اسم دختر ن

نورالهدي :    (عربي) نورِ رستگاري، راستي و پيروزي.     اسم نورالهدی در لغت نامه دهخدا نور. (ع اِ) روشنائی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. ...

نورالعين :    (عربي) 1- نور ِچشم (چشم‌ها)؛ 2- (به مجاز) عزيز و گرامي.   اسم نورالعین در لغت نامه دهخدا نور. (ع اِ) روشنائی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی. (منتهی الارب ...

نورا :    (نور+ ا (پسوند نسبت)) 1- نوراني، درخشان؛ 2- (به مجاز) زيبا.     اسم نورا در لغت نامه دهخدا نورا. (اِ) هر چیز که موی ها را بریزاند و ساقط کند. (ناظم الاطباء). رجوع به نوره شود. نورا. [ رُ ل ْ ...

نوبهار :    1- آغاز فصل بهار؛ 2- (در قديم) سبزه‌ي نو رسته، گل و شكوفه‌ي تازه روييده؛ 3- نو بهار (از سنسكريت) (در قديم) به معني معشوق يا زن زيبا؛ 4- (اَعلام) نام معبد بودايي در بلخ که به ...

نوبَر :    1- ويژگي ميوه‌اي كه در آغاز فصل خود به بازار مي‌آيد؛ 2- (به مجاز) تازه و جديد؛ 3- (در قديم) تَر و تازه، شاداب؛ 4- (در قديم) تحفه، نو برانه.     اسم نوبر در لغت نامه دهخدا نوبر. [ ن ...

نَوال :    (عربي) 1- آنچه بخشيده مي‌شود، عطيه؛ 2- (در قديم) بخشش و عطا.   اسم نوال در لغت نامه دهخدا نوال. [ ن َ ] (ع اِ) عطا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (دهار) (منتهی الارب ). بخشش. (غیاث اللغات ). ...

نَوا :    1- صداي موسيقيايي، نغمه؛ 2- (در موسيقي ايراني) يكي از دستگاههاي هفت‌گانه‌ي موسيقي سنتي ايران؛ 3- آوازِ پرندگان خوش صدا، مانند بلبل؛ 4- (در قديم) (در موسيقي ايراني) آواز، از الحان قديمي، 5- پرده، مقام؛ 6- سامان ...

نِگاره :    نقش، شكل، تصوير     اسم نگاره در لغت نامه دهخدا نگاره.[ ن ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکل. (لغات فرهنگستان ). اسم نگاره در فرهنگ فارسی نگاره نقش، صورت نقاشی شده (اسم) ۱ - نقش . ۲ - صورت منقوش شکل ...

نِگار :    1- (به معني نگاشتن و نگاريدن)؛ نقش، تصوير؛ 2- (به مجاز) معشوق زيباروي؛ 3- (در قديم) (به مجاز) دختر يا زن زيباروي؛ بت و صنم؛ 4- زيور و زينت؛ 5- نقش نگين؛ 6- (در قديم) رنگين و ...

نَكيسا :    (= نگيسا) (اَعلام) [قرن 6 میلادی] نام يكي از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرويز و مربوط به وي كه اختراع خسرواني را به او نسبت مي‌دهند.     اسم نکیسا در لغت نامه دهخدا نکیس. [ ن َ ] (ع ...

نَقشين :    (عربي ـ فارسي) (در قديم) داراي نقش، نقش‌دار.     اسم نقشین در لغت نامه دهخدا نقش. [ ن َ ] (ع مص ) نگاشتن. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نگارش. (یادداشت مؤلف ). نقش کردن. (زوزنی ). || کندن نگین. ...

نُقره :    (از سغدي) (در شيمي) فلزي گران‌بها، نرم، و سفيد با جلاي فلزي كه در ساختن زيور آلات، آينه و... بكار مي‌رود، سيم.     اسم نقره در لغت نامه دهخدا نقرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ)چاهک پشت خسته ٔ ...

نَفيسه :    (عربي) (مؤنث نفيس)، 1- گران‌بها، قيمتي؛ 2- (در قديم) ارجمند و گرامي؛ 3- (اَعلام) نفيسه دختر حسن ابن زيد از خاندان گرامي امام حسن مجتبي(ع) كه بانويي خداپرست، عارف و زاهد بود.     اسم نفیسه در لغت نامه دهخدا نفیسة. ...

نَغمه :    (عربي) 1- (در موسيقي) آهنگ يا ملودي؛ 2- آواز، تصنيف يا صوت موسيقيايي كه از آلات موسيقي بر مي‌خيزد؛ 3- (در موسيقي ايراني) گوشه‌اي در دستگاه شور و آواز بيات تُرك از ملحقات شور، دستگاه‌هاي سه‌گاه، چهارگاه، ...

نَعيمه :    (عربي ـ فارسي) (نعيم + ه (پسوند نسبت)) منسوب به نَعيم، ( نعيم. 1- ،2- و3-     اسم نعیمه در لغت نامه دهخدا نعیمه. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان جزیره ٔ صلبوخ ...