معنی اسم حمده

حمده :    (عربي) سپاس و شكرگزاري.

 

 

اسم حمده در لغت نامه دهخدا

حمدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) محمودة. (از اقرب الموارد): امراءة حمدة؛ اَی محمودة. (اقرب الموارد).
حمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) بسیار ستاینده. (منتهی الارب ). بسیار حمدکننده اشیاء را. (اقرب الموارد).
حمدة. [ ح َ دَ ] (اِخ ) حمدونة. دختر زیادبن تغبی. وی از قریه ٔ بادی از اعمال وادی آش باشد. حمدة ادیبه ای بزرگوار و شاعره ای صاحب جمال و مال بود باپارسائی و پاکدامنی. جز اینکه دوستی ادب وی را وامیداشت که با اهل آن بیامیزد. این آمیزش با پاکدامنی همراه بود. وی را شاعره ٔ اندلس لقب دادند. او راست :
و لما ابی الواشون الا فراقنا
و ما لهم عندی و عندک من ثار
و شنواعلی اسماعنا کل غارة
و قل حماتی عند ذاک و انصاری
غزوتهم من مقلتیک و ادمعی
و من نفسی بالسیف و السیل و النار.
(از معجم الادباء).
حمده. [ ح َ دَ ] (اِخ ) بنت واثق الهیتینه. یکی از زنان بسیار دانشمند که در حدیث و فقه و دیگر علوم عصر خویش تبحر داشت. و در اواخر قرن چهارم هجری در بغداد میزیست و فصاحت و طلاقت لسان مخصوص داشت. وعظ و نصایح سودمندش خیلی مؤثر بوده و در مجلسی مخصوص بخویش وعظ میکرد و ابن سمعان که یکی ازمشاهیر محدثان است از وی احادیثی روایت میکند. (قاموس الاعلام ).

اسم حمده در فرهنگ فارسی

حمده
بنت واثق الهیتینه یکی از زنان بسیار دانشمند که در حدیث فقه و دیگر علوم عصر خویش تبحر داشت

 

اسم حمده در لغت نامه دهخدا

حمد. [ ح َ ] (ع اِمص ) ستایش و شکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نقیض ِ ذم و نکوهش. و حمد اعم است از شکر. سپاسداری. و به اصطلاح خاص بیان کبریا و جلال عظمت حق سبحانه تعالی را گویند و بعضی از محققان نوشته اند: حمد در لغت ثناگویی است بر جمیل و خوبی اختیاری کسی برای تعظیم وی اعم از آنکه جمیل و خوبی نعمت بوده باشد یا غیرنعمت، چنانکه گویی زید خوشنویس است و کتاب خوب میخواند و در اصطلاح فعلی است که آگاهی دهد از تعظیم منعم خواه به زبان باشد خواه به دل و خواه به دست و مدح آن است که ثنای به زبان باشد بر خوبی کسی که آن خوبی به اختیار او نباشد، چنانکه گویی زید در کمال حسن است. و نزد بعضی حمد و مدح مترادفند، اختیاری و غیراختیاری شرط نیست. (غیاث ). حمد وصف بجمیل است بر جمیل اختیاری بقصد تعظیم و نقیض آن ذم است. حمد فقط با زبان ادا میگردد و ممکن است در ازاء نعمت باشد یا نباشد و بقید «اختیاری » دانسته میشود که حمد اخص است از مدح. و در تعریف حمد اینگونه نیز تعبیر شده است که : ثنای بزبان است بر جمیل اختیاری از انعام یا غیر آن و مدح ثنای بلسان است بر جمیل بطور مطلق. مثلاً میتوان گفت من مدح میکنم لؤلؤرا که صفا دارد ولی گفته نمیشود حمد میکنم آنرا پس حمد اختصاص بفاعل مختار پیدا میکند ولی مدح نه زیرا مدح بر زنده و غیر زنده واقع میشود بعضی صحت مدح بر غیر اختیاری را منع میکنند و در اینجا سیدسند در حاشیه ٔ ایساغوجی شرح مبسوطی دارد. گروهی حمد و مدح را مترادف دانند. معنی جمیل اختیاری که در تعریف حمد رفت اینست که به اختیار صادر گردد، چنانکه مشهور است یاآنکه صادر از مختار باشد اگرچه خود مختارفیه نباشد،چنانکه بعضی از متأخران گفته اند و بنابر قول دوم به صفات خداوند نقض نمیگردد، زیرا صفات خداوند از مختار صادر است که ذات خداوند بوده باشد؛ یعنی صفات خدامستند به او هستند اگرچه از او به اختیار صادر نگردیده اند و بنابر قول اعم باید از اختیاری اراده کرد. معنی اعمی را که هم اختیاری حقیقی را شامل گردد و هم آنرا که بمنزله ٔ اختیاری است و بنابراین صفات خداوند بمنزله ٔ افعال اختیاری هستند، زیرا ذات در آنها مستقل است و به امر خارجی احتیاج ندارد، چنانکه شأن افعال اختیاری چنین است. اعتقاد بجنان [ قلب ] و عمل به ارکان در تعریف حمد معتبر نیست، زیرا هر یک از آن دو شرط هستند. حمد در عرف همان شکر لغوی است و آن فعلی است که مشعر به تعظیم منعم است بسبب آنکه منعم است. بعض صوفیه گویند: زبان حمد سه قسم است : زبان انسانی، زبان روحانی و زبان ربانی. زبان انسانی حمد عوام راست که انعام و اکرام حق تعالی را با زبان گویند وبقلب اعتقاد کنند. و اما زبان روحانی خواص راست که برای رموز و لطیفه های آفرینش حق تعالی ذکر قلبی دارند. اما زبان ربانی به عارفان اختصاص دارد و آن حرکت سِرّ است بقصد شکر حق جل َّ و علی ̍ بعد ادراک لطائف معارف و غرائب کواشف به نعت مشاهده و غیبت در قربت و چیدن میوه ٔ انس و فروشدن روح در نحو قدس و چشیدن اسراربمباشرت انوار. برای تفصیل و شرح بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود :
جهاندار محمود جویای حمد
کزو در همه دل بود جای حمد.
فردوسی.
سپاس و حمد و ثنا و شکر مر آفریدگاری عز اسمه را… (کلیله و دمنه ).
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا میکند که موی بر اعضا.
سعدی.
کسی بحمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بی خبرباشد.
سعدی.
– بحمداﷲ ؛ ترکیبی است که بمنظور شکر و سپاس بصورت جمله ٔ اعتراضی در نثر و نظم آید :
بحمداﷲ این سیرت و رای راست
اتابک ابو نصر بن سعد راست.
سعدی.
نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند
دامن دوست بحمداﷲ از آن پاکتر است.
سعدی.
– حمد حالی ؛حمدی است که بر حسب روح و قلب باشد چون اتصاف بکمالات علمی و عملی و تخلق به اخلاق الهی. (تعریفات جرجانی ).
– حمد عرفی ؛ فعلی است که مشعر به تعظیم منعم باشد، بعلت آنکه منعم است خواه بزبان باشد یا به ارکان. (تعریفات ص ۶۴).
– حمد فعلی ؛ انجام دادن کارهای بدنی برای خشنودی خداوند است. (تعریفات ).
– حمد قولی ؛ حمد و ثنای حق است بزبان. رجوع به تعریفات جرجانی شود.
– حمد لغوی ؛ وصف بجمیل است بجهت تعظیم در بزرگداشت فقط با زبان. (تعریفات ).
|| ادای حق. (منتهی الارب ). || (ص ) محمود. پسندیده : رجل حمد و منزل حمد. (اقرب الموارد).
حمد. [ ح َ ] (ع مص ) مَحمِدو مَحمَد و مِحمِدَة و مَحمَدَة. ستودن و شکر کردن.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). سپاس داری کردن. (المصادر زوزنی ). || راضی شدن. || ادای حق کردن. (منتهی الارب ). جزا دادن. (اقرب الموارد). || ستوده و موافق یافتن زمین را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خشم گرفتن : حَمِدَ؛ خشم گرفت. (منتهی الارب ).
حمد. [ ح َ ] (اِخ ) (الَ…) نام دیگر سوره ٔ سبعالمثانی و فاتحه الکتاب.

اسم حمده در فرهنگ فارسی

حمد
ستودن، ستایش کردن، شکرکردن، ثناگویی، ادای حق
۱ – (مصدر) ستودن کسی را ستایش کردن . ۲ – (اسم) سپاسداری ستایش ثنا گویی . ۳ – اظهار کمال محمود بصافت جمال و نعوت جلال برسبیل تعظیم و تبجیل .
نام دیگر سوره سبع المثانی و فاتحه الکتاب
حمد الله
مستوفی مورخ و جغرافی دان معروف ( ف. ۷۵٠ ه. ق . ) وی از نژاد عرب بود و سلسله نسب خود را به حر بن یزید ریاحی میرسانید ولی افراد خاندان او سالیان دراز در قزوین سکونت داشتند . وی صحبت دانشمندان را درک میکرد و مخصوصا از مصاحبت رشید الدین در مباحث علمی خاصه تاریخ بهرمند میشد . آثار او عبارتست از : تاریخ گزیده ( ۷۳٠ ) ظفر نامه بسیاق شاهنامه ( ۷۳۵ ) و نرهه القلوب ( ۷۴٠ ) . آرامگاه وی در قزوین است .
عمر حمد
ابن مصطفی وی شاعر و از مجاهدان ملی بلاد شام در قرن اخیر بود اصل او از مصر و تولدش در بیروت بوده است

اسم حمده در فرهنگ معین

حمد
(حَ) [ ع . ] (اِمص .) ستایش، ثناگویی .

اسم حمده در فرهنگ فارسی عمید

حمد
ستایش کردن، شکر کردن، ستایش، ستودن، ثناگویی، سپاس، شکر.

اسم حمده در اسامی پسرانه و دخترانه

حمدالدین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مرکب از حمد (سپاس، ستایش) + دین
حمدالله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: hamdollāh) (عربی) حمد و ستایش خداوند – آن که شکر و سپاس خدا را می گوید، نام مورخ و جغرافیدان مشهور قرن هشتم

اسامی مشابه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز