اسم پسر عربی
رادوین : (راد = جوانمرد + وین (پسوند تصغیر))، 1- جوانمرد کوچک؛ 2- (به مجاز) راد و جوانمرد.
اسم رادوین در اسامی پسرانه و دخترانه
رادوین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: جوانمرد
اسم رادوین در لغت نامه دهخدا
راد.
(ص ) صاحب همت و سخاوت .
(برهان ...
ادامه مطلب ...
رادمان : 1- رادمنش، كريم، با سخاوت؛ + ر رادمن؛ 2- (اَعلام) نام سرداري معاصر خسرو پرويز ساساني.
اسم رادمان در لغت نامه دهخدا
رادمان .
(اِخ ) نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی .
رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی ...
ادامه مطلب ...
ذوالفقار : (عربي) 1- در لغت به معني صاحب فقرات، و فقره هر يك از مهرههاي پشت است كه ستون فقرات از آن مركب است؛ 2- (به مجاز) شمشير؛ 3- در اصل نام شمشير حضرت علي(ع) که پيامبر اسلام(ص) آن ...
ادامه مطلب ...
ذِكری : (عربي) (جمع ذِکرَیات) یاد، یادگار، یادبود، خاطره.
اسم ذکری در لغت نامه دهخدا
ذکری .
[ ذِ را ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ذکر.
تذکیر.
یاد.
یادآوردن .
یادآوری .
یادکرد.
(دهار).
یاد کردن .
(تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
تذکار.
تذکیر.
ذکر.
تذکر.
|| بیان کردن .
خلاف نسیان .
|| قیامت ...
ادامه مطلب ...
ذِكرالله : (عربي) ياد خدا، ذكر خدا، ياد كردن از خدا.
اسم ذِكرالله در لغت نامه دهخدا
ذکر.
[ ذَ ک َ ] (ع ص ) نر.
فحل .
مرد.
نرینه .
صاحب برهان گوید: به لغت زند و پازند نیز ذکر به معنی نر باشد: الظلیم ...
ادامه مطلب ...
ذبيح الله : (عربي) 1- قرباني شده براي خدا، سر بريده براي خدا؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت اسماعيل(ع) و به قولي لقب اسحاق نبي كه هر دو فرزند ابراهيم خليل(ع) بودند.
اسم ذبیح الله در لغت نامه دهخدا
ذبیح .
[ ذَ ...
ادامه مطلب ...
ذَبيح : (عربي) (در قديم) ذبح شده، مذبوح.
اسم ذبیح در لغت نامه دهخدا
ذبیح .
[ ذَ ] (ع ص ، اِ) ذبح .
مذبوح .
بسمل .
گلوبریده .
گوسفند کاردی و آنچه قربان کنند.
(مهذب الاسماء).
ذبیحة.
قربانی .
حیوان ذبح شده .
حیوان که برای گلو بریدن است ...
ادامه مطلب ...
ذاکر : (عربي) آنكه خدا را ستايش ميكند، آن كه ذكر خدا ميگويد؛ ياد كنندهي خدا؛ ياد كننده.
اسم ذاکر در لغت نامه دهخدا
ذاکر.
[ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذکر.
یادکننده .
بیان کننده .
|| شریف .
|| ثناگوی ...
ادامه مطلب ...
دانیار : (اَعلام) (= ودانوش) نام شخصي در داستان وامق و عذرا.
اسم دانیار در لغت نامه دهخدا
دان .
(اِ) مطلق دانه را گویند.
(برهان ).
دانه .
دانه ٔ هر چیز.
حبه .
مخفف دانه است .
(برهان ).
تخم هر چیز که بکارند و بروید.
(آنندراج ) ...
ادامه مطلب ...
دانش : داراي عقل و تجربه، خردمند، عاقل، داراي علم و آگاهي، عالم، عليم.
اسم دانش در لغت نامه دهخدا
دانش .
[ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن .
دانست .
(فرهنگ نظام ).
عمل دانستن .
دانندگی .
دانائی .
علم و فضل ...
ادامه مطلب ...
دانا : داراي عقل و تجربه، خردمند، عاقل، داراي علم و آگاهي، عالم، عليم.
اسم دانا در لغت نامه دهخدا
دانا.
(نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن .
داننده .
مقابل نادان .
مقابل کانا.
مقابل جاهل .
کندا.
عالم .
علیم .
(منتهی الارب ).
علاّم .
(السامی ) (مهذب ...
ادامه مطلب ...
دامون : 1- دشت و صحرا؛ 2- (اَعلام) از حكماي قديم يونان و از فيثاغوريان.
اسم دامون در لغت نامه دهخدا
دامون .
(اِخ ) از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان است ، دوست پیتیاس و معاصر دنیس جبار سیراکوس و ...
ادامه مطلب ...
داریوش : 1- (= دارا، داراي، داراب) به معني دارندهي نيكي (بهی)؛ 2- (اَعلام) نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسلهي هخامنشي. 1) داريوش اول: معروف به داريوش بزرگ (کبیر) [521-486 پیش از میلاد] پسر ويشتاسپ؛ که به ...
ادامه مطلب ...
داریا : 1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ايران از سلسلهی کيانی، پسر بهمن و هماي، که مادرش او را در شيرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و ...
ادامه مطلب ...
داراب : 1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ايران از سلسلهی کيانی، پسر بهمن و هماي، که مادرش او را در شيرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و ...
ادامه مطلب ...
اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا
اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا