کاظم
کاظم : (عربي) 1- (در قديم) فرو خورنده خشم؛ 2- (اَعلام) لقب امام موسي ابن جعفر(ع) هفتمين امام شيعيان. اسم کاظم در لغت نامه دهخدا کاظم . [ ظِ ] (ع ص ) ج ، کُظَّم . (منتهی الارب ). و کاظمین . خاموش و ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
کاظم : (عربي) 1- (در قديم) فرو خورنده خشم؛ 2- (اَعلام) لقب امام موسي ابن جعفر(ع) هفتمين امام شيعيان. اسم کاظم در لغت نامه دهخدا کاظم . [ ظِ ] (ع ص ) ج ، کُظَّم . (منتهی الارب ). و کاظمین . خاموش و ...
ادامه مطلب ...قَوام : (عربي) استواري، استحكام. اسم قوام در لغت نامه دهخدا قوام . [ ق َ ] (ع اِمص )راستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عدل . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || اعتدال . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و ...
ادامه مطلب ...قطب الدين : (عربي) 1- محور آيين و كيش؛ 2- (اَعلام) 1) قطبالدین شیرازی: (= محمود ابن مسعود) [634-710 قمری] دانشمند و حکیم ایرانی، شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی و استاد کمالالدین فارسی. سفرهای زیادی کرد. پیدایش رنگین کمان را ...
ادامه مطلب ...قدیر : (عربي) 1- (در قديم) توانا، قادر؛ 2- از نامها و صفات خداوند. اسم قدیر در لغت نامه دهخدا قدیر. [ ق َ ] (ع ص ) توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ان اﷲ علی کل شی ٔ قدیر. (قرآن کریم ). || پخته ...
ادامه مطلب ...قدوس : (عربي) (در قديم) 1- پاک و منزه؛ 2- از نام ها و صفات خداوند. اسم قدوس در لغت نامه دهخدا قدوس . [ ق َ ] (ع ص ) پیش آینده . گویند: هو قدوس بالسیف ؛ ای قدم به . (منتهی ...
ادامه مطلب ...قدرتالله : (عربي) قدرت خداوند. اسم قدرت الله در لغت نامه دهخدا قدرت . [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرة. توانستن . توانائی داشتن . رجوع به قدرة و قدران شود : میرسد مست و جهانسوز و که دارد قدرت که سر راه ...
ادامه مطلب ...قدرت : (عربي) 1- توانايي، توان، سلطه و نفوذ؛ 2- (در فلسفه قديم) توانايي ويژهي موجود زنده كه با آن از روي قصد و اراده عملي را انجام ميدهد يا ترك ميكند. اسم قدرت در لغت نامه دهخدا قدرت . [ ق ...
ادامه مطلب ...قائد : (عربي) 1- آن كه جمعي از مردم را رهبري ميكند، رهبر، پيشرو، پيشوا؛ 2- (در قديم) رئيس قافله، كاروان سالار؛ 3- (در قديم) (در نجوم) نام ستارهاي در انتهاي دُم صورت فلكي دُب اكبر. اسم قائد در لغت ...
ادامه مطلب ...قانع : (عربي) 1- آن كه به دارايي خود يا آنچه در اختيار دارد، راضي است و بسنده ميكند، قناعت كننده، خرسند؛ 2- راضي و خرسند از جواب يا از سخني كه شنيده است، مُجاب. اسم قانع در لغت نامه ...
ادامه مطلب ...قاسم : (عربي) 1- (در قديم) بخشكننده، مقسم؛ 2- (اَعلام) 1) قاسم ابن حسن: [حدود 44-61 قمری] فرزند امام حسن(ع) و از نخستین یاران امام حسین(ع) كه در واقعهي كربلا شهيد شد؛ 2) نام يكي از فرزندان پیامبر اسلام(ص). اسم ...
ادامه مطلب ...قادر : (عربي) 1- داراي قدرت، توانا؛ 2- از نامها و صفات خداوند. اسم قادر در لغت نامه دهخدا قادر. [ دِ ] (ع ص ) توانا. (منتهی الارب ). قدیر. با قدرت . مقتدر : قدرتش بر خشم سخت خویش می بینم روان مرد باید ...
ادامه مطلب ...فخرالدين : (عربي) 1- موجب نازش و افتخار آيين و كيش؛ 2-(اَعلام) 1) فخرالدین اسعد گرگانی: [زنده در 446 هجری] شاعر ایرانی، سرایندهي منظومهي ویس و رامین؛ 2) پادشاه [695-706 قمری] آل کرت، که در جنگ با سپاه الجایتو درگذشت؛ ...
ادامه مطلب ...فتح الله : (عربي) 1- پيروزي خدا؛ 2- (اَعلام) نام وزيرِ امير مبارزالدين محمّد (معاصر حافظ). اسم فتح الله در فرهنگ فارسی فتح الله ابونصر برهان الدین بن ( خواجه ) کمال الدین محمد ابوالمعالی وزیر امیر مبارزالدین محمد ( ف. 780 ه ...
ادامه مطلب ...فتاح : (عربي) 1- (در قديم) گشاينده؛ 2- از صفات و نامهاي خداوند. اسم فتاح در لغت نامه دهخدا فتاح . [ ف َت ْ تا ] (ع ص ) گشاینده . (مهذب الاسماء). مبالغه ٔ فاتح . (از اقرب الموارد) : هر دو فتاح و ...
ادامه مطلب ...فائق : (عربي) 1- دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده؛ 2- (اَعلام) فائق، داستان نویس ترک، مؤلف مجموعه داستانهای سماور، شرکت، آدم بی مصرف و در کوه عالم ماری هست. اسم فائق در لغت نامه دهخدا فائق . [ ءِ ] (ع ص ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است