شریفه
شريفه : (عربي) (مؤنث شريف)، ( شريف. اسم شریفه در لغت نامه دهخدا شریفة. [ ش َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث شریف. (ناظم الاطباء). وجیهه. (یادداشت مؤلف ). مؤنث شریف. ج، شَرائف، شَریفات. (اقرب الموارد). رجوع به شریف ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
شريفه : (عربي) (مؤنث شريف)، ( شريف. اسم شریفه در لغت نامه دهخدا شریفة. [ ش َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث شریف. (ناظم الاطباء). وجیهه. (یادداشت مؤلف ). مؤنث شریف. ج، شَرائف، شَریفات. (اقرب الموارد). رجوع به شریف ...
ادامه مطلب ...شريعه : (عربي) 1- شریعت، شریعت؛ 2- (در قديم) محل در آمدن به آب، محل برداشتن آب از رودخانه و مانند آن. اسم شریعه در لغت نامه دهخدا شریعت. [ ش َ ع َ ] (ع اِ) جای به آب درآمدن ...
ادامه مطلب ...شريعت : (عربي) 1- شرع؛ 2- (در قديم) طريقه، روش؛ 3- (در اصطلاح) اقوال واعمال و احكامي است كه حق تعالي به زبان پیامبر اسلام(ص) بر بندگان مقرر فرموده است و موجب انتظام امور معاش و معاد است. اسم شریعت ...
ادامه مطلب ...شَرمينه : (شرم + اينه (پسوند نسبت))، منسوب به شرمين، + شرمين. اسم شرمینه در لغت نامه دهخدا شرمین. [ ش َ ] (ص نسبی ) باشرم. باحیا. خجول. محجوب.(یادداشت مؤلف ). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج ). شرمگین. (فرهنگ فارسی ...
ادامه مطلب ...شَرمين : (در قديم) شرمگين، با حُجب و حيا، خجالت زده. اسم شرمین در لغت نامه دهخدا شرمین. [ ش َ ] (ص نسبی ) باشرم. باحیا. خجول. محجوب.(یادداشت مؤلف ). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج ). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین ...
ادامه مطلب ...شَرفنسا : (عربي) موجب آبرو، حرمت و اعتبار زنان. اسم شرف نسا در لغت نامه دهخدا شرف. [ ش َ ] (اِ) آستانه ٔ در. (ناظم الاطباء). || تخته ای که در پیش در نصب سازند. (از برهان ) (آنندراج ) ...
ادامه مطلب ...شَرف : (عربي) 1- حرمت و اعتباري كه از رعايت كردن ارزشهاي اخلاقي بوجود ميآيد، بزرگواري، افتخاري كه از امري نصيب شخص ميشود؛ 2- برتري؛ 3- (در احكام نجوم) محل يك سياره در منطقهالبروج كه سياره در آن محل ...
ادامه مطلب ...شرافت : (عربي) 1- حالتي در شخص كه او را از ارتكاب رذايل باز ميدارد؛ 2- بزرگ منشي، بزرگواري. اسم شرافت در لغت نامه دهخدا شرافت. [ ش َ / ش ِ ف َ ] (ع اِمص ) شرف. بزرگی. بزرگواری. ...
ادامه مطلب ...شَراره : (عربي) 1- شرار، پارهاي از آتش كه به هواي پرد، جرقه، اخگر؛ 2- (به مجاز) درخشش، روشني. اسم شراره در لغت نامه دهخدا شرارت. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) بدی و بدخواهی. بدفطرتی. بدطینتی. فتنه انگیزی. ...
ادامه مطلب ...شبنم : (در علوم زمين) رطوبت هوا كه مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سرد به مايع تبديل ميشود به شكل قطرههاي كوچك آب بر سطح آنها مينشيند، ژاله. اسم شبنم در لغت نامه دهخدا شبنم. [ ش َ ن َ ...
ادامه مطلب ...صَهبا : (عربي) (= صَهباء) (مؤنث اصهب)، 1- سرخ و سفيد؛ 2- (در قديم) شراب انگوري، مي. اسم صهبا در لغت نامه دهخدا صهبا. [ ص َ ] (ع ص ) صهباء. تأنیث اصهب. || (اِ) فشارده ٔ انگور سپید. (منتهی ...
ادامه مطلب ...صونا : (عربي ـ فارسي) (صون + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صون؛ 2- خويشتن داري از گناه، صيانت. اسم صونا در لغت نامه دهخدا صون. [ ص َ ] (ع مص ) نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). ...
ادامه مطلب ...صوفيا : (عربي ـ فارسي) (صوفي + ا (پسوند نسبت))، منسوب به صوفي، ( صوفي. اسم صوفیا در لغت نامه دهخدا صوفی. (ص نسبی، اِ) پیرو طریقه ٔ تصوف. پشمینه پوش. یک تن از صوفیه : دل از عیب صافی و صوفی ...
ادامه مطلب ...صنوبر : (عربي، صَنَوبر، معرب از یونانی) (در گیاهی) نام چند نوع گیاه درختی از خانواده ی بید با برگ های براق که در کنار جوی ها کاشته می شود و چوب آن در کاغذسازی و کبریت سازی به ...
ادامه مطلب ...صنم : (عربي) 1- (به مجاز) (شاعرانه) بت، شخص زيبا رو، معشوق زيبارو؛ 2- (در عرفان) صنم در نزد بعضي از عرفا عبارت است از حقايق روحي در ظهور تجلي صورت صفاتي است. اسم صنم در لغت نامه دهخدا صنم. [ ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است