اسم های پسرونه پیشنهادی :

  • وهسود
  • کاووس
  • وانان
  • سالار
  • آریان
  • کیارنگ
  • نام پسرانه

    عاکِف

    عاكِف :   (عربي) 1- (در قديم) آن كه در جايي مقدس براي عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتكف؛ 2- (به گونه‌اي احترام آميز) حاضر و مقيم. اسم عاکف در لغت نامه دهخدا عاکف . [ ک ِ ] (ع ص ) به جایی ...

    ادامه مطلب ...

    عاقِل

    عاقِل :   (عربي) 1- آن كه از سلامت عقل برخوردار است؛ 2- آن كه عقلش خوب كار مي‌كند؛ 3- داراي بهره‌ي هوشي بالا؛ 4- خردمند. اسم عاقل در لغت نامه دهخدا عاقل . [ ق ِ ] (ع ص )خردمند. دانا. هوشیار و زیرک . (ناظم ...

    ادامه مطلب ...

    عاطِف

    عاطِف :   (عربي) 1- مهربان؛ 2- برگرداننده. اسم عاطف در لغت نامه دهخدا عاطف . [ طِ ] (ع ص ) مهربانی کننده . || برگرداننده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || آهو که گردن کج کند وقت نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ...

    ادامه مطلب ...

    عاصِم

    عاصِم :    (عربي) 1- (در قديم) نگه‌دارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع كننده؛ 2- (اَعلام) 1) يكي از قُراء سبعه‌ي [قاريان هفت گانه] قرآن؛ 2) نام يكي از ياران امام كاظم(ع).     اسم عاصم در لغت نامه دهخدا عاصم . [ ص ِ ] ...

    ادامه مطلب ...

    عاصِف

    عاصِف :    (عربي) 1- (در قديم) تند، سخت، شديد؛ 2- باد تند و شديد، تندباد. اسم عاصف در لغت نامه دهخدا عاصف . [ ص ِ ] (ع ص ) مایل و خمیده هر چه باشد. سهم عاصف ؛ تیر کج و مائل ...

    ادامه مطلب ...

    عاشور

    عاشور :    (عربي) 1- عاشورا؛ 2- روز دهم ماه محرم كه روز شهادت امام حسين(ع) است.   اسم عاشور در لغت نامه دهخدا عاشور. (ع اِ) عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری : دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور ...

    ادامه مطلب ...

    عارف

    عارف :     (عربي) 1- (در تصوف) آن كه از راه رياضت و تهذيب نفس و تفكر، به معرفت خداوند دست مي‌يابد؛ 2- آن كه نسبت به چيزي آگاهي دارد، شناسنده؛ 3- دانا، آگاه، دانشمند؛ 4- (اَعلام) [1261-1312 قمری] تخلّص ...

    ادامه مطلب ...

    عادل

    عادل :    (عربي) آن كه اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است؛ دادگر.   اسم عادل در لغت نامه دهخدا عادل . [ دِ ] (ع ص ) داددهنده . ج ، عدول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل فاسق . || مشرک ...

    ادامه مطلب ...

    عابِس

     عابِس :  (عربي) 1- عبوس، اخمو، ترشروی؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی  باک؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادی [68 میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال 49 به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و ...

    ادامه مطلب ...

    عابدین

    عابدین :    (عربي) (جمع عابد)،    عابد. اسم عابدین در لغت نامه دهخدا عابدین . [ ب ِ ] (اِخ ) از مزارع قریه ٔ طالقان قم است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 262). عابدین . [ ب ِ ] (اِخ ) (زین العابدین ...

    ادامه مطلب ...

    عابد

    عابد :    (عربي) آن كه بيشترين اوقات زندگي‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او مي‌گذرانَد، عبادت كننده. اسم عابد در لغت نامه دهخدا عابد. [ ب ِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدا و ملتزم به شرائع ...

    ادامه مطلب ...

    ظهیر

    ظهير :   (عربي) 1- (در قديم) پشتيبان، ياور؛ 2- (اَعلام) ظهير فاريابي: [قرنِ 6 هجری] مشهور به ظهیرالدین طاهر ابن محمّد شاعر معروفِ ایرانی، که پس از سفر به خراسان، تبرستان و اصفهان، در تبریز اقامت گزید و در همانجا ...

    ادامه مطلب ...

    ظفر

    ظفر :    (عربي) پيروزي، نصرت.   اسم ظفر در لغت نامه دهخدا ظفر. [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) پیروزی . فیروزی . نصرت . فتح . غلبه . کامروائی . دست یافتن . کامیابی . نجاح . به مراد رسیدن . استیلا. پیروز شدن . پیشرفت : به صدر اندر نشسته شهریاری ...

    ادامه مطلب ...

    ظاهر

    ظاهر :    (عربي) 1- آشكار، نمايان؛ بخش آشكار، هويدا، يا بيروني از هر چيز يا هر شخص در مقابلِ باطن؛ 2- (اَعلام) 1) ظاهر: ابونصر محمّد ابن ناصر خلیفه‌ي عباسی [622-623 قمری]؛ 2) ظاهر: علی ابن منصور خلیفه‌ي فاطمی مصر ...

    ادامه مطلب ...

    طَیب

    طَيب :    (عربي) 1- پاك، پاكيزه، مطهر؛ 2- (در قد يم) آنچه پاك و مطبوع است. اسم طیب در لغت نامه دهخدا طیب . (ع ص ، اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خوشبوی . عطر. بوی . داود ضریر انطاکی گوید: طیب ، بر ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir