سودابه
سودابه : (= سوداوه) 1- (در پهلوی) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد. ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
سودابه : (= سوداوه) 1- (در پهلوی) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد. ...
ادامه مطلب ...سودا : (عربي) 1- (به مجاز) فكر، خيال، شور و شوق؛ 2- (در قديم) (به مجاز) علاقهي شديد به كسي يا چيزي، عشق. اسم سودا در لغت نامه دهخدا سودا. [ س َ ] (ع ص ) سیاه. (غیاث اللغات ) ...
ادامه مطلب ...سَنيه : (عربي) عالي، خوب. اسم سنیه در لغت نامه دهخدا سنیت. [ س َ ] (ع ص ) سال قحط. (آنندراج ): عام سنیت ؛ سال قحط. (منتهی الارب ). سنیة. [ س َ نی ی َ ] (ع ص ) ...
ادامه مطلب ...سُندُس : (معرب از فارسي؟) 1- (در قديم) پارچهي ابريشميِ لطيف و گرانبها؛ 2- (به مجاز) گلهاي ظريف و رنگارنگ. اسم سندس در لغت نامه دهخدا سندس. [ س ُ دُ ] (اِ) کلمه ٔیونانی است. دیبا. (لغت نامه ٔ مقامات ...
ادامه مطلب ...سُنبله : 1- (در گياهي) نوعي گل آذين كه گلهاي بدون دُمگل آن در اطراف يك محور جمع ميشوند؛ 2- خوشهي بعضي گياهان مانند گندم و جو؛ 3- (در نجوم)؛ صورت ششم از صورتهاي فلكيِ منطقه البروج، واقع در ...
ادامه مطلب ...سُنبل : 1- (در گياهي) گلِ خوشهاي بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهاي قرمز، آبي، سفيد و زرد، گياه همين گل؛ 2-(در قديم) (به مجاز) گيسو، زلف. اسم سنبل در لغت نامه دهخدا سنبل. [ سُم ْ ب ُ ...
ادامه مطلب ...سَنا: (عربي) 1- (در قديم) روشنايي؛ 2- (در گياهي) گروهي از گياهان درخچهاي يابوتهايِ گرمسيري و خودرو از خانواده گل ارغوان كه برگچه و ميوهي آنها مصرف دارويي دارد. اسم سنا در لغت نامه دهخدا سنا. [ س َ ] (ع ...
ادامه مطلب ...سُميه : (اَعلام) نام مادر عمار بن ياسر و اولين زن شهيده در صدر اسلام. اسم سمیه در لغت نامه دهخدا سمیه. [ س ُ م َی ْ ی َ ](اِخ ) زنی زانیه مادر زیادبن ابی سفیان و یا زیادبن ...
ادامه مطلب ...سمیعه : (عربی) گوش شنوا. اسم سمیعه در لغت نامه دهخدا سمیع. [ س َ ] (ع ص ) شنواننده. شنونده. (آنندراج ) (منتهی الارب ). شنوا. (دهار) (مهذب الاسماء): اذن سمیع؛ گوش شنوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : دوم گوشت ...
ادامه مطلب ...سَميره : (عربي) (= سميرا)، ( سميرا. 1- اسم سمیره در لغت نامه دهخدا سمیر. [ س َ ] (ع اِ) زمانه. روزگار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) افسانه گوینده. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). حدیث کننده ...
ادامه مطلب ...سَميرا : (عربي) 1- زن گندمگون، شميرا. [سميرا ترجمهي «مهينبانو» است]؛ 2- (اَعلام) نام عمهي شيرين است در اشعار نظامي. اسم سمیرا در لغت نامه دهخدا سمیرا. [ س َ ] (اِ) شاخی که بدان حجامت کنند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ...
ادامه مطلب ...سَمنناز : (سَمن + ناز= كرشمه، ناز و غمزه) (به مجاز) زيباروي داراي ناز و كرشمه. اسم سمن ناز در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست ...
ادامه مطلب ...سَمنرخ : (= سمن چهر)، ( سمن چهر. اسم سمن رخ در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست که آنرا سه برگه میگویند. گل آن است ...
ادامه مطلب ...سَمنبر : (به مجاز) داراي اندام معطّر چون سَمن، يا داراي اندام سفيد و لطيف. اسم سمن بر در لغت نامه دهخدا سمن بر. [ س َ م َ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که یاسمن در بر و ...
ادامه مطلب ...سَمن : 1- نام گياهي (رازقي)، ياسمن؛ 2- (در قديم) (به مجاز) چهرهي سفيد و لطيف و همينطور بوي خوش. اسم سمن در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است