معنی اسم شَمین

شَمین :    (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.

 

 

اسم شمین در لغت نامه دهخدا

شمین. [ ش َ ] (ص نسبی ) (از: شم عربی + ین نسبت فارسی ) خوشبو. (یادداشت مؤلف ) :
چرب و شیرین و شرابات شمین
دادش و پس جامه ٔ ابریشمین.
مولوی.
شمین. [ ش َ ] (اِخ ) دیهی است در دوفرسنگی مرو. (از لباب الانساب ).

اسم شمین در فرهنگ فارسی

شمین
خوشبو

اسم شمین در اسامی پسرانه و دخترانه

شمینه
نوع: پسرانه
ریشه اسم: آشوری
معنی: حاصلخیز، برکت یافته

 

اسم شمین در لغت نامه دهخدا

شم. [ش َ ] (اِ) خوف. ترس. بیم. || دُم. ذنب. دنبال. || فریب. مکر. حیله. نیرنگ. دغا. || دوری. (ناظم الاطباء). نفرت و دوری. (فرهنگ جهانگیری ). || مسافت. || کاروانسرا. خانه ای که در آن از مسافران پذیرایی می کنند. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ زیرزمینی. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || جای باش ستور.(ناظم الاطباء). || ناخن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ) :
چون شاه بگیرد به کف اندر شمشیر
از بیم بیفکند ز کفها شم شیر.
عسجدی.
|| (اِمص ) آشفته شدن. (فرهنگ فارسی معین ). آشفتگی. || فرار. گریز. هزیمت. (از ناظم الاطباء). رمیده شدن. (فرهنگ فارسی معین ). رمیدگی. || (ص ) شمیده. ترسیده. هراسیده. || آشفته. سرگشته. پریشان. حیران و همیشه به طور ترکیب استعمال میشود. (ناظم الاطباء).
شم. [ ش ُ ] (اِ) چاروق و پای افزاری که زیر آن از چرم و بالای آن از ریسمان بود. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) :
که را بنده کو بار مردم کشد
گهی شم کشد گه بریشم کشد.
نظامی.
شم. [ ش ُ ](ص ) مخفف شوم. شوم. بدیمن. منحوس. (ناظم الاطباء).
شم. [ ش َم م ] (ع اِمص، اِ) حس بینی که درک بویها بدان است. (از اقرب الموارد). یکی از حواس پنجگانه که عمل درک بوها از آن صادر میشود. (ناظم الاطباء). حس شامه و آن در فارسی غالباً به تخفیف میم تلفظ شود مگر در حال اضافه، مانند شر و سل و بر و جز آن. (یادداشت مؤلف ) :
گفتم که نفس حسیه را پنج حاسه چیست
گفتا که لمس و ذوق و شم و سمع با بصر.
ناصرخسرو.
ورنه مشک و پشک پیش اخشمی
هر دو یکسان است چون نبود شمی.
مولوی.
|| ادراک. اندریافت : «فلان شم سیاسی دارد». (فرهنگ فارسی معین ).
– شم قضائی و یا سیاسی و غیره داشتن ؛ در امور قضائی و سیاسی سخت متبحر و صاحبنظر بودن. درک رموز و دقایق و نکات پیچیده ٔ آن امور کردن. (یادداشت مؤلف ).
|| بو. بوی. بوی خوش. رایحه. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ) :
رنگ ِ رخ لاله را از نَد وعود است خال
شمعِ گل زرد را از می و مشک است شم.
منوچهری.
مه و مشکند مهان کهتر چیست
که نه از مه ضو و نز مشک شم است.
خاقانی.
از جگر جیش خان جوش زند جوی خون
عطسه ٔ خونین دهد بینی شیران ز شم.
خاقانی.
– شم یافتن ؛ بو بردن به چیزی. درک چیزی :
از خویشتن آزاد زی از هر بلایی شاد زی
هر جا که باشی راد زی چون یافتی از عشق شم.
سنایی.
شم. [ ش َم م ] (ع مص ) بوییدن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شَمیم. شِمّیمی ̍ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شم ریحان و جز آن ؛ گرفت بوی آن به حاسه و شم. (از اقرب الموارد). رجوع بهمین مصادرکلمه شود. || تکبر کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آزموده شدن و فعل آن مجهول آید. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شم. [ ش ُم م ] (ع ص، اِ) ج ِ اَشَم ّ و شَمّاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشم و شماء شود.
شم. [ ش َ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل جد گرشاسب. (مزدیسنا و ادب پارسی ص ۴۱۷) :
ز شم زآن سپس اثرط آمد پدید
و زین هر دو شاهی به اثرط رسید.
اسدی (ایضاً).

اسم شمین در فرهنگ فارسی

شم
ناخن، خاخن دست وپا، بوییدن، بوی کردن
۱ – ( مصدر ) بوییدن بوی کردن . ۲ – ( اسم ) یکی از حواس ظاهره که وظیفه آن آن درک بویهاست . ۳ – بو بوی رایحه . ۴ – ادراک اندر یافت : فلان شم سیاسی دارد .
جمع اسم و شمائ
شم غازان
چون غازان خان دین اسلام پذیرفت خواست مانند بزرگان دینی و سلاطین اسلامی برای خود مقبره ای بسازد تا زاهدان و عابدان در آنجا زندگی کنند و او را پس از مرگ بذکر خیر یاد نمایند. بهمین منظور در مغرب تبریز در محلی که شام غازان یا شنب غازان نامیده میشود عمارتی ساخت که قبه آن بسیار عظیم بود و بنای آن در سال سوم سلطنت او شروع شد و در ۷٠۲ ه.ق . بپایان رسید . شکل قبه ۱۲ ضلعی و بر هر ضلع آن صورت برجی را نقش کرده بودند . این قبه از داخل و خارج بنقوش بسیار زیبا مزین بود . گویند سیصد من لاجورد در نقش و نگار های سقف آن بکار رفته . غازان پس از اتمام قبه املاکی در ایران و عراق وقف کرد و تولیت آنرا بخواجه صدرالدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل الله سپرد و بعد بنا های بسیار در اطراف قبه بنا نهاد و عایدات این موقوفات تقریبا در سال بدو کرور تومان میرسید . توضیح از فحوای عبارات تاریخ غازانی بر میاید که [ شم ] قبل از ساختن قبه و ابواب البر نام محلی بود که بعدا از طریق تسمیه حال باسم محل به شام غازان معروف شده .
شنب غازان شام غازان
مشک شم
خوشبوی که بوی مشک میدهد
میرزا قشم شم
شاعر اصفهانی اوایل قرن چهاردهم هجری است وی را مهازلات زیبائی است و به جنگ صادق ملا رجب می رفته است

اسم شمین در فرهنگ معین

شم
(شَ) (مص ل .) ۱ – رمیدن . ۲ – آشفته شدن .
(شَ مّ) [ ع . ] ۱ – (مص م .) بوییدن . ۲ – (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که وظیفه اش درک بوی هاست . ۳ – بو. ۴ – ادراک .
( ~ .) (اِ.) چارق .
(شَ) (اِ.) ناخن .

اسم شمین در فرهنگ فارسی عمید

شم
= شمیدن۱
ناخن: چون شاه بگیرد به کف خود شمشیر / از بیم بیفکند ز کف ها شم شیر (عسجدی: مجمع الفرس: شَم).
۱. [مجاز] استعداد و توانایی درک و فهم در زمینۀ خاصی بدون یادگیری.
۲. حس بویایی، شامه.
۳. (بن مضارعِ شمیدن) = شمیدن۲
۴. [قدیمی] رایحه، بو.
کفش چرمی ساده که با نخ یا تسمه های باریک به پا بسته می شود، چارق.

اسم شمین در اسامی پسرانه و دخترانه

شماخ
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
شماس
نوع: پسرانه
ریشه اسم: سریانی
معنی: خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
شماساس
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سالاری بزرگ و برگزیده در سپاه توران زمان افراسیاب پادشاه تورانی
شمایل
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šamāyel) (عربی) ظاهر کسی یا چیزی، شکل و صورت، (در قدیم) خوی ها، خصلت های نیکو و پسندیده، (در عرفان) اندک جذبه ی الهی را گویند که گاه هست و گاه نیست تا سالکِ مغرور، مغلوب شود – خوبیها و خصلتهای نیکو و پسندیده، شکل و صورت
شمس
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šams) (عربی) خورشید، (در اعلام) سوره ی نود و یکم از قرآن کریم دارای پانزده آیه – خورشید، نام بتی در قدیم، نام سوره ای در قرآن کریم
شمس الدین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: آفتاب دین، نام دو تن از پادشاهان آل کرت
شمس الملوک
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: خورشید شاهان، نام یکی از پادشاهان ایلک خانی ترکستان
شمس الهدی
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: خورشید هدایت
شمس ایران
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: شمس (عربی) ایران (فارسی) خورشید ایران
شمسا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: (تلفظ: šamsā) در زند و پازند نور و روشنایی، و در پهلوی خورشید است – شمس (عربی) + ا (فارسی )، منسوب یه خورشید
شمسی
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: (تلفظ: šamsi) (عربی ـ فارسی) (منسوب به شمس )، دارای شمس (خورشید )، (در قدیم) (به مجاز) سرخ رنگ – شمس (عربی) + ی (فارسی) مرکب از شمس (خورشید) + یای نسبت فارسی
شمشاد
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: šemšād) (در گیاهی) درختچه ای همیشه سبز با انواع مختلف که در حاشیه ی باغچه ها کاشته می شود، (در قدیم) مرزنگوش، (در قدیم) (به مجاز) شخص خوش قد و قامت و نیز (در قدیم) (به مجاز) زلف و معشوق – درختی همیشه سبز، شخص خوش قد و قامت
شمعون
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عبری
معنی: شنونده، نام یکی از برادران یوسف (ع)
شمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: بوی خوش
شمیرا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: šomirā) (= سمیرا )، سمیرا – نام عمه شیرین در منظومه خسروشیرین
شمیران
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
شمیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šamis) (مأخوذ از سُریانی) به معنی نور، روشنایی و روشنایی معنوی – مصغر شمس
شمیسا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: اوستایی-پهلوی
معنی: (تلفظ: šamisā) (= شمسا )، شمسا – شمسا، خورشید، نور و روشنایی در زند و پازند
شمیسه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مؤنث شمیس، مصغر شمس
شمیل
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: باد شمال، نام روستایی در نزدیکی بندرعباس
شمیلا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: (تلفظ: šomilā) قلب شده ی [پدیده آوایی در زبان مثل : دیوار و دیوال] شُمیرا شُمیرا و سمیرا – شمیل (عربی) + ا (فارسی )، منسوب به شمیل، نسیم و باد شمال
شمیم
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šamim) (عربی) (در قدیم) بوی خوش – بوی خوش
شمیمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šamime) (عربی) (در قدیم) بوی خوش – واحد شمیم، یک بوی خوش
شمینه
نوع: پسرانه
ریشه اسم: آشوری
معنی: حاصلخیز، برکت یافته

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز