معنی اسم عاقِل

عاقِل :   (عربي) ۱- آن كه از سلامت عقل برخوردار است؛ ۲- آن كه عقلش خوب كار مي‌كند؛ ۳- داراي بهره‌ي هوشي بالا؛ ۴- خردمند.

%d8%b9%d8%a7%d9%82%d9%90%d9%84

اسم عاقل در لغت نامه دهخدا

عاقل .
[ ق ِ ] (ع ص )خردمند.
دانا.
هوشیار و زیرک .
(ناظم الاطباء).
ج ، عقلاء و عُقّال و عاقلون .
(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
مقابل دیوانه : حکیمان زمانه راست گفتند که جاهل گردد اندر عشق عاقل .
منوچهری .
عاقل کامل تأمل در این حکایت کند.
(کلیله و دمنه ).
و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود.
(کلیله و دمنه ).
دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه داناخود ستیزد با سبکبار.
سعدی (گلستان ).
از این به نصیحت نگوید کست اگر عاقلی یک اشارت بست .
سعدی (بوستان ).
|| آهو و آهوئی که بر کوه بلند رود.
(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
|| دهنده ٔ دیه ٔ کشته شده .
(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| عصبه ٔ مرد که وارث او شوند مانند پدر و جد تا هر طبقه که بالا رود و فرزند فرزندتا هر طبقه که پائین رود.
(منتهی الارب ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) وادیی است که اِمَرة در بالای آن و رمه در پائین آن است و پر از طلح بود.
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) ابن کلبی گوید کوهی است که حارث بن آکل المرار جد امری ءالقیس بدان ساکن بود.
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) وادیی است بنی ابان بن دارم را.
(معجم البلدان ).
آبی است بنی ابان بن دارم را و گفته اند وادیی است پایین بطن الرمة و گفته شده است که وادیی است به نجد.
.
.
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد قیس .
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) نصر گوید ریگی است بین مکه و مدینه .
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است به نجد.
(معجم البلدان ).
عاقل .
[ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در ۳۵هزارگزی جنوب باختری میانه و ۳۵هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز و میانه و ۲۰هزارگزی راه آهن میانه – مراغه .
این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است و ۱۲۹ تن سکنه دارد.
اراضی آن از چشمه مشروب میشود.
محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد.
(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).<

اسم عاقل در فرهنگ لغت معین

عاقل
(ق ) [ ع . ] (ص .) خردمند.

اسم عاقل در فرهنگ عمید

عاقل
۱. [جمع: عقلا] دانا؛ هوشیار؛ زیرک؛ خردمند. ۲. (فقه) دهندۀ دیۀ مقتول.
عاقل فریب
۱. فریب دهندۀ عاقل. ۲. [مجاز] بسیار جذاب.

اسم عاقل در فرهنگ فارسی

عاقل
داناوهوشیاروزیرک , خردمندونیزعاقل , دهنده دیه مقتول
( اسم صفت ) ۱ – خرد مند با عقل . ۲ – هوشیار زیرک جمع عقلائ . یا عاقل عاقل . خردمند کامل عیار . ۳ – کسی که دوران جوانی را گذرانیده .
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در ۳۵ هزار گزی جنوب باختری میانه و ۳۵ هزار گزی راه شوسه تبریز و میانه و ۲۰ هزار گزی راه آهن میانه و مراغه .
عاقل آباد
دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در ۲۸ هزار گزی جنوب باختری سقز و ۲ هزار گزی باختر دره آبی . شغل اهالی زراعت است .
عاقل عاقل
خرمند کامل عیار تمام عاقل
عاقل فریب
( صفت ) ۱ – فریب دهنده خردمند . ۲ – سخت فریبنده .
عاقل مرد
( صفت ) کسی که دوران جوانی را گذرانیده باشد .
عاقل عاقل
خرمند کامل عیار تمام عاقل

اسم عاقل در اسامی پسرانه و دخترانه

عاقله
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مؤنث عاقل ، دارای عقل و فهم زیاد

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز