معنی اسم نامجور

نامجور :    ۱- (به مجاز) نامدار، مشهور؛ ۲- (در قديم) جوياي آوازه و شهرت.

%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%ac%d9%88%d8%b1

اسم نامجور در لغت نامه دهخدا

نامجو.
(نف مرکب ) نامجوی .
رجوع به نامجوی شود : به تفرش دهی هست با نام او نظامی از آنجا شده نامجو.
نظامی .
|| شخص دلیر.
(فرهنگ نظام ).
نامجوی .
|| جاه طلب .
جویا و طالب مقام و منصب .
|| (اِ مرکب ) نام روز دهم از ماههای ملکی .
(جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ).
رجوع به نامجوی شود.<

اسم نامجور در فرهنگ لغت معین

نامجو
(ی ) (ص فا.) ۱ – کسی که در پی آوازة ، نیک است . ۲ – دلیر ، شجاع .

اسم نامجور در فرهنگ عمید

نامجو
۱. جویای نام؛ شهرت طلب. ۲. [قدیمی] شجاع؛ دلیر.

اسم نامجور در فرهنگ فارسی

نامجو
نامجوی , جویای نام , شهرت طلب , شجاع ودلیر

اسم نامجور در لغت نامه دهخدا

نامور.
[ نام ْ وَ ] (ص مرکب ) (از: نام + ور ، پسوند اتصاف و دارندگی ، از مصدر بر: بردن ).
(حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ).
نام آور.
خداوند نام و آوازه .
مشهور.
معروف .
(برهان قاطع) (آنندراج ).
مخفف نام آور.
کسی که به دلیری یا دانش یا نیکی شهرت یافته باشد.
(فرهنگ نظام ).
معروف .
مشهور.
دارای نام نیک و آوازه .
(ناظم الاطباء).
بلندنام .
بانام .
نامی .
شهره .
مشتهر : بر مرکب شاهان نامور یوز از بس هنر آمد به کوه و صحرا.
ناصرخسرو.
نام قضا خِرَد کن و نام قَدَر سخن یاد است این سخن ز یکی نامور مرا.
ناصرخسرو.
درویش رفت و مفلس جمشید از جهان درویش رفت خواهی اگر نامور جمی .
ناصرخسرو.
مفخر شاهان به تواناتری نامور دهر به داناتری .
نظامی .
هر ناموری که او جهان داشت بدنام کنی ز همرهان داشت .
نظامی .
حال جهان بین که سرانش که اند نامزد نامورانش که اند.
نظامی .
بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند کز هستیش به روی زمین یک نشان نماند.
سعدی .
– نامور شدن و نامور گشتن ؛ شهرت یافتن .
مشهور و معروف شدن : خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد.
خاقانی .
وگر نامور شد به ناراستی دگر راست باور ندارند از او.
سعدی .
|| گرامی .
ممتاز.
ارزنده .
باارزش .
نفیس .
نامدار : نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس از این .
خاقانی .
چندین درخت نامور که خدای تعالی آفریده است همه میوه دار.
(گلستان ).
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد حرزجان ز خط مشکبار دوست .
حافظ.
نامور.
(ع اِ) خون .
(منتهی الارب ).
دم .
(المنجد).
نامور.
(اِخ ) ایالتی است در قسمت جنوبی بلژیک با ۳۶۵ هزار نفر جمعیت .
معادن زغال سنگ و آهن دارد.
رود موز از آن می گذرد.
کرسی این ایالت نیز نامور نامیده می شود و قریب ۳۲ هزار تن جمعیت دارد.<

اسم نامجور در فرهنگ لغت معین

نامور
(وَ) (ص .) معروف ، دارای نام نیک .

اسم نامجور در فرهنگ عمید

نامور
نام آور؛ نامدار؛ دارای نام؛ معروف؛ مشهور.

اسم نامجور در فرهنگ فارسی

نامور
شهریست در بلژیک در ملتقای دو رود موز و سامبر مرکز ایالتی به همین نام که در جنوب بلژیک قرار دارد و محصولش چرم و صنایع فلزی است . این ناحیه را فیلیپ شاه بورگاندی ملقب به نیک در سال ۱۴۲۱ خریداری کرد. به علت موقعیت سوق الجیشی و قلعه ای مستحکم فرانسویها در ۱۶۹۲ آن را متصرف شدند . اما در ۱۶۹۵ دوباره به تصرف هلندیها در آمد . از ۱۷۹۲ تا ۱۸۱۴ ضمیمه فرانسه بود .در جنگ جهانی دوم شدیدا بمباران شد .
نام آور , معروف ومشهور , نامدار
( صفت ) ۱ – دارای نام . ۲ – نام داده مسمی : [ بنزدیک اهل حق اسم ومسمی یکی است نام و نامور.] ۳ – خداوند نام و آوازه مشهودمعروف : هنر در جهان از من آمد پدید چومن نامور تخت شاهی ندید. ۴ – ممتاز ارزنده: نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس ازین . ( خاقانی )
ایالتی است در قسمت جنوب بلژیک

اسم نامجور در اسامی پسرانه و دخترانه

نامور
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام آور

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز