حمیرا
حميرا : (عربي) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپيد، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبي كه پيامبر اسلام(ص) به عايشه داده بود. اسم حمیرا در لغت نامه دهخدا حمیر. [ ح َ ] (ع اِ) حمیرة. یرنداق که بدان زین بندند. ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
حميرا : (عربي) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپيد، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبي كه پيامبر اسلام(ص) به عايشه داده بود. اسم حمیرا در لغت نامه دهخدا حمیر. [ ح َ ] (ع اِ) حمیرة. یرنداق که بدان زین بندند. ...
ادامه مطلب ...حميده : (عربي) 1- (مؤنث حميد) ستوده، پسنديده؛ 2- (اَعلام) مادر امام موسي كاظم(ع). اسم حمیده در لغت نامه دهخدا حمیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) مؤنث حمید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : آنچنان آثار مرضیه و ...
ادامه مطلب ...حمده : (عربي) سپاس و شكرگزاري. اسم حمده در لغت نامه دهخدا حمدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) محمودة. (از اقرب الموارد): امراءة حمدة؛ اَی محمودة. (اقرب الموارد). حمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) ...
ادامه مطلب ...حماسه : (عربي) 1- كاري افتخار آفرين؛ 2- نوعي شعر؛ 3- دليري، شجاعت، بيباكي. اسم حماسه در لغت نامه دهخدا حماسة. [ ح َ س َ ] (ع اِمص ) دلاوری و دلیری. (ناظم الاطباء). دلاوری. (منتهی الارب ). شجاعت. (اقرب ...
ادامه مطلب ...حِليه : (عربي) 1- (در قديم) زينت، پيرايه، زيور؛ 2- (به مجاز) مشخصات صورت و اندام. اسم حلیه در لغت نامه دهخدا حلیت. [ ح ِل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی، اِمص ) در تداول، حلالی. روایی. مقابل ...
ادامه مطلب ...حليمه : (عربي) (مؤنث حليم) زن خويشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار. اسم حلیمه در لغت نامه دهخدا حلیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) (یوم...) روزی است تاریخی از روزهای مشهور عرب بین ملک شام و ...
ادامه مطلب ...حَليا : (عربي) زيور و آرايش. اسم حلیا در لغت نامه دهخدا حلی. [ ح َل ْی ْ ] (ع اِ) پیرایه. (از ترجمان عادل ). زیور. (نصاب ). پیرایه و زیور از معدنیات باشد یا از سنگ. (منتهی الارب ) ...
ادامه مطلب ...حُلما : (عربي) (جمع حَليم) بردباران، صبوران. اسم حلما در لغت نامه دهخدا حلم. [ ح ِ ] (ع اِمص ) آهستگی. || بردباری. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : حلم شتر چنانکه معلوم است اگر طفلی مهارش بگیرد ...
ادامه مطلب ...حكيمه : (عربي) (مؤنث حكيم)، زن حكيم و دانشمند. اسم حکیمه در لغت نامه دهخدا حکیمة. [ ح َ م َ ] (ع ص ) تأنیث حکیم. زنی حکیم. ج ،حکیمات. و در عرب چهار تن این عنوان و لقب دارند ...
ادامه مطلب ...حفيظه : (عربي) 1- موکّل به چیزی؛ 2- حافظ و محفوظ. اسم حفیظه در لغت نامه دهخدا حفیظ. [ ح َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفظ. حافظ. (اقرب الموارد). نگاهبان. (مهذب الاسماء) (صراح ). نگهبان. نگهدار. (مهذب الاسماء). ...
ادامه مطلب ...حَفصه : (عربي) 1- اسد، شير؛ 2- (اَعلام) دختر عمر بن خطاب و همسر پيامبر اسلام(ص). اسم حفصه در لغت نامه دهخدا حفصة. [ ح َ ص َ ] (ع اِ) کفتار. ضبع. (اقرب الموارد). || اسد. شیر. (مهذب الاسماء). حفصة. [ ...
ادامه مطلب ...حشمت : (عربي) 1- بزرگي و احترام ناشي از داشتن قدرت و ثروت بسيار؛ 2- (در قديم) شرم، حيا، پروا. اسم حشمت در لغت نامه دهخدا حشمت. [ ح َ ش َ م َ ] (ع اِ) حَشَمَة. حشم. حشمه ٔ ...
ادامه مطلب ...حَسيبه : (عربي) دارندهي نام و شرف و بزرگي، زنِ شريف در اصل و نسب. اسم حسیبه در لغت نامه دهخدا حسیب. [ ح َ ] (ع ص، اِ) شمارکننده. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شمارگر. حساب کننده. ...
ادامه مطلب ...حَسِیبا : (عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل. اسم حسیبا در لغت نامه دهخدا حسیب. [ ح َ ] (ع ص، اِ) شمارکننده. (مهذب الاسماء) ...
ادامه مطلب ...حُسنيه : (عربي) نيكوتر، كار نيك، عاقبت نيكو. اسم حسنیه در لغت نامه دهخدا حسنیة. [ح َ س َ نی ی َ ] (ع ص ) مؤنث حَسَنی. منسوب به حسن. حسنیة. [ ح ُ نی ی َ ] (ع ص ) ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است