معنی اسم شمسه

شمسه :    (عربي ـ فارسي) ۱- نقش زينتي به شكل خورشيد كه در تذهيب، جواهر سازي، كاشي كاري و مانند آنها به كار مي‌رود؛ ۲- نوعي پارچه؛ ۳- (در قديم) خورشيد؛ ۴- (به مجاز) عالي‌ترين و بهترين فرد.

 

 

اسم شمسه در لغت نامه دهخدا

شمسة. [ ش َ س َ ] (از ع، اِ) شمسه. آفتاب. (ناظم الاطباء) :
یاد باد آن شب کآن شمسه ٔ خوبان طراز
به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز.
فرخی.
شمسه ٔ گوهر و شمع دل سرگشته ٔ من
که زوال آمدش از طالع برگشته ٔ من.
خاقانی.
شیر میدان و شمسه ٔ مجلس
قرةالعین جان ابوالفارس.
خاقانی.
شمسه ٔ نه مسند هفت اختران
ختم رسل، خاتم پیغمبران.
نظامی.
در قالب خاک تیره خشتند
یا شمسه ٔ مسند بهشتند.
نظامی.
به خدمت شمسه ٔ خوبان خَلﱡخ
زمین را بوسه داد و داد پاسخ.
نظامی.
– شمسة کرم ؛ آفتاب رز. کنایه از شراب :
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسة کرم مطیب زاکی.
حافظ.
|| تصویر آفتاب. || بت. صنم. || نقش. نگار. تصویر. (ناظم الاطباء).
شمسه. [ ش َ س َ / س ِ ] (از ع، اِ) نارنج. || لیمو. || هر تصویر مدور و منقش. (ناظم الاطباء) :
مزین در او صفه های مربع
منقش در او شمسه های مدور.
ازرقی.
|| قرص منقش و زراندودی که در مساجد و بالای عماری و کنگره ها و جز آن نصب کنند. (ناظم الاطباء). قرص زراندود که در قبه معین کلس می باشد. (آنندراج ) (از غیاث ) :
دهان پرشکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسه ای است پرگاری.
سعدی.
|| شاید آینه یا قطعاتی از آینه که پشت شعله ٔ چراغ می نهاده اند تا نور را به اضعاف کند. (یادداشت مؤلف ) :
در شب تاری ز عکس شمسه ٔ ایوان تو
ذره ها را در هوا یک یک شمردن می توان.
سلمان ساوجی.
|| اشکال و تصاویری که با ابریشم می سازند. (ناظم الاطباء). || دگمه هایی که بر سربند تسبیح بند می کنند. (ناظم الاطباء). || تابدان. (آنندراج ) (غیاث ). || قرص نان. || (ص ) مدور. (ناظم الاطباء).
شمسه. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج. سکنه ٔ آن ۳۴۰ تن. آب آنجا از چشمه و رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).

اسم شمسه در فرهنگ فارسی

شمسه
نقش ونگاری که باگلابتون روی لباس میدوزند آنچه که، ازفلزبشکل خورشیدبسازند، بت وصنم نیزگفته اند
ابزاری چوبین مانند خط کش بدرازای یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار میرود .
آفتاب
حسن شمسه
اوراست مسره العینین و آن حزب ابراهیم الدسوقی است
حسین شمسه
ابن علی شمسه از صوفیان سده دوازدهم هجری اوراست الرفارف العیقریه فی رجال الطریقه الخلوتیه

اسم شمسه در فرهنگ معین

شمسه
(شَ س ) [ ازع . ] (اِ.) ۱ – خورشید مانندی که از فلز درست می کنند و بالای قبه یا جای دیگر نصب کنند. ۲ – نقشی خورشید مانند که در تذهیب یا طراحی پارچه بکار می رود.

اسم شمسه در فرهنگ فارسی عمید

شمسه
۱. نقش ونگاری که با گلابتون روی لباس می دوزند.
۲. [منسوخ] آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب می کند.
۳. [قدیمی] بت، صنم: یاد باد آن شب که آن شمسهٴ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (فرخی: ۱۹۹).

بعدی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز