اسم های دخترونه پیشنهادی :

  • مهر
  • سيمين چهر
  • شیرین
  • میرتو
  • آراسته
  • فرینا
  • اسم پسر فارسی

    یادگار

    یادگار :    1- آنچه از كسي يا چيزي باقي مي‌مانَد و خاطره‌ي او را در اذهان زنده نگه‌مي‌دارد؛ 2- ياد، خاطره؛ 3- يادگاري؛ 4- (به مجاز) فرزند خلف به جا مانده از پدر و جد، جانشين، وارث؛ 5- (در ...

    ادامه مطلب ...

    هرمز

    هرمز :    (اوستايي) (= ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد)، 1-(در اديان) اهورامزدا (د اهورا)؛ 2- (درنجوم) ستاره‌ي مشتري؛ 3- (در گاه شماري) روز اول از هر ماه شمسي؛ روز پنج شنبه. [ايرانيان قديم به روزهاي هفته چندان توجهي ...

    ادامه مطلب ...

    هَخامنش

    هَخامنش :    1- دوست منش، دوست كردار، كسي كه داراي كردار و انديشه نيك است؛ 2- (اَعلام) هخامنش: [حدود 675 پیش از میلاد] سردودمان سلسله‌ي هخامنشي، نياي کوروش بزرگ و رهبر قوم پارس. اسم هخامنش در لغت نامه دهخدا هخامنش. [ هََ ...

    ادامه مطلب ...

    هجیر

    هجیر :    (= هژير) 1- (در قديم) خوب، پسنديده؛ 2- (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر گودرز، که در جنگ یازده رخ پهلوان تورانی را از پای درآورد.   اسم هجیر در لغت نامه دهخدا هجیر. [ هَُ ] (ص ) خوب و ...

    ادامه مطلب ...

    نامی

    نامی :    (منسوب به نام)، 1- (به مجاز) مشهور، معروف؛ 2- (در قديم) محبوب، گرامي؛ 3- (در عربي) (اسم فاعل از نموّ و نَماء) به معني نمو كننده، بالنده، روينده. اسم نامی در لغت نامه دهخدا نامی . (ع ص ) اسم ...

    ادامه مطلب ...

    نامدار

    نامدار :    1- (به مجاز) داراي آوازه و شهرت بسيار، مشهور، معروف؛ 2- (در قديم) (به مجاز) بزرگ، بزرگوار، پهلوان؛ 3- (در قديم) (به مجاز) نفيس، قيمتي؛ 4- گزيده، گزين، بسيار خوب.   اسم نامدار در لغت نامه دهخدا نامدار. (نف مرکب ) ...

    ادامه مطلب ...

    نامجور

    نامجور :    1- (به مجاز) نامدار، مشهور؛ 2- (در قديم) جوياي آوازه و شهرت. اسم نامجور در لغت نامه دهخدا نامجو. (نف مرکب ) نامجوی . رجوع به نامجوی شود : به تفرش دهی هست با نام او نظامی از آنجا شده نامجو. نظامی ...

    ادامه مطلب ...

    مانی

    مانی :    1- ماني (در لغت) به معني «انديشمند» است؛ 2- (اَعلام) [215-276 میلادی] بنيان‌گذار آئين مانوي، وي پسر «فاتك» بود و در ايام جواني به آموختن علوم و حكمت و غور و مطالعه در اديان زرتشتي و عيسوي ...

    ادامه مطلب ...

    ماکان

    ماکان :    (عربي) 1- (در قديم) آنچه بوده است؛ 2- (اَعلام) نام پسر كاكي از سران ديالمه [قرن 3و 4 هجری] كه در آغاز نزد ابوالحسين ناصر در گرگان بسر مي‌برد و از سران با نفوذ او بود و ...

    ادامه مطلب ...

    مازیار

    مازیار :    (= ماه ايزديار، مازديار) 1- صاحبِ كوه ماز؛ 2- (اَعلام) پسر ونداد هرمز از فرزندان سوخراي بزرگ، وي از سال 208 هجري قمري از جانب مأمون حاكم طبرستان، رويان و دماوند شد و در اندك مدتي سراسر ...

    ادامه مطلب ...

    گودرز

    گودرز :    (اَعلام) 1) (در شاهنامه) سردار ايراني عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و دارای 78 پسر، که همه از پهلوانان بودند. او در خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد. ...

    ادامه مطلب ...

    گشواد

    گشواد :    1- دارنده‌ي اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه كيان كه خواهان پادشاهي از پدر بود، و نام پدر داريوش بزرگ پادشاه هخامنشي. اسم گشواد در لغت نامه دهخدا گشواد. [ گ َ ] (اِخ ) نام پهلوان ایرانی ...

    ادامه مطلب ...

    گَشتاسب

    گَشتاسب :    1- دارنده‌ي اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه كيان كه خواهان پادشاهي از پدر بود، و نام پدر داريوش بزرگ پادشاه هخامنشي. اسم گَشتاسب در لغت نامه دهخدا گشتاسب . [ گ ُ ] (اِخ ) در اوستا و ...

    ادامه مطلب ...

    گَرشاسب

    گَرشاسب :    (= كرشاسپ و گرشاشپ) 1- به معني دارنده‌ي اسب لاغر؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) از پهلوانان ايراني سپاه منوچهر در جنگ با سلم و تور و خزانه دار منوچهر. گرشاسبنامه سرگذشت اوست. 2) آخرین شاه از سلسله‌ي ...

    ادامه مطلب ...

    کامیار

    کامیار :    1- (در قديم) (به مجاز) كامياب، ( كامياب، 2- (در حالت قيدي) با شادي و با خوشحالي؛ 3- (اَعلام) امير كمال‌الدين ابن اسحاق، قاضي ارزنجان يكي از بزرگان امراي علاءالدوله كيقباد سلجوقي [متوفي 635 قمری] مردي فقيه، ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir