درند وآنان که غنی ترند محتاج ترند.
سعدی (گلستان ).
چه عذر آرم از ننگ تردامنی مگر عجز پیش آورم کای غنی .
سعدی (گلستان ).
|| بی نیاز.
(مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ).
|| صاحب جمال .
(لطائف اللغات ).
|| (اِخ ) غنی یا غنی بالذات ، نامی از نامهای صفات خدای تعالی : مدبر و غنی و صانع و مقدر و حی همه به لفظ برآویخته ست از او بیزار.
ناصرخسرو.
ندانست در بارگاه غنی که بیچارگی به ز کبر و منی .
سعدی (بوستان ).
|| (ص ) (اصطلاح شرع ) غنی خلاف فقیر است و فقیر کسی است که او را نصاب لازم شود.
در «اختیار» آمده : «غنی سه گونه باشد: بی نیاز و سلیم المزاج که او را توانایی فراهم آوردن قوت روزانه ٔ خود باشد ، مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی ، بدون زکوة ، و مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی و زکوة ، و صرف زکوة به بی نیاز سلیم المزاج بدون اختلاف بین فقها جایز است ».
(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| (اصطلاح فلسفه ) غنی آن است که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد.
برخلاف فقیر که ذات و کمال او به دیگری متوقف است .
(از حکمة الاشراق ضمن مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ ۱۳۳۱ هَ .
ش .
ص ۱۰۷).
|| (اصطلاح تصوف ) عبارت از مالک تمام ، پس غنی بالذات متحقق نیست مگر حق را ، و غنی از عباد کسی است که مستغنی است بحق از هرچه ماسوای اوست .
(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) از اجداد است .
فرزندان او بطنی از بنی عروةبن زبیربن عوام اند.
مساکن ایشان در بهنساویه واقع در مصر بود ، و معروف به جماعة رواق اند.
(ازاعلام زرکلی ج ۲ ص ۷۶۱).
بنی غنی از فرزندان عروةبن زبیر از قبیله ٔ عبدالعزی هستند.
(صبح الاعشی ج ۱ ص ۳۵۷).
غنی .
[ غ ُ ن َ ] (اِخ ) از اعلام است .
(منتهی الارب ).
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) میر عبدالغنی .
از سادات جلیل القدر تفرش ، و برادر آقا محمدصادق است .
به حلیه ٔ کمالات متحلی است .
به اسم تخلص میکند و در جوانی درگذشته است .
طبع خوشی داشته ، این اشعار از اوست : یک بار اگر رخ خود ، آن دلربا ببیند عاشق اگر نگردد از چشم ما ببیند.
همچنین گوید: عمری به ره وفا نشستیم عبث دل جز تو به دیگری نبستیم عبث در پیش تو قدر هر سگی بیش از ماست ما اینهمه استخوان شکستیم عبث .
(از آتشکده ٔ آذر چ بمبئی ص ۴۰۷).
رجوع به الذریعه ج ۹ ص ۷۹۲ شود.
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) (میرزا.
.
.
) عبدالغنی .
متخلص به غنی .
ازسادات بزرگوار محال تفرش بود.
این رباعی از اوست : ای از بر من برد دل آگاهت سوی سفری که بود خاطرخواهت از غایت رشک بود کز پیش نظر رفتی و نگفتیم خدا همراهت .
(ازآتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص ۲۴۰).
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) (مولانا.
.
.
) عبدالغنی .
او از مشاهیر دانشمندان و شاعران عثمانی است .
به شغل قضاء شام و بعد قاهره منصوب شد و پس از بازگشت از سفر حج دو مرتبه به منصب قضاء استانبول رسید.
او راست : حاشیه ای بر حاشیه ٔ تجرید.
به فارسی و ترکی شعر گفته است .
منشآتی نیز دارد.
این شعر از اوست : حباب آسان رفت از سر هوای جام جم بیرون از آن از بزم می هرگز نخواهم زد قدم بیرون .
این شعر ترکی نیز از اوست : طالعمدر با که گون گوسترمین دودایچره آه آسمانی بر بلا در عاشقه دود سیاه .
(از قاموس الاعلام ترکی ).
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) قاسم غنی .
به سال ۱۳۱۶ هَ .
ق .
در شهر سبزوار متولد شد.
پدرش سیدعبدالغنی زراعت پیشه بود و از محضر حاج ملا هادی سبزواری حکیم و فیلسوف معروف معاصر درک فیض کرده بود ، و به فلسفه و ادبیات علاقه داشت و از این رو فرزندش نیز از کودکی شوق وافر به تحقیق و مطالعه در فنون ادب و فلسفه پیدا کرد.
چهارده سال بیش نداشت که پدرش جهان را وداع گفت .
پس از طی تحصیلات مقدماتی برای تکمیل مطالعات و معلومات به تهران آمد وبه مدرسه ٔ دارالفنون قدیم که یکی از مدارس معروف آن زمان بود وارد شد ، و در سال آخر تحصیل برای ادامه ٔ تحصیلات در رشته ٔ پزشکی به بیروت رفت و در آنجا دانشکده ٔ طب را به پایان رسانید و به اخذ دکتری نایل آمد و به زبان و ادبیات عرب احاطه ٔ کامل پیدا کرد.
غنی در اواخر سال ۱۲۹۹ هَ .
ش .
به ایران بازگشت و به سبزوار رفت ، و در آنجا مدت سه سال به طبابت اشتغال داشت ، و پس از آن برای تکمیل تحصیلات خود به فرانسه رفت و در آنجا با محمد قزوینی آشنایی پیدا کرد ، و در مجالسی که برای تحقیق در آثار ادبی و تاریخی و حکمت و عرفان در منزل هر یک از آنان تشکیل میشد از محضر یکدیگرکسب فیض میکردند.
در آذرماه سال ۱۳۰۷ هَ .
ش .
به ایران بازگشت و مدت یک سال در سبزوار و چند سال در مشهد به طبابت پرداخت .
در دوره های ۱۰ ، ۱۱ ، ۱۲ و ۱۳ بنمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد.
در اسفندماه سال ۱۳۱۴ هَ .
ش .
بعنوان استاد در دانشکده ٔ طب بتدریس دروس بیماریهای عصبی و تاریخ طب و علم اخلاق پزشکی مشغول شد ، و مدت دو سال نیز در دانشکده ٔ معقول و منقول به تدریس علم النفس پرداخت ، و در همان احوال به عضویت کمیسیون پزشکی فرهنگستان ایران انتخاب شد.
غنی پس از حادثه ٔ شهریور ۱۳۲۰ هَ .
ش .
برای نخستین بار در دولت سهیلی وزیر بهداری ، سپس در فروردین ماه سال ۱۳۲۳ در کابینه ٔ ساعد وزیر بهداری و بعد وزیر فرهنگ شد ، ولی در تاریخ نهم اردیبهشت همان سال بسبب کسالت مزاج از شغل خود استعفا کرد.
و۱۹۴۵ م .
بنمایندگی از طرف دولت ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو شرکت کرد ، و پس از آن نیز چندبار در کنفرانسهای مختلف جهانی بعنوان نماینده ٔ دولت ایران شرکت جست ، و سه سال در کشورهای متحده ٔ آمریکا به مسافرت و مطالعه و تحقیق و تتبع پرداخت .
در اثر حادثه ٔ اتومبیل در سرحد کشور مکزیک استخوان پایش شکست و چهار ماه و نیم بستری بود.
پس از رفع بیماری از طرف دولت ایران به سفارت کبرای مصر منصوب شد.
در شهریورماه سال ۱۳۲۶ هَ .
ش .
به ایران بازگشت ، و در آبان ماه سال ۱۳۲۷ بسمت سفیر کبیر ایران در ترکیه منصوب و عازم آنکارا شد ، و در آنجا از این شخصیت ممتاز علمی و ادبی استقبال شایانی بعمل آمد.
مدتی پس از آن برای معالجه به امریکا رفت ، ولی مداوا مؤثر واقع نشد و در تاریخ دهم فروردین ماه سال ۱۳۳۱ هَ .
ش .
در لوس آنجلس درگذشت .
غنی یکی از رجال نامی و شخصیتهای بزرگ فرهنگی و سیاسی معاصر و از خدمتگزاران ادب و زبان فارسی بود.
به زبانهای فرانسوی و انگلیسی و عربی احاطه ٔ کامل داشت ، و با افکار بزرگان باخترزمین آشنا بود.
به آثار آناتول فرانس دانشمند معروف فرانسه بسیار علاقه مند بود و سه کتاب از آثار او را به فارسی سلس ترجمه کرده است .
محمد قزوینی در این باره مینویسد: «نخستین قدمی که دراین راه دیدم ایشان برداشته بودند ، و آن ترجمه و طبع دو داستان معروف نویسنده ٔ مشهور فرانسه آناتول فرانس بود که در کمال خوبی با انشاء روان منسجم و بکلی عاری از جمیع این سخافتهای اختراعی سنوات اخیر به اضافه ٔ حواشی و توضیحات بسیار مفید از عهده ٔ آن برآمده بودند.
یکی داستان طائیس که از شاهکارهای مشهور نویسنده ٔ فرانسوی مزبور است و مکرر در اپرای پاریس به معرض نمایش گذارده شده است و دیگری «عصیان فرشتگان » است .
داستان طائیس بسال ۱۳۰۸ و کتاب عصیان فرشتگان ۱۳۰۹ به طبع رسیده است ، و «بریان پزی ملکه ٔ سبا» را در آذرماه ۱۳۲۳ هَ .
ش .
بمناسبت صدمین سال تولد آناتول فرانس با کمال دقت و امانت به فارسی روان ترجمه کرده ، حواشی و توضیحات لازم بسیاری بر آن افزوده است ، و مسائل علمی ، فلسفی و حکمی را نیز توضیح داده است .
غنی از نظر اعتقادی که به لسان الغیب حافظ داشت ، در آثار و احوال حافظ و حوادث زمان او تحقیقات و تفحصات عمیق کرد.
و در کتاب نفیس «بحث در آثار و افکار و احوال حافظ» نکات تاریک زمان او را روشن ساخت ، و از این راه خدمت بزرگی به ادبیات زبان فارسی نمود.
محمد قزوینی دوست و معاشر آن مرحوم در مقدمه ٔ جلد اول اهمیت این کتاب را بتفصیل بیان کرده است .
(رجوع به مقدمه ٔ مذکور شود).
جلد اول کتاب که راجع به تاریخ عصر حافظ یا تاریخ مفصل فارس و مضافات و ایالات مجاور آن در قرن هشتم هجری است در مرداد سال ۱۳۲۱ هَ .
ش .
به انضمام حواشی و فهارس مربوط و مقدمه ٔ فاضلانه ٔ محمد قزوینی در تهران در چاپخانه ٔ بانک ملی ایران به چاپ رسید ، وجلد دوم آن که تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلف آن از صدر اسلام تا عصر حافظ است در آبان ماه سال ۱۳۲۲ هَ .
ش .
به انضمام مقدمه و حواشی و فهارس مبسوط بعلاوه ٔ فرهنگ مصطلحات صوفیه طبع شد.
علاوه بر کتاب فوق ، غنی با همکاری دانشمند فقید محمد قزوینی ، دیوان حافظ را نیز جداگانه تصحیح کرد و این دیوان به سال ۱۳۲۰ هَ .
ش .
از طرف وزارت فرهنگ انتشار یافت .
سایر تألیفات و آثار غنی عبارتند از: ۱- رساله ای در شرح احوال و آثار ابن سینا در ۱۰۶ صفحه که در دی ماه سال ۱۳۱۵ هَ .
ش .
از طرف دبیرخانه ٔ فرهنگستان ایران انتشار یافت .
۲- معرفة النفس ، از انتشارات مؤسسه ٔ وعظو خطابه و مجموعه ٔ دروس او در دانشکده ٔ معقول و منقول .
۳- مشارکت در تصحیح رباعیات عمر خیام با فروغی که بسال ۱۳۲۱ هَ .
ق .
به طبع رسید.
۴- مشارکت در تصحیح تاریخ بیهقی با اکبر فیاض استاد دانشگاه در سال ۱۳۲۴ هَ .
ش .
.
غنی ایام فراغت را به مطالعه و تحقیق میگذرانید.
کتابخانه ٔ شخصی او شامل پنجهزار جلد کتاب خطی و چاپی و حاوی نسخ ممتازی از کتب نفیس قدیم و جدید بود.
بقرار مسموع غنی نظر به علاقه ٔ فراوانی که به آثار فرهنگی و ملی و هنرهای زیبا در طی سالیان دراز داشت ، موزه ای از عکسها و خطوط رجال و مشاهیر ایران فراهم آورده بود که از لحاظ نفاست و زیبایی کم نظیر است ، و کمتر میتوان به جمعآوری آن موفق شد.
(از مجله ٔ دانش سال ۱۳۳۱ شماره ٔ ۱۰ و ۱۱ ص ۵۶۵ به اختصار).
و رجوع به مجله ٔ مذکور شود.
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) ابن قطیب .
صحابی است .
(حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص ۱۰۲).
غنی .
[ غ َ ] (اِخ ) ابن یعصر (اعصر) بن غطفان .
از قیس عیلان ، از عدنان .
جدی جاهلی است و منسوب آن غنوی است .
(از اعلام زرکلی ج ۲ ص ۷۶۱).
در اعلام المنجد آمده : غنی بن اعصور (کذا) از قبایل شمالی جزیرةالعرب بود ، شاعر عرب طفیل بن عوف ملقب به طفیل الخیل بدان قبیله منسوب است .<

اسم غنی در  فرهنگ لغت معین

غنی
(غِ نا) [ ع . ] ۱ – (مص ل .) توانگر شدن . ۲ – (اِمص .) بی نیازی ، توانگری .
غنی
(غَ) [ ع . ] (ص .) ۱ – توانگر. ۲ – بی نیاز.

اسم غنی در  فرهنگ عمید

غنی
۱. توانگر؛ مالدار؛ بی نیاز. ۲. سرشار ، پر از عناصر مفید.

اسم غنی در  فرهنگ فارسی

غنی
( مذ ) محمد طاهر کشمیری شاعر و فاضل فارسی گوی کشمیر (ف. سرینگر ۱۰۷۹ه ق . /۱۶۶۸ م . ) . وی معاصر صائب و شاگرد محسن فانی بود . در تحصیل علوم سعی کرد. غنی بامور دنیاوی التفات نداشت . وی پیرو سبک هندی است و ناقدان او رابنازکی خیال ستوده اند دیوان غزلیاتش را که غالبا از ابیات منتخب ترتیب یافته بطبع رسیده است . قسمت اعظم اشعار وی در مضامین غنایی است .
توانگر , مالدار , بی نیاز
۱ – ( مصدر ) توانگر شدن ۲ – ( اسم ) توانگری مقابل فقر ۳ – آرامش دل به وعده گاه الهی است . اهل الله گویند : غنی خشنودی بوجود و شکیبایی بر مفقود باشد .
غنی آباد
دهیست از دهستان فریمان بخش داور زن شهرستان سبزوار در ۱۲/۵ کیلومتری جنوب داورزن جلگه و معتدل ۵۹۴ تن سکنه آب از قنات محصول غلات و پنبه شغل زراعت و شال بافی است .
غنی بالله
( ال … ) محمد پنجم بن یوسف ابی الحجاج بن اسماعیل هشتمین از ملوک بنی نصر بن احمر در اندلس ( جل.۷۵۵ – عزل ۷۶۰ – جل. مجدد ۷۶۳ – ف. ۷۶۳ ه ق . ) . وی لسان الدین ابن خطیب را بوزرات گماشت. غنی برادری بنام اسماعیل داشت و گروهی از مردم غریاطه بروی گرد آمدند و او را بسلطنت برداشتند و غنی را بر کنار کردند و لسان الدین را هم بزندان انداختند . پس از آن غنی بسال ۷۶۱ ه ق . به وادی آش و از آنجا بتونس رفت و مدتی نزد پادشاه آنجا ابوسالم مرینی ماند و سپس بشفاعت او لسان الدین آزاد شد . در سال ۷۶۳ ه ق . فرصتی برای غنی دست داد و بغرناطه آمد و کار حکومت را بدست گرفت و لسان الدین را نیز مجددا بوزارت برداشت و پادشاهی او توسعه یافت و همه بلاد مغرب تحت تصرف او در آمد غنی مردی با حزم وزیرک بود ( اعلام زرکلی لغ .)
غنی بیگلو
یکی از دهستانهای بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع در شمال شرقی بخش و مشرق رودخانه قزل اوزن دارای ۳۲ آبادی بزرگ و کوچک و حدود ۱۲۰۰۰ تن سکنه قرای مهم آن عبارتند از : مهر آباد میرجان علی آباد اسد آباد قره گول بزوشا حبش و لولک آباد .
غنی زاده
محمود سلماسی ادیب و شاعر ایرانی ( و. سلماس ۱۲۹۶ ه ق .-ف.۱۳۵۳ هق . ) وی باستانبول و سپس ببرلین رفت و در مجله کاوه مقالاتی منتشر کرد و بعد بایران بازگشت و روزنامه سهند را انتشار داد اوراست : تاریخ آذربایجان ایرانیان مستعرب . دیوانی از او بنام [ آثار منظوم محمود غنی راده ] بچاپ رسیده ( لغ .).
غنی شدن
( مصدر ) توانگر شدن بی نیاز شدن .
غنی گردیدن
( مصدر ) توانگر شدن بی نیاز شدن .
غنی کردن
( مصدر ) توانگر کردن بی نیاز ساختن .
پیر غنی
ده کوچکی است از دهستان پهلوی دژ بخش بانه شهرستان سقز
حزیز غنی
موضعی میان جیله و شرقی الحمی بطرف اضاح
قاسم غنی
رجوع به غنی در همین لغت نامه شود
میر غنی
شیخ محمد عثمان بن محمد بن ابی بکر بن عبدالله میر غنی ( ۱۲۶۸ – ۱۲۰۸ ) از شهر مکه بود و مذهب حنفی داشت

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز