معنی اسم عالمه

عالمه :    (عربي) (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه.

%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85%d9%87

اسم عالمه در لغت نامه دهخدا

عالمة. [ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث عالم. رجوع به عالم شود.

اسم عالمه در فرهنگ فارسی

عالمه
مونث عالم

اسم عالمه در اسامی پسرانه و دخترانه

عالمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: بانوی دانشمند

اسم عالمه در لغت نامه دهخدا

عالم. [ ل َ ] (ع اِ) کلیه ٔ مخلوقات. بعضی گویند آنچه در بطن فلک است و هر صنفی ازاصناف خلق. و گفته شده است که ویژه ٔ ذوی العقول است.ج، عالَمون و علالم و عوالم. (اقرب الموارد). چیزی است که بدان امری شناخته شود و علامت گذارده شود. (تعریفات جرجانی ). || در اصطلاح فلسفه، عبارت از ماسوی اﷲ است یعنی جهان و آنچه آسمان محیط به آن است از آن جهت که دانسته شود به آن خدا از جهت اسماء و صفات آن. ج، عوالم. (از منتهی الارب ) (تعریفات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و بمعنی انواع مخلوقات آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بعضی گفته اند نام است برای آنچه دانسته شود بدان چیزی دیگر و بعد نامگذارده اند بر آنچه دانسته شود بدان خالق از هر نوعی از فلک و آنچه را در بردارد از جواهر و اعراض :
زمین است و آب است و آنگه هوا
و باز آتش آمد به ترتیب راست
کهین عالم این را نهد فیلسوف
که زندان جان است و دام بلاست.
ناصرخسرو.
باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. (کلیله و دمنه ). و بباید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است. (کلیله و دمنه ).
– عالم جبروت . عالم سفلی. عالم عقلی. عالم علوی. عالم ملکوت. عالم لاهوت. رجوع به این کلمات شود.
عالم. [ ل ِ ] (ع ص ) خردمند. دانا. کسی که او را دانش باشد. مقابل جاهل. ج، عُلاّم و عالمون. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) :
چنین که کرد تواند مگر خدای بزرگ
که قادر است و حکیم است و عالم و جبار.
ناصرخسرو.
عالم که به جهل خود مقر شد
از جمله ٔ صادقین شمارش.
خاقانی.
اقوال پسندیده مدروس گشته و عالم غدار و زاهد مکار. (کلیله و دمنه ).
گفتم میان عالم وعابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را.
سعدی (گلستان ).

اسم عالمه در فرهنگ فارسی

عالم
جهان
داننده, دانا, دانشمند, جهان, گیتی, دنیا, روزگار, خلق, دنیاو آنچه که در آن هست
۱ – دنیا و مافیها جهان و آن چه در اوست جمع عالمون عوالم . توضیح ماسوی الله یعنی جهان و آنچه آسمان محیط به آنست . ۲ – مجموع مخلوقات آفریدگان آفرینش . یا عالم آب . نشاه شراب حالت باده گساری . یا عالم آخرت . آخرت . مقابل دنیا . یا عالم آفاق . جهان خارج از انسان عالم شهادت و طبیعت مقابل عالم انفس . یا عالم اتفاقات . عالم جسمانی و جهان و حوادث . توضیح استعمال اتفاق از باب مسامحه است و الا محققان بر آنند که کلیه حوادث و موجودات عالم تابع علل و قوانین منظم است و قول به بخت و اتفاق ناشی از جهل بشر است . یا عالم اثیر ( اثیریات ) . اجسام و اجرام فلکی و سماوی . یا عالم اجرام . ۱ – مطلق عالم جسمانی . ۲ – عالم فلکیات و سماویات . یا عالم اجسام . عالم کون و فساد جهان طبیعت . یا عالم اجسام مجرد . عالم بین حس و طبیعت گاسر عبور می نماید . اینعقل ( باصطلاح صدر الدین شیرازی ) ریشه ابتدا از هم مجزایند ولی در مقابل سوراخ بیضی با هم یکی شده و از آن عبور کرده وارد ناحیه رجلی فکی می شود شاخه های انتهایی این عصب ۷ تا می باشند که از دو تنه انتهایی قدامی و خلفی مبدائ می گیرند . یا عصب فک اعلی . عصبی است حسی که یکی از شاخه های عصب سه توام است و از کنار قدامی خارجی عقده گاسر شروع و در روی سطح درون سری بال بزرگ شب پره به طرف جلو ممتد می شود و پس از عبور از سوراخ گرد بزرگ وارد قعر حفره رجلی فکی می گردد . یا عصب محرک . عصبی است که فرامین را از مرکز عصبی باعضای مربوط منتقل می سازد . پی محرک . یا عصب محرک خارجی چشم . عصبی است محرک و فقط عضله راست خارجی چشم را عصب می دهد و با رشته عصب نظیر خود ششمین زوج اعصاب دماغی را به وجود می آورد . این عصب از نقطه ای واقع در پل دماغی روی کف بطن چهارم مبدائ می گیرد و از کنار فوقانی استخوان خاره وارد جیب کهفی می شود سپس از قسمت پهن شکاف شب پره گذشته باتنهای خلفی عضله راست خارجی عضله چشم منتهی می گردد . این عصب با شبکیه سمپاتیک دورسباتی پیوند می شود . یا عصب محرک مشترک چشم . این عصب با رشته عصب نظیر خود زوج سوم اعصاب دماغی را تشکیل می دهد . عصبی است محرک که عضلات کاسه چشم را باستثنای مایل بزرگ و راست خارجی عصب می دهد و همچنین به واسطه الیافی که جزو دستگاه نباتی می باشد عضلات تنگ کننده عنبیه و قسمت مدور عضله مژگانی را عصب می دهد عصب مزکور از نزدیکی تکمه چهار توام در قسمت قدامی طرفی ماده خاکستری مبدائ می گیرد . یا عصب مختلط . عصبی است که هم حاوی رشته های حساس است و هم حاوی رشته های محرک پی مختلط . یا عصب نایی بزرگ . عصب سیاتیک . یا عصب واسطه یی وریسبرگ . عصبی است حسی که در ساختمان عصب صورتی وارد است و با آن در تشکیل هفتمین زوج اعصاب دماغی شرکت میکند . این عصب شامل الیاف دستگاه نباتی است و غده های زبانی را عصب می دهد . عصب مزبور از عقده زانویی مبدائ می گیرد ( عقده زانویی گره کوچک عصبی است که در مقابل انتهایی خارجی اولین قسمت مجرای فالوپ بر روی سطح قدامی عصب صورتی واقع است ) . یا عصب واگ . عصب ریوی معدی . یا ورم عصب . التهاب و تورم و عفونت عصب .
عالم آب
نشاه شراب و عالم شراب و حالت می نوشی حالت باده گساری حالت می خوری .
عالم آباد
دهی است جزئ دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان محلات ۶ هزار گزی جنوب محلات متصل به جاده دلیجان خمین واقع در جلگه و آب و هوای آن معتدل است و ۵۳ تن سکنه دارد .
عالم آرا
یا عالم آرای عباسی . کتابی است تاریخی بفارسی در شرح حال و سلطنت شاه عباس اول و اجداد او بقلم اسکندر بیک منشی دربار آن پادشاه . وی کتاب را با شرح وقایع سال وفات شاه عباس و جلوس خلف او شاه صفی در سال ۱۰۳۸ ه.ق. بپایان رسانیده است .
عالم آرا ی
( صفت ) آراینده جهان زینت دهنده گیتی
عالم آرایی
آراستن جهان زینت دادن گیتی .
عالم آشوب
( صفت ) ۱ – بر هم زننده جهان . ۲ – معشوقی که مردمان را فریفته زیبایی خود کند : سخت زیبا و دلفریب .
عالم ارواح
مقام و منزل ارواح
عالم اسباب
دنیا و مافیها
عالم افروز
( صفت ) روشن کننده جهان افروزنده گیتی .
عالم الاجساد
( اسم ) عالم اجسام . یا عالم المجرده . عالم اجسام مجرد .
عالم الارواح
( اسم ) عالم ارواح
عالم الاشباح
( اسم ) عالم اشباح
عالم الاصغر
( اسم ) جهان کوچکتر عالم صغیر
عالم الامر
( اسم ) عالم امکان
عالم الاکبر
( اسم ) جهان بزرگتر عالم اکبر
عالم الجسمانی
( اسم ) عالم جسمانی
عالم الحس
( اسم ) عالم حس .
عالم الخلق
( اسم ) عالم خلق
عالم الروحانی
( اسم ) عالم روحانی
عالم السر
۱ – دانای راز ۲- صفتی است از صفات خدای تعالی : صد هزار آوزه یابی در هوای حج ولیک عالم السر نیک داندهای هوی از های های ( سعدی . کلیات ) یا عالم السر و الخفیات . دانای راز و پوشیده ها خدا : هیچ پوشیده از توپنهان نیست عالم السر و الخفیات . (سعدی . کلیات )
عالم السفلی
( اسم ) عالمی سفلی
عالم الشهاده
( اسم ) عالم شهادت .
عالم الصغیر
( اسم ) عالم صغیر.
عالم الصور
( اسم) عالم صور.
عالم الطبیعی
( اسم ) عالم طبیعی .
عالم العنصری
( اسم ) عالم عنصری
عالم الغیب
دانای نهان عالم اسرار خدا : دربسته چه سود و عالم الغیب دانای نهان و آشکارا ? ( گلستان )
عالم القدس
( اسم ) عالم قدس .
عالم المثال
( اسم ) عالم مثال .
عالم المعنی
( اسم ) عالم معقول .
عالم المفارقات
( اسم ) عالم مفارقات
عالم المقدار
( اسم ) عالم مقدار.
عالم الکبیر
( اسم ) عالم کبیر .
عالم امر
عالم ارواح و عالم ملائکه
عالم امکان
آنچه غیر ذات خداست
عالم بالا
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد واقع در ۲۲ هزار گزی باختری الشتر و هفت هزار گزی باختر اتومبیل رو خرم آباد بکرمانشاه .
عالم برزخ
مقام ارواح که ما بین موت و قیامت است
عالم بین
( صفت ) آن چه همه جهان را بینند جهان بین : جام جهان بین .
عالم پایین
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد واقع در ۱۸ هزار گزی باختر الشتر و هفت هزار گزی باختری راه اتومبیل رو خرم آباد بکرمانشاه ناحیه ایست واقع در در جلگه هوای آن سرد و مالاریائی است .
عالم پناه
( صفت ) کسی که ملجائ و پناهگاه جهانیان باشد .
عالم تربیت
زمان تربیت و تادیب
عالم جان
یعنی عالم ارواح کنایه از دنیا و عالم سفلی هم هست .
عالم جبروت
عالم ذات قدیم را عالم جبروت گویند و عالم صفات حق را ملکوت نامند .
عالم جسمانی
عالم طبیعت و ماده است
عالم حسی
عالم شهود و شهادت در مقابل عالم غیب و عالم معقول .
عالم خاک
کنایه از دنیا باشد یا جسد آدمی
عالم خلق
کائنات و موجودات عالم جسمانی که در معرض کون و فساد و خلع و لبس اند و آنرا عالم شهادت هم میگویند .
عالم دگر
عالم دیگر عالم آخرت مقابل دنیا
عالم دورنگ
کنایه از عالم دنیا است باعتبار شب و روز .
عالم دیگر
عالم دگر جز این جهان
عالم ذوق
حالت شادمانی و خرد
عالم ربوبی
عالم عقل و معقولات است
عالم روحانی
عالم اشباح برزخی
عالم زمین
ده کوچکی است از بخش کرج شهرستان تهران واقع در ۴۱ هزار گزی شمال باختری کرج و ۲ هزار گزی شمال راه شوسه کرج به قزوین کوهستانی و هوای آن سردسیر است و ۱۸ تن سکنه دارد .
عالم شهادت
جهان جسمانی و اجسام و مادیات است که عالم ملک و ناسوت هم گویند .
عالم صباوت
سن طفولیت
عالم صغیر
مراد انسان است که جهان کوچکی است و منطوی است در آن جهان بزرگ و مقابل عالم کبیر است
عالم صور
موطن صور مقداری که اشباح برزخی است عالم صور گویند و گاه مراد صور حسی است
عالم صوری
این دنیا
عالم طبیعی
مراد از عالم طبیعی مقابل مجردات و عقول است که عالم شهادت باشد
عالم طفولیت
حالت بچگی
عالم ظلمانی
اصطلاح اشراقی است و مقابل عالم نورانی است و مراد عالم برازخ و اجسام و ماهیات است
عالم عقلی
فلاسفه قائل به سه عالمند ۱ – عالم عقل که گاه در مقابل عالم خارج است و در این صورت مراد عالم ذهن است و گاه در مقابل عالم ماده و یا نفس است که مراد عالم عقول مجرده است از عقل اول تا عقل دهم ۲ – عالم نفس که گاه نفس انسان و سائر قوای نفسانی است و گاه مراد نفوس فلکیه و کواکب است ۳ – عالم جرم که عالم ماده است اعم از فلکی و ارضی و زمان و زمانیات
عالم علوی
آسمان و عالم بالا مقابل عالم سفلی است و مراد افلاک و اجرام فلکی و سماویات بطور مطلق است
عالم عنصری
مراد عالم عناصر و جسمانیات است که عالم عناصر گویند
عالم غیب
آن جهان و جهان آینده مقابل عالم شهادت است
عالم قدس
عالم اسمائ و صفات حق است صدرا گوید : عالم قدس عالم مجردات و عالم الهی است
عالم گرد
( صفت ) جهانگرد سیاح .
عالم گشا ی
( صفت ) جهانگشا کشور گیر فاتح .
عالم گشایی
جهانگشایی کشور گیری .
عالم گیر
لقب دو تن از پادشاهان مغول هند : عالم گیر اول . اورنگ زیب محیی الدین بن شاه جهان . یا عالم گیر دوم . عزیزالدین بن جهاندار ابن شاه عالم بهادر شاه ( جل. ۱۱۶۷ ه.ق./ ۱۷۵۴ م.- ۱۱۷۳ ه.ق./ ۱۷۵۹ م.).
۱ – آن که یا آن چه جهان را فتح کند جهانگیر فاتح : تیغ عالم گیر پادشاه . ۲ – آنچه جهان را فرا گیرد صیت عالم گیر
عالم گیرثانی
پادشاه هند عزالدین محمد بن معز الدین بن بهادر شاه که بدستیاری غازی الدین خان بن نظام الملک در ۱۱۶۱ بشاهی رسید و بعالم گیر ثانی ملقب گشت و غازی الدین را وزارت داد
عالم گیری
فتح جهان جهانگیری .
عالم لاهوت
دربار آسمانی عالم صقع الهی و عالم سرمد و مرتبت ذات و احدیت است
عالم مثال
عالمی است لطیف تر نسبت به عالم اجسام و هر چه درین عالم بنظر میاید نظیر آن در عالم مثال موجودست
عالم مجردات
عالم عقول و نفوس
عالم معقول
آنچه متعلق بذهن و ادراک عقل باشد
عالم معنی
آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد و ناپدید و مخفی بود در مقابل عالم صورست و در اصطلاح صوفیه عبارت از ذات و صفات و اسمائ است
عالم مفارقات
عالم مجردات
عالم مقدار
مراد عالم مثال است
عالم ملک
عالم اجسام و شهادت است و گاه عالم وجود بطور مطلق و کلی اراده میشود
عالم ملکوت
عالم جبروت و عالم مجردات است
عالم ملکوت اسفل
عالم مثل معلقه و صور مقداری است
عالم ملکوت اعلی
عالم غیب و عالم مجردات محض و عقول است
عالم ناسوت
دنیای فانی و این جهان که ناپایدار است
عالم نفسی
مقابل عالم عقلی و هم عالم حسی است
عالم نورانی روحانی
عالم مجردات است
عالم نورد
طی کننده جهان جهان نورد
عالم هیولی
عالم اجسام است
عالم کبیر
مراد جهان وجود است روزگار و دهر و همه جهان
عالم کون و فساد
کنایت از دنیای فانی و عالم سفلی است و از آن جهت عالم کون و فساد گویند که در معرض خلع و لبس صور است
بزم عالم
نام مادر سلطان عبد المجید خان پادشاه عثمانی .
جان عالم
حضرت رسالت پناه محمد مصطفی ( ص )
حدوث عالم
در اصطلاح علم کلام و فلسفه مسبوق بعدم بودن جهانست
خان عالم
برخوردار بیک یکی از امرائ و بزرگان هند است .
خلق عالم
مردمان بریه انام
علائ الدین عالم
محمد بن عبدالحمید مشهور به علائ عالم سمرقندی است متوفی در ۵۵۲ قمری اوراست مختلف الروایه و الهدایه فی الکلام
علت عالم
عقل اول
نافع عالم
مرکز عالم . مرکز زمین
هفت عالم
هفت فلک هفت آسمان

اسم عالمه در فرهنگ معین

عالم
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) دانا، دانشمند.
(لَ) [ ع . ] (اِ.) ۱ – دنیا، هستی . ۲ – موجودات . ۳ – (عا.) نمادی برای بزرگی، عظمت . ۴ – حیطه، محدوده ؛ عالم هنر، عالم مستی . ۵ – حالت، وضعیت . ۶ – هر کدام از دو جهان فانی و باقی، هر کدام از دنیا و آخرت . ؛ ~ و آدم کنایه از: همة مردم .

اسم عالمه در فرهنگ فارسی عمید

عالم
۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.
٢. [مجاز] خَلق.
٣. [قدیمی] روزگار.
* عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.
* عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.
* عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خدا است؛ عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد؛ جهان ماده؛ عالم ظاهر.
* عالم بالا: (فلسفه) عالم علوی.
* عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت.
* عالم جان: (فلسفه) عالم ارواح؛ دنیا؛ این جهان.
* عالم جبروت: (فلسفه، تصوف) عالم مجرد از صورت، ماده، و زمان.
* عالم جسمانی: جهان جسمانی؛ عالم طبیعت و ماده.
* عالم حس: [مقابلِ عالم غیب] ‹عالم حسی› (فلسفه) عالم شهود؛ عالم شهادت.
* عالم خاک:
۱. [مجاز] دنیا.
۲. [مجاز] جسد آدمی.
* عالم خلق: (فلسفه) موجودات عالم جسمانی؛ کائنات.
* عالم دیگر: = * عالم آخرت
* عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد.
* عالم سفلی: [مقابلِ عالم علوی] (فلسفه) عالم پایین؛ زمین؛ این جهان.
* عالم شهادت: [مقابلِ عالم غیب] عالم ظاهر و آشکار؛ عالم اجسام.
* عالم صغیر: [قدیمی، مجاز] جهان کوچک؛ انسان؛ جسم انسان.
* عالم علوی (امر): [مقابلِ عالم سفلی]
۱. عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد.
۲. آسمان.
* عالم غیب: [مقابلِ عالم شهادت] (فلسفه) جهان دیگر؛ عالم آخرت.
* عالم قدس: (فلسفه) عالم الهی؛ عالم اسما و صفات حق.
* عالم کبیر: (فلسفه) جهان بزرگ؛ همۀ جهان؛ افلاک و هر چه در آن ها است.
* عالم کون وفساد: (فلسفه) دنیای فانی؛ عالم سفلی.
* عالم لاهوت: (فلسفه) عالم خداوندی؛ عالم سرمد؛ مرتبۀ ذات احدیت.
* عالم مثال: (فلسفه) عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. δ هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است.
* عالم معنی: (فلسفه)
۱. آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد.
۲. عالم ملکوت.
* عالم ملک: (فلسفه) عالم وجود؛ عالم اجسام؛ عالم شهادت.
* عالم ملکوت: (فلسفه) عالم جبروت؛ عالم امر.
* عالم ناسوت: (فلسفه) عالم اجسام؛ عالم طبیعی و مادی؛ دنیای فانی؛ این جهان.
۱. داننده؛ دانا.
۲. دانشمند.
۳. (اسم) از نام های خداوند.
عالم آرا
آرایندۀ عالم؛ آرایش دهندۀ عالم؛ جهان آرا.
عالم آشوب
۱. برهم زنندۀ عالم.
۲. [مجاز] آن که مردم را فریفتۀ زیبایی خود می کند.
عالم افروز
۱. افروزندۀ عالم؛ روشن کنندۀ جهان: روزی و چه روز عالم افروز / روشن همه چشمی از چنان روز (نظامی۳: ۴۶۴).
۲. [مجاز] خورشید.
عالم سوز
۱. جهان سوز؛ سوزندۀ جهان و جهانیان؛ ویران کنندۀ عالم.
۲. [مجاز] بسیار زیبا و فریبنده.
عالم گشا
جهان گشا؛ کشورگیر.
عالم گیر
آنچه همۀ جهان را فرامی گیرد؛ جهان گیر.

اسم عالمه در اسامی پسرانه و دخترانه

عالم
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: جهان، دنیا
عالم تاج
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: عالم(عربی) + تاج(فارسی) آن که چون تاجی بر سر عالم می درخشد
عالمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: بانوی دانشمند

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز