معنی اسم نَغمه

نَغمه :    (عربي) ۱- (در موسيقي) آهنگ يا ملودي؛ ۲- آواز، تصنيف يا صوت موسيقيايي كه از آلات موسيقي بر مي‌خيزد؛ ۳- (در موسيقي ايراني) گوشه‌اي در دستگاه شور و آواز بيات تُرك از ملحقات شور، دستگاه‌هاي سه‌گاه، چهارگاه، ماهور، راست پنج‌گاه و نوا؛ ۴- (در موسيقي ايراني) نت يا صدايي كه داراي زير و بمي مشخص باشد.

 

 

اسم نغمه در لغت نامه دهخدا

نغمة. [ ن َ غ َ م َ ] (ع اِ) واحد نَغَم است. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نغمة. [ ن ُ م َ ] (ع اِ) جرعه. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). آشام. (ناظم الاطباء). لغتی است در نغبة. (از متن اللغة). ج، نُغَم.
نغمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) آواز. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نَغَمَة. (منتهی الارب ). رجوع به نغمه شود. || نیکوئی صوت در قرائت. (ناظم الاطباء). حسن صوت در قرائت. نَغَمَة. ج، نغمات. || واحد نَغم. (از اقرب الموارد). رجوع به نغم شود.
نغمه. [ ن َ م َ / م ِ] (از ع، اِ) نغمة. آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) . نوا. (ناظم الاطباء). آوا. نغمة. رجوع به نغمة شود :
شده نغمه ٔ چنگ بر سوک مرگ
که خواهد فروریختن تار و برگ.
فردوسی.
این سماع خوش و این ناله ٔ زیر و بم را
نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود.
منوچهری.
وین نیز عجب تر که خورد باده ٔ بی چنگ
بی نغمه ٔ چنگش به می ناب شتاب است.
منوچهری.
به گوشم قوت مسموع و سامع
به ساز و نغمه ٔ بربط شنیدن.
ناصرخسرو.
بدل نغمه ٔ عنقاست کنون
نغمه ٔ جغد بر ایوان اسد.
خاقانی.
در ساز ناز بود ترا نغمه های خوش
این دم قیامت است که خوشتر فزوده ای.
خاقانی.
یافته در نغمه ٔ داود ساز
قصه ٔ محمود و حدیث ایاز.
نظامی.
– از نغمه افتادن ساز ؛ خارج از آهنگ شدن. (از بهار عجم ) :
بی همنفس صدا نشود از کسی بلند
افتد ز نغمه ساز چو یکتار می شود.
شفیع اثر (از بهار عجم ).
– خوش نغمه ؛ خوشاوا. خوش آواز :
آوازچنگ و مطرب خوش نغمه گو مباش
ما را حدیث دلبر خوشخوی خوشتر است.
سعدی.
– نغمه پیما :
که تارنی اش کآن به بالا بود
از آنها بت نغمه پیما بود.
ملاطغرا (در وصف ارغنون، ازآنندراج ).
– نغمه سار :
گل قدر از آن یافت ابر بهار
که عالم شد از رعد او نغمه سار.
ملاطغرا (در تعریف نی انبان، از آنندراج ).
– نغمه فرد :
کسی غیر آن دلبر نغمه فرد
زبان در دهان مغنی نکرد.
عرفی (در وصف نی انبان، از آنندراج ).
– نغمه های نیمرنگ ؛ نغمه های ناتمام. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
|| آواز خوش. (آنندراج ) (از بهار عجم ) (ناظم الاطباء) :
گر ندانی ز زاغور بلبل
بنگرش گاه نغمه وغلغل.
منوچهری.
نظم او را تو مپندارچو نظم دگران
کی بود نغمه ٔ داود چو آواز درای.
شرف شفروه.
درین بهار ز جوش نشاط دل دانش
شراب نغمه چو بلبل ز ساغر گل نوش.
دانش (از آنندراج ).
بیا که هر سر مو را نوا طراز کنیم
نقابهای عروسان نغمه باز کنیم.
طالب (از آنندراج ).
دل طالب اگر خون ترنم در گلو دارد
کدامین عندلیب این نغمه های تازه میریزد.
طالب (از آنندراج ).
من و دل در شکن زلف تو چون ناله کنیم
نغمه در حنجره ٔ قمری و بلبل شکنیم.
باقر کاشی (از آنندراج ).
|| سرود. (زمخشری ). ترانه. سرود. لحن. (ناظم الاطباء). || راه. (یادداشت مؤلف ). آهنگ. آهنگ موسیقی. (ناظم الاطباء). || دستان. چهچه. || گفتار خوب. || جرس کلمه. || نیکوئی آواز. (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح موسیقی، آوازی بود واقع در زمانی محسوس القدر که در تمام آن زمان قسطی از حدت و ثقل داشته باشد. (یادداشت مؤلف از خلاصة الافکارفی معرفة الادوار شهاب صیرفی ).

اسم نغمه در فرهنگ فارسی

نغمه
آوازخوش، سرود، آهنگ، ترانه، نوا، نغمات جمع
( اسم ) ۱ – آواز خوش آهنگ : ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا هین زهره را کالیوه کن زان نغمه های جان فزا ( دیوان کبیر۲ ) ۱٠:۱ – توالی یک رشته اصوات موسیقی با امتدادهای مختلف که از شنیدن مجموع آنها لذتی درک شود. اساس و پایه موسیقی بر نغمه نهاده شده و میزان تاثیر آن خوبی و بدی نغمه را نشان میدهد . توضیح جامی گوید : آوازی را گویند که چندان درنگ کند که حس زمان آنرا در تواند یافت و این قید احتراز از آوازهایی است که از نقرات غیر لحینه چون دف و کف شنیده میشود که آنرا نغمه نمیگویند ولی باید که درنگ کردن آواز در آن زمان برحدی واحد معین باشد از [ حدت ] و [ ثقل ] یعنی تیزی و گرانی که آنرا زیر و بم گویند و این قید احتراز از مثل ابعاد اجناس و جموع است زیرا هریک از اینها آوازی اند درنگ کننده لیکن نه بر حد واحد از حدت و ثقل بلک برحدود مختلفه و می باید که محنون الیه باشد طبعا یعنی طبیعت آن آواز یا طبیعت مستمع تقاضای آن کند که نفس را بان میل افتد و از آن لذت یابد و اصغائ آن کند واین قید احتراز از آوازی است که چون چوبی یا سنگی را مثلا بر زمین بکشند مسموع شود زیرا که آن آوازی است که درنگ میکند زمانی که زمان کشیدن است برحدی معین از حدت و ثقل چه شک نیست که آن آواز بحسب صلابت ورخاوت جسم مجرور و مجرور علیه صلاحیت حدت و ثقل دارد اما باتفاق این را نغمه نمیگویند . توضیح صداهای موسیقی را که امروز نوت میگویند در قدیم نغمه مینامیدند جمع : نغم نغمات . ۳- قطعه ایست در راست پنجگاه . ۴ – یکی از گوشه های ماهور . ۵ – یکی از گوشه های شور . ۶ – گوشه ایست از سه گاه . ۷ – یکی از گوشه های نوا . یا نغمه عنقا . نوایی است از موسیقی .
جرعه ٠ آشام ٠ لغتی است در نغبه ٠ جمع نغم ٠
[pitch, tone] [موسیقی] هر صوتی با زیروبمی مشخص
نغمه پرداز
(صفت ) آنکه نغمه سازد و سراید مغنی سرود گوی : نغمه پردازان بزم دلگشایی و معرکه آرایان مضمار سخن سرایی …
نغمه پردازی
نغمه سازی نغمه سرایی سرود گویی .
نغمه خوان
نغمه سرا ٠ نغمه پرداز ٠ آواز خواندن ٠
نغمه خوانی
عمل نغمه خوان ٠
نغمه زدن
نغمه زدن در آواز : ترجیع صوت ٠ بگردانیدن آواز ٠ غلت دادن آواز ٠
نغمه زن
( صفت ) نغمه پرداز .
نغمه زنی
نغمه پردازی .
نغمه ساختن
سراییدن ٠ نغمه پرداختن ٠ آواز خواندن ٠
نغمه ساز
( صفت ) نغمه پرداز .
نغمه سازی
نغمه پردازی .
نغمه سرا ی
( صفت ) نغمه پرداز .
نغمه سرایی
نغمه پردازی .
نغمه سنج
نغمه سرا : نخلبندان حدایق اخبار و نغمه سنجان بساتین اسحار ٠
نغمه سنجی
عمل نغمه سنج
نغمه طراز
( صفت ) نغمه پرداز : …در علم موسیقی ماهر در قول و عمل نوا ساز و تصنیفاتش نغمه طراز .
نغمه طرازی
نغمه پردازی .
نغمه گر
نغمه سرا ٠ نغمه پرداز ٠ نغمه طراز ٠ سراینده ٠
نغمه گری
عمل نغمه گر
نغمه گزاری
[intonation] [موسیقی] ۱٫ اجرای دقیق نغمات ۲٫ عبارت آغازین آوازهای گریگوری

اسم نغمه در فرهنگ معین

نغمه
(نَ مِ) [ ع . نغمة ] (اِ.) آواز خوش، سرود.
نغمه شکستن
( ~ . ش کَ تَ) [ ع – فا. ] (مص ل .) نغمه خواندن، سرود گفتن .

اسم نغمه در فرهنگ فارسی عمید

نغمه
آواز خوش، سرود، آهنگ، ترانه، نوا.
نغمه پرداز
۱. آهنگ ساز.
۲. سرودگو، آواز خوان.
نغمه زن
نغمه زننده، نغمه ساز، نغمه پرداز.
نغمه ساز
نغمه سازنده، آهنگ ساز، نغمه پرداز.
نغمه سرا
نغمه سراینده، سرودخوان، نغمه پرداز.
نغمه طراز
نغمه پرداز.
نغمه کش
نغمه پرداز، آوازخوان.

اسم نغمه در اسامی پسرانه و دخترانه

نغمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: naqme) (عربی) (در موسیقی) آهنگ یا ملودی، آواز، تصنیف یا صوت موسیقیایی که از آلات موسیقی بر می خیزد، (در موسیقی ایرانی) گوشه ای در دستگاه شور و آواز بیات تُرک از ملحقات شور، دستگاه های سه گاه، چهارگاه، ماهور، راست پنج گاه و نوا، (در موسیقی ایرانی) نت یا صدایی که دارای زیر و بمی مشخص باشد – آهنگ یا ملودی، آوازه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز