معنی اسم سوفیا

سوفيا :    (عربي) ۱- (= صوفيه)، پيروان تصوف؛ ۲- عاقل، خردمند؛ ۳- (اَعلام) (= صوفيه) پايتخت بلغارستان.

 

 

اسم سوفیا در لغت نامه دهخدا

صوفی. (ص نسبی، اِ) پیرو طریقه ٔ تصوف. پشمینه پوش. یک تن از صوفیه :
دل از عیب صافی و صوفی به نام
به درویشی اندر شده شادکام.
فردوسی.
مرد صوفی تصلفی نبود
خود تصوف تکلفی نبود.
سنائی.
واینک پی موافقت صف صوفیان
صوف سپید بر تن مشرق دریده اند.
خاقانی.
دیر یابد صوفی آز از روزگار
زین سبب صوفی بود بسیارخوار.
مولوی.
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی.
سعدی.
مطربان گوئی در آوازند و صوفی در سماع
شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی.
؟
رجوع به صوفیه شود.
صوفی. (اِ) شیخک. سبحه. خلیفه. امام. محراب. دانه ٔ درشت درازی که بر بالای دانه های سبحه قرار دارد.
صوفی. (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۶).
صوفی. (اِخ ) مؤلف مجالس النفایس آرد: مولانا صوفی نیز استرآبادی است. طبع خوب دارد و انشای او هم نیک است. این مطلع از اوست :
نیست در بحر توام ضعف ز بیماری دل
ترسم آشفته شود طبع تو از زاری دل.
(مجالس النفائس ص ۸۶).
رجوع به همان کتاب ص ۲۶۰ شود.
صوفی. (اِخ ) (درویش…) مؤلف مجالس النفائس آرد: پیر سیصدساله نبیره ٔ درویش حسین و ولد مولانا محمد چاخواست. مدام قدم در وادی طبابت و صوفی گری میفرساید و بطالبانی که ریاضت بادیه ٔ مرض می کشند ارشاد: موتوا قبل ان تموتوا میفرماید. این رباعی از اوست :
منمای بغیر من رخ ای سیم ذقن
کز غایت غیرتم رود جان ز بدن
خواهم که شوم مردمک دیده ٔ خلق
تا روی تو هیچکس نبیند جز من…
(مجالس النفائس ص ۱۰۱).
صوفی. (اِخ ) پیر محمد. از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و ۴۴ مصحف شریف نوشته است. (قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی. (اِخ ) (مولانا…) مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست. چون پنج روزی بر این بگذشت، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و چندان می خورد که مست گشت و به خلوت بازشد، این مطلع گفت و بخانقاه فرستاد:
مرشد ماست خم باده که در روی زمین
نیست پیری به ازو صاف دل و گوشه نشین.
(مجالس النفائس ص ۳۹۱).
از شعرای ایران است اصلاً از اتراک جغتائی است و مدتی قلندروار سیاحت میکرد. از اوست :
عاشق نشدی محنت هجران نکشیدی
کس پیش تو غمنامه ٔ هجران چه گشاید.
(قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی. (اِخ ) عبدالرحمان بن عمر. رجوع به عبدالرحمان بن عمر… شود. (حبیب السیر ص ۱۹۳).
صوفی. (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم کرمان است و در شیراز میزیست. از اوست :
صوفی بهوای نرگس جادوئی
همواره بخاک عجز دارد روئی
بهر دل من ترنج غبغب کافی است
صفرای مرا میشکند لیموئی.
(قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی. (اِخ ) منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبه ٔ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است :
بهار امروز با سامان صد میخانه می آید
بدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید.
(قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی. (اِخ ) (میر…) از یزد است. سیدی پاک طینت بود. قدر زندگانی دانست. تا ایام رفتن بی باده ٔ ارغوانی و صحبت یار جانی نبود. در بستن صوت و عمل عدیل نداشت. در مجلس مرحوم شاه ابوالبقا کلانتر یزد این رباعی را گفت :
در مجلس خاصت ره خار و خس نیست
محروم از این بهشت جز ناکس نیست
خضر خرد تراست درخور می ناب
می آب بقاست درخور هر کس نیست.
(تذکره ٔ نصرآبادی ص ۴۲۶).
صوفی. (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در ۳۸ هزارگزی جنوب خاوری ماکو و ۸ هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مرکن به شوط. در دره واقع و کوهستانی می باشد. هوای آن معتدل و مالاریائی است. ۱۰۵۹ تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، پنبه، انگور و کشمش. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. این ده دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).
صوفی. (اِخ ) ملا محمد و از شعرای ایران و از مردم اصفهان است. مؤلف آتشکده ٔ آذر نویسد: بعضی او را خالوی ملا جامی دانسته اند. از اوست :
بخواری در رهش افتاده بودم
سحرگه آن قرار بیقراران
ز من بگذشت چون ابر بهاری
مرا بگذاشت چون ابر بهاران.
(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص ۱۸۴).
رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

اسم سوفیا در فرهنگ فارسی

صوفی
دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو واقع در ۳۸ کیلومتری جنوب شرقی ماکو و ۸ کیلومتری جنوب غربی شوسه مرکز به شوط: درهکوهستانی و معتدل : ۱٠۵۹ تن سکنه: آب از قنات و چشمه : محصول غلات پنبه انگور کشمش : شغل مردم زراعت و گله داری : صنعت دستی جاجیم بافی است .
واحدصوفیه، یک تن ازصوفیه، پشمینه پوش، کسی که پیروطریقه تصوف باشد
( صفت ) ۱ – آن که جامه پشمین پوشد پشمینه پوش . ۲ – کسی که پیرو طریقت تصوف باشد .
ملا محمد و از شعرای ایران
صوفی آباد
دهی است ازدهستان زاوهبخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع در ۴٠ کیلومتری مشرق تربت حیدریه . سر راه شوسه عمومی با خزر به تربت حیدریه . این قریه در جلگه واقع و هوای آن معتدل و دارای ۹۱٠ تن سکنه است. آب از قنات : محصول غلات و پنبه است : شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است .
دهی است از دهستان طبس مسینا
صوفی احمد
دهی است از دهستان چهار اویماق
صوفی افکن
( صفت ) از پا در افکننده صوفی مست کننده صوفی آنچه که صوفی را از خود بی خود کند : می صوفی افکن .
صوفی ترخان
اسماعیل
صوفی خانه
( اسم ) محل صوفیان خانقاه رابط .
صوفی سوز
سوزاننده صوفی
صوفی شگفتی
دهی است از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی
صوفی شیرازی
نصر آبادی نویسد اصلش کرمانیست
صوفی طبع
صوفی طبیعت صوفی نهاد
صوفی علی
در سلک اعاظم مریدان شیخ زین الدین
صوفی محله
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار
صوفی محمد پاشا
یکی از صدر اعظم های دوره سلطان محمد خان رابع
صوفی مشرب
صوفی روش
صوفی نامه
( اسم ) ۱ – کتابی حاکی از تصوف . ۲ – قطعه ایست در اصفهان شامل دو ضرب سنگین .
صوفی وار
صوفی مانند بکردار صوفی
صوفی وش
صوفی مانند شبیه به صوفی
صوفی کانی
دهی است از دهستان برادوست
صوفی کندی
دهی است از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی
ابوالحسن صوفی
زاهدی معروف از مردم خباق قریه بمرو

اسم سوفیا در فرهنگ معین

صوفی
[ ع . ] (ص نسب .) ۱ – پشمینه پوش . ۲ – پیرو طریقة تصوف .

اسم سوفیا در فرهنگ فارسی عمید

صوفی
پیرو طریقۀ تصوف: دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی: ۵/۵۴۱).
صوفی وش
صوفی مانند، شبیه صوفی.

اسم سوفیا در اسامی پسرانه و دخترانه

صوفیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: sufiyā) (عربی ـ فارسی) (صوفی + ا (پسوند نسبت) )، منسوب به صوفی، صوفی – نوایی در موسیقی

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز