معنی اسم سوسن

برای مشاهده با کیفیت بیشتر، روی تصویر کلیک کنید

 تصویر و معنی اسم سوسن

سوسن :    ۱- (گياهي) گياهي پياز دار و تك لپه‌اي، با برگ‌هاي باريك و دراز كه انواع وحشي و پرورشي دارد؛ ۲- گل اين گياه كه معمولاً درشت، خوشه‌اي، و به رنگ ها و اشكال مختلف است. بعضي انواع آن خاصيت دارويي دارد.

 

 

اسم سوسن در لغت نامه دهخدا

سوسن. [ سو س َ ] (اِ) گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد و آنرا سوسن ختایی می نامند و چهارم الوان میشود و آن زرد، سفید و کبود میباشد و آنرا سوسن آسمانی گویند، وبیخ آنرا ایرسا خوانند و این چهار قسم هم صحرایی و بوستانی میشود. و نام درخت چلغوزه هم هست و آنرا به عربی صنوبرالکبار و ثمر آنرا که چلغوزه باشد حب الصنوبر الکبار گویند. (برهان ) (آنندراج ). ریحان الکافور. کافور یهودی. (ابن بیطار). قسمی از ریاحین یعنی سپرغمها است و آن بری و بستانی هر دو باشد. (از بحر الجواهر). سوسن آسمانگون. گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها که جزو گیاهان تک لپه ای جام و کاسه ٔ رنگین است. گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت برنگهای مختلف. اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست. جهت ازدیاد این گیاه معمولاً در پائیز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدامیکنند و در بهار مجدداً میکارند. پیلغوش. فیلگوش. پیلگوش. زنبق رشتی. (فرهنگ فارسی معین ) :
مورد بجای سوسن آمد باز
می بجای ارغوان آمد.
رودکی.
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسایی.
راست گفتی برآمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر.
فرخی.
وآن گل سوسن ماننده ٔ جامی ز لبن
ریخته معصفر سوده میان لبنا.
منوچهری.
مرد دانا گفت نفس تو مثال سوسن است
بی بها امروز لیکن بابها فردا شود.
ناصرخسرو.
هرچند که هستی ای نگار دل جوی
چون لاله همه رنگ و چو سوسن همه بوی.
عبدالواسع جبلی.
نه با یاران کمر بندم چو غنچه
نه بر خصمان سنان سازم چو سوسن.
خاقانی.
چه پندم میدهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد
مگر سوسن نمیداند که عاشق پند ننیوشد.
خاقانی.
ز سبزه یافتند آرامگاهی
که جز سوسن نرست از وی گیاهی.
نظامی.
همیشش سوسن و گل تازه بودی
ریاحین بی حد و اندازه بودی.
نظامی.
ده زبان همچو سوسنی لیکن
بر تو از رازها بوند ایمن.
کمال الدین اسماعیل.
هر دست و هر زبان که دراو نیست نفع خلق
غیر از زبان سوسن و دست چنار نیست.
مولوی.
بس که بودم چون گل نرگس دوروی و شوخ چشم
باز یک چندی زبان در کام چون سوسن کشم.
سعدی.
– سوسن آزاد :
نال دمیده بسان سوسن آزاد
بنده بر آن فال نال وار نویده.
عماره ٔ مروزی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۱۱۳).
برتوان چیدن ز دست سوسن آزادسیم
برتوان چیدن ز روی شنبلید زرد زر.
فرخی.
سوسن آزادو شاخ نرگس بیمار جفت
نرگس خوشبوی و شاخ سوسن آزاد یار.
منوچهری.
و امیر همچنان دسته ٔ شب بوی و سوسن آزاد نوشتگین را داد و… (تاریخ بیهقی ).
در بوستان جاه تو شده بنده سوزنی
باده زبان چو سوسن آزاد مدح خوان.
سوزنی.
زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را
خواص نطق و نظر داد بهر انهی را.
انوری.
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد.
حافظ.
– سوسن آزاده :
از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش
کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است.
حافظ.
– سوسن آسمانگونی . رجوع به ایرسا شود.
– سوسن ابیض ؛ سوسن آزاد. سوسن سفید. (فرهنگ فارسی معین ).
– سوسن احمر ؛ گلایول. (فرهنگ فارسی معین ). دلبوث است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سیف الغراب. دورحوله. سنخار. ماخاریون.
– سوسن ازرق ؛ پیلغوش. سوسن آسمانگونی.
– سوسن اصفر ؛ سوسن زرد. (فرهنگ فارسی معین ).
– سوسن الوان ؛ گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است. (فرهنگ فارسی معین ).
– سوسن بری ؛ دلبوث. دور حولی. کسیفون.
– سوسن جبلی ؛ شامل راسن و ایرسا است. (فهرست مخزن الادویه ).
– سوسن چینی ؛ گونه ای سوسن که دارای ساقه های سبز و تند و گلهای لاجوردی است. (فرهنگ فارسی معین ).
– سوسن ختایی ؛ سوسن چینی. سوسن خوش اندام. سوسن الوان. سوسن ده زبان.
– سوسن سفید ؛ سوسن سپید. زنبق. (ریاض الادویه ). سوسن آزاد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رازقی. (ابن بیطار) :
آن سوسن سپید بشکفته بباغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر.
منوچهری.
– سوسن سرخ ؛ گلایول. (فرهنگ فارسی معین ) :
دو لب چو نارکفیده دو برگ سوسن سرخ
دو رخ چو نار شکفته دو برگ لاله ٔ لال.
عنصری.
– سوسن فرفوری ؛ زنبق ارغوانی. (یادداشت بخط مؤلف ).
– سوسن کبود ؛ سوسن چینی. (فرهنگ فارسی معین ).
– سوسن کوهی ؛ راسن :
آن قطره ٔ باران ز بر سوسن کوهی
گویی که ثریاست بر این گنبد دوار.
منوچهری.
– سوسن گل دراز ؛ سوسن سفید.
– سوسن لاجوردی ؛ سوسن چینی.
– سوسن نرگس اندر شیراز یک گونه اسپرغم است [ که ] سوسن نرگس خوانند :. برگش چون برگ سوسن است و میانه چون نرگس. (حدود العالم ).
سوسن. [ سو س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. از ۷۳ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. جمعیت آن در حدود ۱۲۵۰۰ تن وقرای مهم آن چلویر، ده کهنه، شب کور، فالح، گچ کان، لولو و ممبین است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۶).

اسم سوسن در فرهنگ فارسی

سوسن
گیاهی پیازدارا طایفه زنبق، دارای برگهای باریک، ودرازوگلهای زیباوخوشبوبرنگ زردوکبودیاسفید، وبانواع مختلف
گیاهی است از تیره سوسنیها که جزو گیاهان تک لپه یی جام و کاسه نگین است . گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت به رنگهای مختلف . اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست . جهت ازدیاد این گیاه معمولا در پاییز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدا میکنند . و در بهار مجددا میکارند پیلگوش فیلگوش پیلغوش زنبق زشتی . یا سوسن آزاد . سوسن سفید . یا سوسن آسمانگونی . سوسن چینی . یا سوسن ابیض . سوسن سفید . یا سوسن احمر. گلایول . یا سوسن اصفر . سوسن زرد . یا سوسن الوان . گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است . اصل این گونه سوسن از ژاپن است سوسن خوش اندام . یا سوسن بری . گونه ای سوسن که دارای گلهای سفید کوچک و بوی بسیار مطبوع است این گونه سوسن که دارای ساقه های سبز تند و گلهای لاجوردی است اصل این گونه سوسن از هیمالیا می باشد سوسن ختایی سوسن لاجوردی ایماروقالس سوسن کبود سوسن آسمان گونی سوسن آسمانجونی . یا سوسن ختایی . سوسن چینی . یا سوسن خوش اندام . سوسن الوان . یا سوسن ده زبان . سوسن سفید . یا سوسن زرد . یکی از گونه های سوسن که داری گلهای طلایی است اصل این سوسن از ژاپن است سوسن اصفر صاری زنبق سوسن ژاپنی . ۲ – وج . یا سوسن ژاپنی . سوسن زرد . یا سوسن سرخ . گلایول . یا سوسن سفید . سوسنی که دارای گلهای سفید است این گونه را به مناسبت زیبایی خاصی که دارد بیشتر پرورش میدهند سوسن آزاد سوسن ابیض سوسن ده زبان سوسن گل دراز . توضیح وجه تسمیه ده زبان به این جهت است که کاسبرگها نیز همانند گلبرگها سفید و مشابه آنهایند و با توجه به این که تعدار هر یک ۵ عدد است بدین نام موسوم شده . یا سوسن کبود . سوسن چینی . یا سوسن گل دراز . سوسن سفید . یا سوسن لاجوردی . سوسن چینی . یا سوسن و سیر . ناسازگاری عدم موافقت ( مثلا بین آب و آتش )
نام یکی از دهستانهای ۶ گانه بخش ایذه شهرستان اهواز
[Lilium] [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از سوسنیانِ پیازی با ساقه های برگ دار
سوسن آباد
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان رضائیه
سوسن بوی
آنکه بوی سوسن دهد ببوی سوسن که بوی او چون سوسن بود
سوسن رامشگر
بهترین بخش برزونامه است که آنرا جداگانه ترتیب داده اند و آن سرگذشت زنی رامشگر از سرزمین توران است که بمکر و حیله چند تن از پهلوانان ایران را ببند افکند و میخواست آنان را نزد افراسیاب فرستد لیکن فرامرز از آن آگاهی یافت و بفرمان زال بطلب رستم رفت و وی آن گروه را از بند سوسن رهایی داد . سوسن نامه را باضافه قسمت دیگری از برزونامه [ ماکان ] در ملحقات شاهنامه طبع خود آورده است و از آن پس چند بار در ملحقات آن کتاب چاپ شده .
سوسن زبان
کنایه از کسیکه بر سخن گفتن قادر نباشد عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است کنایه از فصیح و شیوا زبان
سوسن سانان
[Liliales] [زیست شناسی- علوم گیاهی] راسته ای از تک لپه ای ها شامل سوسنیان با حدود ۱۳۰۰ گونه که اغلب آنها علفی پیازدار یا بنه دار هستند، ولی برخی گونه های آن درختچه ای و بالارونده اند و غالباً در نیمکرۀ شمالی می رویند
سوسن سهراب
دهی است از دهستان اندیکا بخش زراس شهرستان اهواز
سوسن گوش
کنایه از عدم سازگاری و موافقت باشد مطلقا همچون آب و آتش
سوسن نامه
بهترین بخش برزونامه است که آنرا جداگانه ترتیب داده اند و آن سرگذشت زنی رامشگر از سرزمین توران است که بمکر و حیله چند تن از پهلوانان ایران را ببند افکند و میخواست آنان را نزد افراسیاب فرستد لیکن فرامرز از آن آگاهی یافت و بفرمان زال بطلب رستم رفت و وی آن گروه را از بند سوسن رهایی داد . سوسن نامه را باضافه قسمت دیگری از برزونامه [ ماکان ] در ملحقات شاهنامه طبع خود آورده است و از آن پس چند بار در ملحقات آن کتاب چاپ شده .
گل سوسن
نوعی زنبق رشتی است .
می سوسن
( اسم ) شربتی است که از سوسن گیرند وشرح آن توسط ابن جزله بتفصیل داده شده شراب السوسن .

اسم سوسن در فرهنگ معین

سوسن
(سَ) [ معر. ] (اِ.)گلی است بابرگ های دراز و باریک و گل های خوشبو به رنگ های مختلف .

اسم سوسن در فرهنگ فارسی عمید

سوسن
گیاهی پیازدار از خانوادۀ زنبق، با برگ های باریک و دراز و گل های زیبا و خوشبو به رنگ زرد، کبود یا سفید که در انواع مختلف وجود دارد.
* سوسن آزاد: (زیست شناسی) نوعی سوسن که سفیدرنگ است.

اسم سوسن در اسامی پسرانه و دخترانه

سوسن
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: susan) (گیاهی) گیاهی پیاز دار و تک لپه ای، با برگ های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد، گل این گیاه که معمولاً درشت، خوشه ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است بعضی انواع آن خاصیت دارویی دارد – گلی درشت و خوشه ای به رنگها و شکلهای مختلف
سوسنک
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • مام ساقی و سوگند را طراحی کنید