شهدخت
شهدخت : (شه = شاه + دخت = دختر)، 1- دختر شاه؛ 2- (به مجاز) عالي قدر و ارزشمند. اسم شهدخت در لغت نامه دهخدا شت. [ ش َ ] (اِ) مخفف شتل است و آن زری باشد که در آخر ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
شهدخت : (شه = شاه + دخت = دختر)، 1- دختر شاه؛ 2- (به مجاز) عالي قدر و ارزشمند. اسم شهدخت در لغت نامه دهخدا شت. [ ش َ ] (اِ) مخفف شتل است و آن زری باشد که در آخر ...
ادامه مطلب ...شهد : (عربي) 1- عصارهي ميوه كه بر اثر جوشيدن غليظ شده است؛ 2- مادهي قندي مذاب يا مايع؛ 3- (در قديم) عسل؛ 4- (در قديم) (به مجاز) هر چيز دلپذير و مطبوع. اسم شهد در لغت نامه دهخدا شهد.[ ش ...
ادامه مطلب ...شهپر : (= شاه پر)، هر يك از پرهاي اصلي پرندگان. اسم شهپر در لغت نامه دهخدا شهپر. [ ش َ پ َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان ) (از آنندراج ...
ادامه مطلب ...شوكت : (عربي) 1- جاه و جلال؛ 2- عظمت، بزرگي اسم شوکت در لغت نامه دهخدا شوکت. [ ش َ / شُو ک َ ] (ازع، اِ) شوکة. قوت. (غیاث اللغات ). شدت بأس. شدت هیبت. (یادداشت مؤلف ). هیبت. (غیاث ...
ادامه مطلب ...شوكا : 1- نوعي گوزن بومي اروپا و آسيا؛ 2- (در مازندراني) به معني آهو و غزال. اسم شوکا در لغت نامه دهخدا شوکا. [ ش َ / شُو ] (اِ) از جنس گاو کوهی است که به عربی وعل گویند ...
ادامه مطلب ...شورانگيز : 1- ايجاد كنندهي هيجان، هيجان انگيز؛ 2- (در قديم) آشوب به پا كننده، فتنه انگيز. اسم شورانگیز در لغت نامه دهخدا شورانگیز. [اَ ] (نف مرکب ) فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). فتان. (مهذب الاسماء). محرک. (فرهنگ فارسی معین ) ...
ادامه مطلب ...شَمین : (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو. اسم شمین در لغت نامه دهخدا شمین. [ ش َ ] (ص نسبی ) (از: شم عربی + ین نسبت فارسی ) خوشبو. (یادداشت مؤلف ) : چرب ...
ادامه مطلب ...شميمه : (عربي) (در قديم) بوي خوش. اسم شمیمه در لغت نامه دهخدا شمیمه. [ ش َ می م َ ] (ع ص ) به بوی خوش آمیخته و معطر. (ناظم الاطباء). اسم شمیمه در فرهنگ فارسی شمیمه به بوی خوش آمیخته معطر اسم شمیمه ...
ادامه مطلب ...شميم : (عربي) (در قديم) بوي خوش. اسم شمیم در لغت نامه دهخدا شمیم. [ ش َ ] (ع مص ) شم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بوییدن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة) (غیاث ) (المصادر زوزنی ). انبوییدن. ...
ادامه مطلب ...شُميلا : قلب شدهي [پديده آوايي در زبان مثل: ديوار و ديوال] شُميرا. شُميرا و سميرا. اسم شمیلا در لغت نامه دهخدا شمیل. [ ش َ ] (ع اِ) شمال. (ناظم الاطباء). لغتی است در شَمال (شِمال ) که بادی است. ...
ادامه مطلب ...شميسا : (= شمسا)، ( شمسا. اسم شمیسا در لغت نامه دهخدا شمیسا. [ ش َ ] (سریانی، اِ) نور. روشنایی. (ناظم الاطباء). بمعنی نور باشد که روشنایی معنوی است. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). اسم شمیسا در اسامی پسرانه و ...
ادامه مطلب ...شمه : (عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش. اسم شمه در لغت نامه دهخدا شمت. [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه. (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر ...
ادامه مطلب ...شمشاد : 1- (در گياهي) درختچهاي هميشه سبز با انواع مختلف كه در حاشيهي باغچهها كاشته ميشود؛ 2- (در قديم) مرزنگوش؛ 3- (در قديم) (به مجاز) شخص خوش قد و قامت؛ 4- (در قديم) (به مجاز) زلف و معشوق. اسم ...
ادامه مطلب ...شمسي : (عربي ـ فارسي) 1- (منسوب به شمس)، 2- داراي شمس (خورشيد)؛ 3- (در قديم) (به مجاز) سرخ رنگ. اسم شمسی در لغت نامه دهخدا شمسی. [ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت به عبد شمس. (منتهی الارب ). ...
ادامه مطلب ...شمسه : (عربي ـ فارسي) 1- نقش زينتي به شكل خورشيد كه در تذهيب، جواهر سازي، كاشي كاري و مانند آنها به كار ميرود؛ 2- نوعي پارچه؛ 3- (در قديم) خورشيد؛ 4- (به مجاز) عاليترين و بهترين فرد. اسم شمسه ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است