معنی اسم قدرت‌الله

قدرت‌الله :   (عربي) قدرت خداوند.

%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87

 

اسم قدرت الله در لغت نامه دهخدا

قدرت .
[ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرة.
توانستن .
توانائی داشتن .
رجوع به قدرة و قدران شود : میرسد مست و جهانسوز و که دارد قدرت که سر راه به آن شعله ٔ آتش گیرد.
کافی سبزواری (از آنندراج ).
سرحد خلقت شده بازار او بکری قدرت شده در کار او.
نظامی .
قدرت .
[ ق ُ رَ ] (اِخ ) (شیخ .
.
.
) از شاعران هندوستان است که منشی حاکم بهوپال بوده و آثار قلمی نظمی و نثری دارد.
از جمله آنها است : ۱ – حکایات قدرت .
۲ – دیوان قدرت .
وی به سال ۱۲۹۰ هَ .
ق .
درگذشته است .
(قاموس الاعلام ترکی ج ۵ ص ۳۶۰۲) (ریحانة الادب ج ۳ ص ۲۸۱).
قدرت .
[ ق ُ رَ ] (اِخ ) شاه قدرت اﷲ.
از شاعران دهلوی هندوستان است که دیوانی بیست هزار بیتی و منظومه ای موسوم به نتایج الافکار داشته و به سال ۱۲۰۵ هَ .
ق .
در مرشدآباد هند درگذشته است .
این از اشعار اوست : ز فیض نم چشم گریان ما بود دامن ابر دامان ما گناهی که از خلق ناکرده ماند قضا بسته آن هم به دامان ما.
(قاموس الاعلام ترکی ج ۵ ص ۳۶۰۴) (ریحانة الادب ج ۳ ص ۲۸۰).
قدرة.
[ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرت .
توانستن .
(منتهی الارب ).
|| (اِمص ) توانائی .
(آنندراج ).
|| قدرت در اصطلاح علم کلام تمام ارباب ملل مختلف متفقند در آنکه حق تعالی و تقدس قادر است ، یعنی فاعل به اختیار است .
اگر خواهد فعل کند ، و اگر نخواهد ترک کندبه حسب دواعی مختلفه و مذهب فلاسفه آن است که او موجب است بالذات .
و تأثیر او همچو تأثیر آتش است در تسخین .
و دلیل بر صحت مذهب او آن است که اگر ایجاد عالم از حق تعالی بر سبیل ایجاب بود ایجاد اوامر عالم را اگر موقوف به شرطی نباشد یا اگر موقوف بود آن شرط یا قدیم باشد یا حادث پس حدوث واجب یا قدم عالم لازم آید ، و این هر دو محال است .
اما اول چونکه واجب مبداء ممکنات و صانع مکونات است و وجود او از دیگری نتواند بودن ، و هیچ چیز بر او سابق نیست ، و هرچه چنین باشد حادث نباشد.
و اما دوم ، بنابر آنکه در مسئله ٔ حدوث عالم از آن معمولاً یاد میشود.
و اگر موقوف بر شرطی حادث بوده باشد نقل سخن کنیم با تأثیر او در آن شرط ، و تسلسل لازم آید و قوی ترین دلایل فلاسفه در این مقام آن است که تأثیر حق تعالی در اثر اگر لذاته باشد یا بواسطه ٔ صفت قدیمیت دوام مؤثریت او واجب بود به وجوب دوام الذات او الصفةالقدیمة و چون دوام مؤثریت او واجب باشد او موجب بود.
و اگر بواسطه ٔ صفت حادثه باشد ، نقل سخن کنیم با تأثیر او در آن شرط و تسلسل لازم آید.
و جواب آن است که دوام اثر بنا بر دوام صفت قدیمه ، در موجب واجب باشد نه در مختار.
(قسم اول نفایس الفنون ص ۱۰۹).
اما در آنکه حق تعالی بر جمیع ممکنات قادر است یا نه ، مذهب صحیح آن است که بر جمیع ممکنات قادر است زیرا که مصحح مقدوریت امکان است و آن وصفی است مشترک میان جمع ممکنات ، و موجب قدرت ذات اوست ، و نسبت ذات او با همه یکسان ، زیرا که اگر ذات اورا به بعضی اختصاص باشد دون بعضی ، اگر آن اختصاص بی مخصصی بود ترجیح بلامرجح لازم آید.
و اگر بواسطه ٔ مخصصی باشد احتیاج او بدان لازم آید و مذهب فلاسفه آن است که حق تعالی واحد است من جمیعالوجوه و از واحد من جمیعالوجوه نشاید که جز یک اثر صادر شود.
و جواب این از دلیلی که یاد کرده شد معلوم است .
و مذهب نظام آن است که او بر قبیح قادر نیست ، زیرا که جهل او یا حاجت بدان لازم آید و جواب آن است که قادر است بدان ، اما چون مانع بر صدور آنکه عدم داعیه است بفعل او حاصل است صادر نشود.
و مذهب بلخی آن است که حق تعالی بر مثل فعل بنده قادر نیست چه فعل بنده یا طاعت است یا معصیت ، همچو افعال مجانین و حق تعالی از این جمله منزه است .
و جواب آن است که کون الفعل طاعته او معصیته او عبثاً اعتبار این است که عارض فعل میشود به نسبت با بنده اما ذات فعل حرکت است یا سکون و حق تعالی قادر است بر خلق آن در غیر.
(نفایس الفنون قسم اول ص ۹۲).
قدرة.
[ ق َ دَ رَ ] (ع اِ) شیشه ٔ خرد.
(منتهی الارب ) (آنندراج ).
|| و گویند: کم قَدَرَة نخلک ؛ یعنی چه مقدار خرمابنان است .
و گویند: غرس علی القدرة و هی ان یغرس علی حد معلوم بین کل نخلتین .
(منتهی الارب ).<

اسم قدرت الله در فرهنگ لغت معین

قدرت
(قُ رَ) [ ع . قدرة ] (مص ل .) توانایی داشتن ، توانستن .
قدر قدرت
(قَ دَ . قُ رَ) [ ازع . ] (ص مر.) آن که قدرتش برابر قدرت قضا و قدر است . (برای شاهان آورده می شود).

اسم قدرت الله در فرهنگ عمید

قدرت
۱. توانستن؛ توانایی داشتن؛ توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن. ۲. توانایی؛ نیرو. ۳. سلطه؛ نفوذ فرمان. * قدرت داشتن: (مصدر لازم) نیرو و توانایی داشتن. * قدرت کردن: (مصدر لازم) قدرت و توانایی نشان دادن. * قدرت نمودن: = * قدرت کردن
قدرت طلب
آن که خواستار قدرت است؛ سلطه جو؛ خواهان قدرت.
قدرت طلبی
طالب قدرت بودن؛ سلطه جویی.
قدرت نمایی
نشان دادن نیرو و توانایی خود.

اسم قدرت الله در فرهنگ فارسی

قدرت
توانستن , توانایی داشتن , توانایی
۱ – ( مصدر ) توانایی داشتن توانستن ۲ – ( اسم ) توانایی ۳ – الف – صفتی است که تاثیر آن بر وفق اراده باشد ب – مبدا قریبی است که افعال مختلف از آن صادر شود ومبدائ عبارتست از فاعل موثر و قریب یعنی بدون واسطه ج – قوه ای که مستجمع شرایط تاثیر باشد و مرادف است با استطاعت .
از شاعران دهلوی هندوستان است که دیوانی بیست هزار بیتی و منظومه موسوم به نتایج الافکار داشته و بسال ۱۲۰۵ هجری در مرشد آباد هند درگذشته است .
قدرت آباد
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان – ۱۲۰۰۰ گزی جنوب ماهان – ۶۰۰۰ گزی راه شوسه کرمان – بم – سکنه ۵ تن .
قدرت حلوا
مراد از من که بر بنی اسرائیل نازل شده بود .
قدرت طلب
( صفت ) آنکه خواستار قدرت است : مهد علیا زن شاه محمد ( صفوی ) بانویی غیور قدرت طلب تندخوی لجوج کینه جو بود .
قدرت طلبی
طالب قدرت بودن خواستاری قدرت .
قدرت نمایی
نشان دادن زور و توانایی خود : سرداران قزلباش چون از قدرت نمایی و استبداد رای مهد علیا ناراضی بودند در کشتن وی همداستان شدند .
قدرت نمودن
( مصدر ) ۱ – قدرت نشان دادن ۲ – اعمال قدرت کردن .
قدرت کردن
( مصدر ) قدرت نمودن نشان دادن قدرت و توانایی .
قدر قدرت
( صفت ) آنکه قدرتش برابر قضا و قدر است ( برای شاهان آورده می شود ) : اعلی حضرت قدر قدرت .

اسم قدرت الله در لغت نامه دهخدا

الله .
[ اُ ل َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است .
(یادداشت مؤلف ).<

اسم قدرت الله در فرهنگ لغت معین

الله
(اَ لْ لا) [ ع . ] (اِ.)ایزد ، خدا ، معبود یگانه . ؛~ُ اعلم خدا داناتر است . (هنگامی که نسبت به موضوعی شک و تردید است ). ؛~ اکبر الف – خدا بزرگ تر است . (هنگام تعجب ، عصبانیت و تأیید گفته می شود). ب – بخشی از اذان و نماز است .
الله بختی
(اَلú لا بَ) (ص نسب .) (عا.) تصادفی ، اتفاقی .
آیت الله
( ~ُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) نشانه و حجت خدا ، ع نوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند. ؛ ~العظمی عنوان و لقب مجتهدان شیعه که مرجع تقلید هستند.
بارک الله
(رِ یا رَ کَ لْ لا) [ ع . ] ( جملة دعایی .) = باریکلا: آفرین خدا بر تو باد.
بسم الله
(بِ مِ لْ لا) [ ع . ] (جملة اسمی . فعل امر.) ۱ – به نام خداوند ، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند). ۲ – (عا.) بفرما میل کن ، بخور. ۳ – نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود: بفرمایید ، پیش افتید. ۴ – در موقع ت
بعون الله
(بِ عُ نِ لْ لا) [ ع . ] (شب جم .) (ق .) به یاری خدا.
بقیة الله
(بَ یَّ تُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر. اِمر.) باقی ماندة خدا ، باقی گذاشتة خدا از چیزهای خوب و حلال .
بیت الله
( ~. لْ لا) [ ع . ] (اِمر.)خانة خدا ، کعبه .
بینی و بین الله
(بِ یْ یُ بِ یْ نُ لْ لا) [ ع . ] (عا.) سوگند گونه ای برای تأکید ادعای خود یا پرسیدن حقیقت از کسی .
علی الله
( ~. لا) (ق مر.) گرفته شده از عربی به معنای ۱ – پناه بر خدا ، توکل به خدا. ۲ – (عا.) هرچه باداباد.
کلمة الله
(کَ لِ مَ ةُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) ۱ – کلمة خدا. ۲ – عیسی (ع ).
ایام الله
( ~. لا) [ ع . ] (اِ.) روزهایی که از نظر مذهبی و اعتقادی مهم اند. مانند روز عاشورا.
تقبل الله
(تَ قَ بَّ لَ لْ لا) [ ع . ] (جملة دعایی ) خدا بپذیرد ، ایزد بپذیرد.
حزب الله
(حِ بُ) [ ع . ] (اِمر.) حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند.
حق الله
( ~ُ لا) [ ع . ] (اِمر.) اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او.
داعی الله
(یُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) ۱ – خوانندة خدا. ۲ – پیغامبر اسلام (ص ).
یوم الله
( ~ُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) روز مقدس ، روز گرامی .

اسم قدرت الله در فرهنگ عمید

اللـه
خدا؛ ایزد؛ معبود یگانه؛ واجب الوجود.
اللـه اعلم
در مقام شک و تردید در درست یا نادرستی گفته و مطلبی گفته می شود. * اللـه اعلم بالصواب: خدا داناتر است به حق و راستی.
اللـه اللـه
۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود. ۲. تو را به خدا؛ برای خدا. δ در مقام اصرار به کار می رود. ۳. عجبا؛ شگفتا. δ در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند.
اللـه اکبر
در مقام تعجب از عظمت و شگفتی چیزی می گویند. δ در اذان ، اقامه ، و نماز گفته می شود.
اللـه بختی
تصادفی؛ برحسب تصادف و اتفاق.
اللـه داد
۱. [عامیانه] مال خداداده. ۲. [قدیمی] خداداد. ۴. [قدیمی] آنچه به غنیمت ببرند یا غارت کنند.
اللـه وردی
= اللـه داد
اللـهم
یااللّه؛ ای خدا؛ خدایا.
بارک اﻟﻠﻪ
هنگام اظهار شادی یا خشنودی یا تحسین کسی به کار می رود؛ آفرین؛ مرحبا: بارک الله ، گُل کاشتی.
بیت اﻟﻠﻪ
خانۀ خدا؛ کعبه.

اسم قدرت الله در فرهنگ فارسی

الله
نامی که مسلمانان به خدا دهند .
اله: خدا , ایزد , معبودیگانه , واجب الوجود
( اسم ) ۱ – خدا . ۲ – ذات مستجمع صفات ( الوهیت ) .
الله آباد
شهر مقدس واقع در شمال غربی هند ( ایالت اوتار پرداش ) در ملتقای رود گنگ و رود جمنا ۴۹۱۰۰۰ سکنه . استخراج و ذوب فلزات و مصنوعات مکانیکی .
الله اعلم
( جمله اسمی ) خدا داناترست ( در مورد ندانستن و یا تردید در حقیقت چیزی گویند ) : و محمد بن جعفر گوید که از این تاریخ سه هزار سال است والله اعلم . یا الله اعلم بالصواب . خدا داناترست حقیقت را خدا میداند که واقع چیست یا الله اعلم بحائق الامور . خدا داناترست حقیقتهای کارها را .
الله الصمد
( جمله اسمی ) خدا پناه نیازمندان است ( ترجمان القر آن . ذیل صمد ) ( در آیه ۲ از سوره ۱۱۲ اخلاص آمده )
الله الله
۱ – برای خدا برای خدا . خدا را . زنهار زنهار . الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند . ۲ – گاه برای اظهار تعجب بکار رود . دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله . که تلف کرد و که اندوخته بود ? ( حافظ ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود : هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته …. ( عالم آرای عباسی )
الله الهادی
( جمله اسمی ) خدای راهنمای است . یاالله الهادی الی ما هو الا وضح سبیلا و الارشد دلیلا. خدا راهنمای است بدانچه پیداترین راه راست و راهبر ترین راه شناسی است : ….و درتجارب متقدمان تامل عاقلانه واجب دید آرزوهای دنیا بیاید و در آخرت نیک بخت خیزد و الله الهادی الی ما هو الا وضح سبیلا والا رشد دلیلا . ( کلیله )
الله اکبر
کوهی است در نزدیک ابیورد که نادر شاه افشار در حوالی آن متولد شده است .
۱- ( جمله اسمی ) خدابزگتر است ( از آنکه وصف شود ) ایزد برتر و والاتر است ( از همگان ) ( در اذان و نماز گفته شود ): در نماز که الله اکبر می گوییم یعنی معین است که الله اوست و بس . ۲ – برای تعجب بکار رود : دیده ام آن ماه را در نیمه شب گفته ام الله اکبر . نیمه شب . ( منسوب به باباکوهی )
الله بختی
( صفت ) تصادفی اتفاقی .
الله بخش محله
دهی است از دهستان میانده بخش رضوانده شهرستان طوالش .
الله تعالی
یعنی خداوند بزرگوار . خدایی که والاست .
الله جارک
یعنی خدا پناه دهنده تو باد
الله چال
دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل .
الله حق
دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب .
الله خیر حافظا
ماخوذ است از آیه فالله خیر و هو ارحم الراحمین .
الله خیل
ده کوچکی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری .
الله داد
سر هندی . او راست کتاب مدار الافاضل در لغت فارسی .
الله دانه
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان .
الله دره
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج .
الله ده
دهی است جزئ دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش .
الله دو
دهی است از دهستان بخش میان کنگی شهرستان زابل .
الله دو خواجه احمد
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل .
الله دو شهرستان نو
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل .
الله دی
دهی است از دهستان بخش پشت آب شهرستان زابل .
الله رسان
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد .
الله رودبار
دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان زابل .
الله ساخلاسون
در ترکی بمعنی خدا نگه دار است که گاه جدا شدن از دوستان و کسان گویند .
الله شاه
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل .
الله قلی
دهی است از دهستان هیلان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد .
الله قلیخان
حاکم کرمانشاه در عهد زندیه
الله معک
خدا باتو باد . خدا همراهت باد
الله و بس
خدا و بس . تنها خدا کافی است
الله و لبیک کردن
تضرع و زاری کردن
الله وردی
جزئ دوم ترکی است بمعنی عطا کرده و داده .
الله وردی آباد
دهی است از دهستان ریگان بخش گرمسار شهرستان دماوند .
الله وردی بیگ
شاعر و از ملازمان نواب سر بلند خان بود
الله وردی خان
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد .
الله وردی کازرونی
شاعر عهد شاهجهان و عالمگیر
الله وردی کندی
دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو .
الله ولی التوفیق
( جمله اسمی ) خدا صاحب توفیق است ( توفیق می دهد ) . یا الله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه . خدای توفیق می دهد بر آنچه او را خشنود سازد بفضل و بزرگواری وسیع خویش : ….و آنگاه بنای کارهای خویش و تدبیرمعاش و معاد برقضیت آن نهند تاجمال منافع آن هر چه تابنده تر روی نماید و دوام فواید آن هر چه پاینده تر روی نماید و دوام فواید آن هر چه پاینده تر دست دهد والله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه .
الله کاج
دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل .
الله کرک
نام چند تپه بزرگ که حد بین عبه های داز و دواجی را مشخص میکند .
الله کلنگ
( اسم ) آلاکلنگ .
الله کندی
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه .
آجرک الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای ترا پاداش دهاد
خدات مزد دهاد
آجرکم الله
خدایتان مزد دهاد
آل الله
اولیای خدا
آمر باحکام الله
لقب ابو علی منصور دهمین خلیفه فاطمی مصر که در سال ۴۹۵ ه. ق . در سن پنجاه سالگی او را به خلافت برداشتند و در سنه ۵۲۴ ه. ق . بقتل رسید .
لقب ابو علی منصور از خلفای فاطمی مصر
آیات الله
جمع آیه الله
آیه الله
۱- نشانه خدا حجت خدا . ۲ – عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی . عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند .
نشانه و حجت خدای
اباده الله
( جمله فعلی دعایی ) هلاک گرداند او را براندازد خدا نیست کناد او را : آن جا حظ وقت را بدای خواه جامد دین اباده الله . ( تحفه العراقین )
خدا او را براندازد
ابقاه الله
( جمله فعل دعایی ) زنده بدارد او را خدا جاوید بدارد او را خدا . : قاضی قضاه بو سلیمان داود بن یونس – ابقاه الله – که اکنون بر جای است مقدمتر و بزرگتر این شهر ….
ابن الله
لقب عیسی مسیح نزد مسیحیان
ابن حوط الله
دانشمندی جامع فنون ادب و فقه بود و در مغرب باندازه او سماع نداشت
ابن فضل الله
در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و رمل و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بود
احسن الله
( جمله دعایی ) خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه . خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد . : اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند . یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد . بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک . ( رودکی )
ادام الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای پایدار داراد. یا ادام الله اشرافه . خدای تابش وی را پایدار داراد . : چونه بفراصطناع و یمن اقبال مجلس قاهری شاهانشاهی ادام – الله اشرافه خانه خواجه من بنده… قبله احرار…بود . یا ادام الله اقباله ( اقبالها اقبالهما اقبالهم ) . خدای پایدار داراد نیکبختی او ( مرد ) را ( او (زن) را آن دو را ایشانرا ) : ((… وارث ملک سلیماتن مظفرالدین ابی بکر بن سعدابن زنگی ادام الله اقبالهما…)) یاادام الله ایامه . خدای روزگار ( دولت ) او را پایدار داراد. : … وارث ملک سلیمان اعدل ملوک زمان مظفرالدین والدین اتابک ابی بکر سعد ادام الله ایامه ونصیرالدین اتابک ابی بکر سعد الله ایامه و نصراعلامه … ادام الله ایامه و انعامه . خدای روزگار ( دولت ) و بخشش او را پایدار دارداغد . : خانه خواجه من بنده اطال الله بقائ ه وادام ایامه و انعامه …قبله احرار … بود . یاادام الله رفعته ( رفعتها …) . خداوند بلندی ( قدر ) او ( مرد و زن ) را پیوسته کناد . ….. و در دسترس رفیع و خدر منیع ادام الله رفعتها.. یا ادام الله سلطانه ( سلطانها ) خدای پادشاهی او نور تمام کفایت است از خداوند زمان – ادام الله سلطانه – بر بندگان … یا ادام الله ظلکم . خداسایه شما را برقرار داراد . ( بعنوان دعا و تعارف بمخاطب گویند ). یا ادام الله علوه . خدای بلندی ( برتری ) او را پیوسته کناد . : که در خدمت این خداوند – ادام الله علوه – بغایت و نهایت همی رسد .
ارض الله
( اسم ) زمین خدا ملک خدا ( ماخوذ از آیه ۹۹سوره ۴ نسائ : (( قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها .)) ملائکه جواب دهند : الم تکن ارض الله واسعه : آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. ( مثنوی )
ارغمه الله
خشم کند بر او خدا
ارفه هم الله
بر آسوده و تن آسان داراد ایشان را خدای
ارفه‌هم الله
ارقاه الله
خشک و ساکن گرداناد اشک او را خدای
ارم و الله
قسم بخدای
ارماو الله
قسم به خدای
استغفر الله
بخشایش میجوی از خدای خویش و باز میگردیم به سوی او .
اسد الله
۱- شیرخدا ۲ – لقب علی علیه السلام ۳ ۰- لقب حمزه سیداشهدائ .
کرمانی معروف به حسن خط
اسرائیل الله
لقب یعقوب پیغامبر
اسمائ الله
( اسم )۱ – نامهای خدا صفات خدای تعالی ۲- نام هایی اند که مرشد یکی از آنها را بمرید گوید تا وی آن نام را تکرار کند تا مظهر آن اسم شود
صفات خدای تعالی شانه .
اطال الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای درازکناد۰۰٫ یا اطال الله بقائ ک ۰ خدای بقای ترا دراز کناد( دعا ) . یااطال الله بقائ ه ۰ خدای دراز کناد بقای او را : خسروا ایران ملک الجبال اطال اللهبقائ ه۰۰٫٫ یااطال اللهعمره ۰ خدای دراز کناد زیست او را . : ..۰۰ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره ۰۰٫٫
اعزه الله
جمله ایست که از عربی نقل شده و در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است .
اعلاه الله
( جمله فعلی دعایی ) بلند گردانش خدای . بالابرد اورا خدا . رای عالی اعلاه الله بفرماید دانستن . یا اعلاه الله تعالی . خدای تعالی او را بلند گرداناد . : حضرت اعلی – اعلاه الله تعالی – که اوصاف حمیده اش پسندیده عالمیان …است برخلاف این معنی سلوک فرموده …
جمله ایست که بیشتر بصورت معترضه و برای دعا در ضمن عبارات فارسی بکار رود .
اعلی الله
( جمله فعلی خدایی ) خدای بالابراد … یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا برد. یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد : اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما . یا اعلی الله رایه . خدا رای ( تدبیر ) او را بلند کناد . یا اعلی الله رایه و رایته . خدای رای ( تدبیر ) ورایت ( درفش ) او را بلند گرداناد . : امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم … اعلی رایه و رایته … آمده است . یا اعلی الله مقامه . خدای مقام او رابالابراد ( در بهشت ). ( دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند ) .
افوض امری الی الله
کار خود را بخدا باز میگذارم
التوفیق من الله
( جمله اسمی ) توفیق از ( جانب ) خداست : و مرتب این حروف را …. بدعائ خیر مدد فرمایند و التوفیق من الله .
الرزق علی الله
( جمله اسمی ) روزی ( دادن ) برخدای است ( بعهد خداست ) : زن گفت : الرزق علی الله . راست می گویی ….
الظافر بامر الله
سی و پنجمین خلیفه عباسی
الفائز بنصر الله
عیسی بن الظافر بالله مکنی بابوالقاسم از خلفای فاطمی متوفی بسال ۵۵۵ ه.ق .
القائ بحق الله
لقب مروان حمار
الله الله
۱ – برای خدا برای خدا . خدا را . زنهار زنهار . الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند . ۲ – گاه برای اظهار تعجب بکار رود . دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله . که تلف کرد و که اندوخته بود ? ( حافظ ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود : هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته …. ( عالم آرای عباسی )
المتوکل علی الله
جعفر بن امتعصم بالله مکنی به ابوالفضل
المستضئ بامر الله
یا المستظی بنور الله یا المستضی بالله حسن بن المستنجد بالله مکنی به ابو احمد سی و سومین خلیفه عباسی .
المستکفی بامر الله
سلیمان بن احمد الحاکم مکنی به ابوالربیع از خلفای دوم عباسی در مصر .
المعتمد علی الله
احمد بن المتوکل بن المعتصم مکنی به ابوالعباس پانزدهمین خلیفه عباسی .
المعزلدین الله
معد بن اسماعیل مکنی به ابو تمیم چهارمین خلیفه فاطمی .
المقتدی بامر الله
عبدالله بن محمد بن القائم بن القادر ابن اسحاق بن المقتدر مکنی به ابوالقاسم بیست و هفتمین خلیفه عباسی .
المنه الله
منت خدای راست سپاس خدای راست
الی الله
( اسم ) بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا : آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله . کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه . (ازمنظومهای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی )
ام عبد الله
دختر امام حسن ( ع ) و همسر امام سجاد ( ع ) و مادر امام محمد باقر ( ع ) بود .
امر الله
ده از بخش بستان آباد شهرستان تبریز
امه الله
گلنوش یا کلثوم زن سلطان محمد چهارم و مادر سلطان احمد سوم و سلطان مصطفی دوم و او را جدید والده نیز می گفته اند یتنکی جامع غلطه را او ساخته است .
ان شائ الله
( جمله فعلی ) اگر خدا خواهد گرایزد بخواهد هنگام اخبار از چیزی گویند و ظاهرا ماخوذ است از این آیه : ولاتقولون لشئ انی فاعل ذلک غدا الاان تقولون لشئ انی فاعل ذالک غدا الاان یشائ الله . ( سوره ۱۸ ( کهف ) آیه ۲۳ ) : (( گفت فالی خوبست ان شائ الله چنین بر آید . توضیح این کلمه را (( استثنائ )) گویند . یا ان شائ الله تعالی . ( جمله ) اگر خدای – که والاست – بخواهد : (( این قصد فتح بیکند بجایگاه او گفته شود ان شائ الله تعالی .)) یا انشائ الله گفتن . ( ان شائ الله تعالی گفتن ) . گفتن جمله ان شائ الله بدنبال اعلام تصمیم بر کاری یا انجام وعده ای : (( آنگه به ترتیب کتاب مشغول شویم ان شائ الله تعالی .)
کلمه غیر موصول که در مقابل استقبال کار ها استعمال می کنند یعنی اگر بخواهد خدا . اگر خدای خواهد .
انشائ الله
ان شائ الله
اهل الله
مردان خدای اهل خدا
مردان متقی و پارسا
اولیائ الله
۱- دوستان مومنان ( بمدول آیه : الله ولی الذین آمنوا ) ۲ – آنان که از جانب خداموید بحالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدانها دسترسی نیست . مقام اولیائ بعد از انبیائ است .

اسم قدرت الله در اسامی پسرانه و دخترانه

الله داد
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند
الله نظر
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: کسی که نظرکرده خداست
اللهیار
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز