معنی اسم نافع

نافع :    (عربي) ۱- سود رساننده، سودمند، مفيد؛ ۲- از صفات و نام‌هاي خداوند.

%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b9

 

اسم نافع در لغت نامه دهخدا

نافع.
[ ف ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نفع به معنی آن که معاونت می کند کسی را در وصول به خیر.
(از معجم متن اللغة) || سوددهنده .
(السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء).
سوددهنده .
سودبخش .
(مهذب الاسماء) سودمند.
مفید.
بافایده .
بکار.
(ناظم الاطباء).
نفعدهنده .
سودرساننده .
(فرهنگ نظام ).
فایده بخش .
مقابل مضر و ضار و ضاری : لابد بودش عمری افزون ز همه شاهان از اول و از آخر از نافع و از ضاری .
منوچهری .
دولت ضایر بگاه صلح تو نافع شود دولت نافع بگاه خشم تو ضایر شود.
منوچهری .
و اوست نافع و ضار آفریننده ٔ حرکات و سکنات .
(کتاب النقض ص ۴۴۴).
|| داروئی که بیماری را برطرف کندو نابود سازد.
(ناظم الاطباء): داروی نافع؛ دوای مفید و مؤثر و بهبودبخش و معالج .
|| موافق .
خوب .
نیک .
(ناظم الاطباء).
سازگار.
ملایم طبع و مزاج .
|| (اصطلاح علوم عقلی و حکمت ) آنچه مطلوب بالغیر است نافع و آنچه مطلوب بالذات است خیر گویند.
(فرهنگ علوم عقلی ص ۵۹۰ از شفای ابن سینا ج ۲ ص ۵۷۶).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
(مهذب الاسماء).
از اسماء خدای تعالی است به معنی آنکه می رساند نفع را به هر کس که بخواهد از مخلوقاتش .
(از اقرب الموارد).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) روستائی است به یمن .
(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
از مخالیف یمن است .
(معجم البلدان ).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) نام زندانی است بناکرده ٔ علی بن ابی طالب .
(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زندانی است که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از نی بنا کرد.
(از معجم متن اللغة).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) نام فرزندی است که از سمیه مادر زیادبن ابیه در خانه ٔ حارث بن کلده ٔ ثقفی متولد شد و او را زیاد به فرزندی قبول کرد.
رجوع به تاریخ حبیب السیر ج ۲ ص ۱۱۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن ابی نعیم .
رجوع به نافع عبدالرحمن بن ابی نعیم در این لغت نامه و نیز رجوع به المصاحف ص ۱۴۳ و سیرة عمربن عبدالعزیز ص ۲۹۴ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن ازرق حنفی ، از ابطال و شجاعان عرب و رئیس فرقه ٔ ازارقه است .
وی به دوران عبداﷲبن زبیر در بصره و اهواز دعوی خلافت کرد و خود را امیرالمؤمنین خواند و در یوم الدولاب به سال ۶۵ هَ .
ق .
در نزدیکی اهواز کشته شد.
رجوع به تاریخ گزیده ص ۲۶۴ و الاعلام زرکلی ص ۱۰۹۴ و تاریخ حبیب السیر ج ۲ ص ۱۳۷ و خاندان نوبختی ص ۳۳ و الکامل ابن اثیر ج ۴ ص ۹۵ و جوالیقی ص ۲۸۹ و البیان و التبیین ج ۱ ص ۴۷ و العقد الفرید ج ۱ ص ۱۷۱ و ج ۲ صص ۲۲۲-۲۲۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن بدیل بن ورقاء الخزاعی ، از صحابه ٔ رسول اﷲ است .
وی راپیغمبر اسلام با منذربن عمرو با گروهی دیگر به نجد فرستاد و در آنجا کشته شد .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۴ و عقدالفرید ج ۳ ص ۳۳۳ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن جبیربن مطعم النوفلی ، تابعی و از علمای قریش است .
وی به سال ۹۹ هَ .
ق .
درگذشت .
(از حبیب السیر ج ۲ ص ۱۶۹).
رجوع به المصاحف ص ۱۱۸ و العقد الفرید ج ۲ ص ۶۰ و ج ۳ ص ۳۶ و البیان و التبیین ج ۲ ص ۱۷۳ و نیزرجوع به ابومحمد نافعبن جبیر در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن حارس بن کلده الثقفی ، از صحابه است .
رجوع به الاصابه ج ۵ص ۲۲۴ و ۲۲۵ و العقدالفرید ج ۵ ص ۲۸۹ و ج ۷ ص ۱۴۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن زیدالحمیری ، از صحابه است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۵ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن سرجس ، مکنی به ابوسعید.
رجوع به ابوسعید نافع ، در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان العبدی ، صحابی است .
وی به دوران کودکی به خدمت رسول اﷲ رسید.
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۵ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن سهل الانصاری الاشهلی ، از صحابه است و در یمامه کشته شد.
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۵ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن ظریب بن عمروبن نوفل بن عبدمناف نوفلی ، از صحابه است .
به روایت هشام بن الکلبی و العدوی وی برای عمربن خطاب کتابت قرآن می کرد و به قول البلاذری برای عثمان کتابت مصحف می کرد رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدالحارث بن حبالةبن حسان الخزاعی .
وی از کبار و فضلای صحابه است و از رسول اﷲ حدیث کند و طفیل و دیگران از وی روایت کرده اند.
ابن سعد او را در ردیف اصحابی ذکر کرده است که در یوم الفتح اسلام آوردند.
عمربن خطاب او را امارت مکه داد و به روایت بخاری در صحیح وی دارالسجن را در مکه از صفوان بن امیه برای عمر خریداری کرد.
(از الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن ابی نُعَیم ، مکنی به ابورُوَیم امام اهل مدینه و یکی از قراء سبعه است ، به روایت اصمعی و نیز حافظ ابونعیم در تاریخ اصفهان ، اصل وی از اصفهان است ودر مدینه زیست و در همانجا به سال ۱۶۹ هَ .
ق .
درگذشت .
وی قرآن را در نزد خود میمونه مولای ام سلمة همسر حضرت رسول قرائت کرد و فراگرفت و دو تن به نامهای «ورش » و «قالون » راوی او بودند.
(از وفیات الاعیان ج ۵ ص ۵) (الاعلام زرکلی ص ۱۰۹۴) (تاریخ گزیده ص ۷۵۹) (تاریخ حبیب السیر ج ۲ ص ۲۲۶).
و نیزرجوع به ابن خلکان ج ۲ ص ۲۷۹ و فهرست ابن ندیم و ذکر اخبار اصفهان ج ۲ ص ۳۲۶ و الحلل السندسیه ج ۲ ص ۱۵۶ شود.
نافع.
[ ف ِ] (اِخ ) ابن عبدالقیس الفهری .
برادر مادری عاص بن وائل ، و از اصحاب پیغمبر اسلام است .
وی در فتح مصر با عمروبن عاص همراه بود.
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خزاعی .
وی به عهد عمربن خطاب حکمران مکه بود.
رجوع به از عرب تا دیالمه ص ۳۰۹ و نیز رجوع به نافعبن عبدالحارث در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدعمروبن عبداﷲبن نضلة از صحابه است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ابی وقاص بن زهرةبن کلاب بن اخی سعد.
از اصحاب پیغمبر است و در روز فتح مکه اسلام آورد.
(از الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶) (تاریخ گزیده ص ۲۴۰).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عجیربن عبدیزیدبن عبدالمطلب بن عبدمناف القرشی ، از اصحاب است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۶ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن علقمة ، از صحابه است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن صفوان الکنانی .
وی از طرف عبدالملک بن مروان امیر مکه بود.
(از الاصابه ج ۵ ص ۲۲۷).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عمر قرشی جمحی مکی .
از حافظان حدیث و به عهد خویش محدث مکه بود و در همانجا به سال ۱۷۹ هَ .
ق .
درگذشت .
(از الاعلام زرکلی ص ۱۰۹۴ از تذکرة الحفاظ ج ۱ ص ۲۱۳).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ )ابن غیلان بن سلمة الثقفی .
از اصحاب پیغمبر است و در واقعه ٔ جندل کشته شد.
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن کیسان الثقفی ، صحابی است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۷ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن مالک ، تابعی است .
رجوع به ابوسهیل نافعبن مالک بن عامر در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن مالک اصبحی .
رجوع به ابوسهیل نافعبن مالک اصبحی در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن مسعودالغفاری ، صحابی است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۸ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن هشام بن حکیم بن حزام .
از صحابه ٔ پیغمبر و ازراویان حدیث است .
به روایت حمداﷲ مستوفی وی در روز فتح مکه اسلام آورد.
رجوع به تاریخ گزیده ص ۲۴۰ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابن هلال بجلی .
از اشراف و شجعان عرب است وی به سال ۶۱ هَ .
ق .
درواقعه ٔ کربلا ملازم رکاب امام حسین بن علی بود و با دشمنان آن حضرت جنگید و به دست شمربن ذی الجوشن کشته شد.
(از الاعلام زرکلی ص ۱۰۹۴ از تذکرةالحفاظ ج ۱ ص ۲۱۳).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابوالسائب ، از موالی پیغمبر اسلام است .
رجوع به تاریخ حبیب السیر ج ۱ ص ۴۳۸ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابوطیبةالحجام ، از صحابه است .
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۹ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ نافع.
وی مولای عبداﷲبن عمر ، اصلا دیلمی و از کبار تابعین و از ثقات محدثان است .
اهل حدیث در حق وی گفته اند: «روایت شافعی از مالک و مالک از نافع و نافع از عبداﷲبن عمرسلسلةالذهبی است به برکت جلالت قدر هریک ازین راویان ».
وی مدتی به فرمان عمربن عبدالعزیز به مصر رفت و مصریان را فقه آموخت .
اخبار وی فراوان است .
وفات وی به سال ۱۱۷ یا ۱۲۰ هَ .
ق .
اتفاق افتاده است .
(از وفیات الاعیان ج ۵ ص ۴) (الاعلام زرکلی ص ۱۰۹۴ از تهذیب ج ۱۰ ص ۴۱۲).
و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر ج ۲ ص ۱۸۳ و تاریخ گزیده ص ۲۵۴ و عیون الاخبار ج ۱ ص ۲۰۰ و ج ۲ ص ۵۲ شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) ابوهرمز ، تابعی است .
رجوع به ابوهرمز نافع در این لغت نامه شود.
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) سعیدبن محمد القرطبی ، مکنی به ابوعثمان .
نحوی است ، وی از ابوالحسن انطاکی علم نحو می آموخت .
(از روضات الجنات ص ۳۱۴).
نافع.
[ ف ِ ] (اِخ ) مولی غیلان بن سلمة الثقفی ، صحابی است .
وی غلام غیلان بود و از نزد مولایش فرار کرد و به خدمت رسول اﷲ رسید و اسلام آورد و پس از آنکه غیلان نیز مسلمان شد پیغمبر اسلام نافع را به او مسترد گردانید.
رجوع به الاصابه ج ۵ ص ۲۲۹ شود.<

اسم نافع در فرهنگ لغت معین

نافع
(فِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) سودمند ، نفع رساننده .

اسم نافع در فرهنگ عمید

نافع
۱. نفع رساننده؛ سودمند. ۲. سودکننده. ۳. (اسم ، صفت) از نام های باری تعالی.

اسم نافع در فرهنگ فارسی

نافع
ابن عبدالرحمن بن ابی نعیم مکنی به ابورویم ( مقت. ۱۶۹ ه.ق .) امام اهل مدینه و یکی از قرائ بود اصلا از مردم اصفهان است و علم قرائت را از ابومیمونه فرا گرفت .
نفع رساننده , سودکننده , سودمند
(اسم وصفت) ۱ – سود دهنده سودبخش نفع دهنده مقابل ضارمضر:[ واوست نافع وضار و آفریننده حرکات و سکنات] ۲ – دارویی که بیماری رابرطرف کند.۳ – ملایم طبع و مزاج. ۴ – آنچه مطلوب بالغیراستمقابل مطلوب بالذات که خیراست . ۵- اسمی که از اسمائ خدای تعالی .
سعید بن محمد القرطبی مکنی به ابو عثمان صحابی است .
نافع آمدن
( مصدر) ۱ – سودمند شدن مفیدافتادن . ۲ – اثر بخشیدن : [ از وعده و وعید سخن راند و بلطف و عنف اعذار و انذار مقدم داشت و هیچگونه نافع نیامد ]
نافع الثمره
کتابی است بعربی تالیف مسعودی
نافع الجوهری
ابن عباس بن جبیر مکنی به ابوالحسن از متکلمین اوایل قرن پنجم هجریست .
نافع الحبشی
از اصحاب پیغمبر اسلام است
نافع الحمیری
ابن عبدالله حمیری صنعانی یمنی محدث است .
نافع الرواسی
از اصحاب پیغمبر اسلام است
نافع شدن
( مصدر) نافع آمدن .
نافع عالم
مرکز عالم . مرکز زمین
نافع عروسان
قسمی شیرین
نافع قمی
از شاعران قرن یازدهم است
ابو نافع
محدث است
ام نافع
الاغ ماده یا مرغ خانگی
بو نافع
۱- ( صفت ) آنچه که سودمند باشد . ۲ – ( اسم ) کینه سرکه . ۳ – نوعی معجون طبی : (( شهد سخنم شراب شافی است بونافع صوفیان صافی است . )) ( تحفه العراقین ) ۴ – می شراب .
حقیر نافع
یکی از مشاهیر اطبای عرب است و او یهودی مذهب بود

اسامی مشابه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز