فریما
فريما : (= فريبا)، فريبا. اسم فریما در لغت نامه دهخدا فریبا. [ ف ِ / ف َ ] (نف ) (از: فریب +ا، پسوند فاعلی یا مفعولی ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).فریبنده. || (ن مف ) فریفته. (برهان ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
فريما : (= فريبا)، فريبا. اسم فریما در لغت نامه دهخدا فریبا. [ ف ِ / ف َ ] (نف ) (از: فریب +ا، پسوند فاعلی یا مفعولی ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).فریبنده. || (ن مف ) فریفته. (برهان ...
ادامه مطلب ...فريسا : (فري = شگفت انگيز، عجيب + سا (پسوند شباهت))، 1- مانند فري، شبيه به فري؛ 2- (به مجاز) عجيب و شگفت انگيز (از حيث زيبايي). اسم فریسا در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ] (ص ) از اوستایی ...
ادامه مطلب ...فريده : (عربي) (مؤنث فريد)، فريد. اسم فریده در لغت نامه دهخدا فریدة. [ ف َ دَ] (ع ص ) تأنیث فرید. ج، فرائد. (یادداشت بخط مؤلف ). مؤنث فرید. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از فرید. ...
ادامه مطلب ...فريدخت : (فري = خجسته، مبارك، داراي خجستگي و شكوه، شكوهمند و خجسته + دخت = دختر)، 1- دختر خجسته و مبارك؛ 2- دختر باشكوه و شكوهمند. اسم فریدخت در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ] (ص ) از اوستایی ...
ادامه مطلب ...فَريدا : (عربي ـ فارسي) (فريد + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فريد، فريد. اسم فریدا در لغت نامه دهخدا فرید. [ ف َ ] (اِ) میانه ٔ قلاده را گویند. (برهان ). فرید. [ ف َ ] (ع ص ) یگانه. ...
ادامه مطلب ...فريبا : 1- (به مجاز) بسيار زيبا، دل پسند و خوشايند؛ 2- (در قديم) به معناي فريفته. اسم فریبا در لغت نامه دهخدا فریبا. [ ف ِ / ف َ ] (نف ) (از: فریب +ا، پسوند فاعلی یا مفعولی ). ...
ادامه مطلب ...فریال : (عربي) 1- زیباروی؛ 2- خوش صدا؛ 3- نام پرنده ای. اسم فریال در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ] (ص ) از اوستایی فری به معنی دوست و محبوب، در هندی باستان پریا . (از حاشیه ٔ برهان ...
ادامه مطلب ...فَريا : [فري= خجسته، مبارك، داراي خجستگي و شكوه، شكوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شكوهمند، مبارك، با شكوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذير و گيرا. اسم فریا در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ...
ادامه مطلب ...فروغاعظم : (فارسي ـ عربي) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگ) 1- ويژگي آن كه داراي درخشندگي و روشنايي زياد است؛ 2- (به مجاز) زيبارو. اسم فروغ اعظم در لغت نامه دهخدا فروغ. [ ف ُ ] (اِ) ...
ادامه مطلب ...فروغ : 1- روشنياي كه از آتش، خورشيد و ديگر منابع نوراني ميتابد؛ پرتو؛ شعلهي آتش؛ 2- (به مجاز) رونق، درخشندگي و جذابيت؛ 3- (به مجاز) اميد به زندگي و شوق و اشتياق؛ 4- (اَعلام) فروغ فرخزاد [1312-1345 شمسی] ...
ادامه مطلب ...فروزنده : (صفت فاعلي از فروختن و فروزيدن)، 1- نور و روشني دهنده؛ روشن و تابان، افروخته و مشتعل؛ 2- (در قديم) (به مجاز) رونق دهنده و زينت بخش، آراينده. اسم فروزنده در لغت نامه دهخدا فروزنده. [ ف ُ زَ دَ ...
ادامه مطلب ...فروزان : آنچه بر اثر سوختن روشنايي دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناك، درخشنده. اسم فروزان در لغت نامه دهخدا فروزان. [ ف ُ ] (نف ) صفت فاعلی از فروختن. افروزنده. درخشنده. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تابنده. (صحاح ...
ادامه مطلب ...فروز : 1- افروختن، فروزيدن؛ 2- (در قديم) به معناي روشنايي و نور. اسم فروز در لغت نامه دهخدا فروز. [ ف ُ ] (اِ) تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره. (برهان ) : زمان خواست زو نامور هفت روز برفت ...
ادامه مطلب ...فروردين : 1- فروردهاي پاكان و فروهرهاي پارسيان؛ 2- در آيين زرتشتي يكي از فرشتگان موكل به روز نوزدهم هر ماه شمسي (فروردين روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسي (فروردين ماه). اسم فروردین در لغت نامه دهخدا فروردین. [ ف ...
ادامه مطلب ...فَرنيا : (فر = (در قديم) (به مجاز) مايهي جلال و شكوه + نيا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ويژگي آن كه مايهي جلال و شكوه نيايش ميباشد. اسم فرنیا در اسامی پسرانه و دخترانه فرنیا نوع: دخترانه ریشه اسم: فارسی معنی: (تلفظ: far ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است