فَریا
فَريا : [فري= خجسته، مبارك، داراي خجستگي و شكوه، شكوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شكوهمند، مبارك، با شكوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذير و گيرا. اسم فریا در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
فَريا : [فري= خجسته، مبارك، داراي خجستگي و شكوه، شكوهمند و خجسته + ا = (پسوند نسبت)]، 1- (به مجاز) خجسته، شكوهمند، مبارك، با شكوه؛ 2- (به مجاز) جذاب، دلپذير و گيرا. اسم فریا در لغت نامه دهخدا فری.[ ف َ ...
ادامه مطلب ...فروغاعظم : (فارسي ـ عربي) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگ) 1- ويژگي آن كه داراي درخشندگي و روشنايي زياد است؛ 2- (به مجاز) زيبارو. اسم فروغ اعظم در لغت نامه دهخدا فروغ. [ ف ُ ] (اِ) ...
ادامه مطلب ...فروغ : 1- روشنياي كه از آتش، خورشيد و ديگر منابع نوراني ميتابد؛ پرتو؛ شعلهي آتش؛ 2- (به مجاز) رونق، درخشندگي و جذابيت؛ 3- (به مجاز) اميد به زندگي و شوق و اشتياق؛ 4- (اَعلام) فروغ فرخزاد [1312-1345 شمسی] ...
ادامه مطلب ...فروزنده : (صفت فاعلي از فروختن و فروزيدن)، 1- نور و روشني دهنده؛ روشن و تابان، افروخته و مشتعل؛ 2- (در قديم) (به مجاز) رونق دهنده و زينت بخش، آراينده. اسم فروزنده در لغت نامه دهخدا فروزنده. [ ف ُ زَ دَ ...
ادامه مطلب ...فروزان : آنچه بر اثر سوختن روشنايي دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناك، درخشنده. اسم فروزان در لغت نامه دهخدا فروزان. [ ف ُ ] (نف ) صفت فاعلی از فروختن. افروزنده. درخشنده. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تابنده. (صحاح ...
ادامه مطلب ...فروز : 1- افروختن، فروزيدن؛ 2- (در قديم) به معناي روشنايي و نور. اسم فروز در لغت نامه دهخدا فروز. [ ف ُ ] (اِ) تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره. (برهان ) : زمان خواست زو نامور هفت روز برفت ...
ادامه مطلب ...فروردين : 1- فروردهاي پاكان و فروهرهاي پارسيان؛ 2- در آيين زرتشتي يكي از فرشتگان موكل به روز نوزدهم هر ماه شمسي (فروردين روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسي (فروردين ماه). اسم فروردین در لغت نامه دهخدا فروردین. [ ف ...
ادامه مطلب ...فَرنيا : (فر = (در قديم) (به مجاز) مايهي جلال و شكوه + نيا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ويژگي آن كه مايهي جلال و شكوه نيايش ميباشد. اسم فرنیا در اسامی پسرانه و دخترانه فرنیا نوع: دخترانه ریشه اسم: فارسی معنی: (تلفظ: far ...
ادامه مطلب ...فَرنوش : (دساتیر) نام عقل فلك قمر كه به عربي عقل فعال گويند و به فارسي خرد كارگر نامند. [از برساختههاي دساتير ميباشد]. اسم فرنوش در لغت نامه دهخدا فرنوش. [ ف َ ] (اِ) نام عقل فلک قمر که به ...
ادامه مطلب ...فَرنگيس : (اَعلام) نام دختر افراسياب توراني و زن سياوش. اسم فرنگیس در لغت نامه دهخدا فرنگیس. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام دختر افراسیاب که در عقد نکاح سیاوش بود. (برهان ). دختر افراسیاب و زن سیاوش. (ولف ...
ادامه مطلب ...فَرناز : [فر = شكوه و جلال كه در بيننده شگفتي و تحسين پديد آورد، زيبايي و برازندگي + ناز = حالت يا رفتاري خوشايند و جذاب همراه با خودنمايي و اِكراه ظاهري، معمولاً براي جلب توجه ديگري، كرشمه ...
ادامه مطلب ...فَرگُل : نوعي پيراهن [برخاسته از فرنگ] كه خوشايند و زيبنده و شكوه افزا بوده (است). اسم فرگل در لغت نامه دهخدا فرگل. [ ف َ گ ُ ] (اِ) نوعی پیراهن و در آیین اکبری نوشته که لباسی از فرنگ ...
ادامه مطلب ...فرشيده : (فرشيد + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشيد، فرشيد. اسم فرشیده در لغت نامه دهخدا فرشید. [ ف َ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه. (برهان ). مخفف فرشیدورد.(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرشیدورد ...
ادامه مطلب ...فرشته : 1- (در اديان) موجودي آسماني، عاقل، برتر از انسان و غير قابل رؤيت كه مأمور اجراي اوامر خداوند است و مرتكب گناه نميشود، مَلَك؛ 2- (به مجاز) شخص داراي اخلاق يا رفتار بسيار نيك و پسنديده؛ 3- ...
ادامه مطلب ...فرزانه : داراي خِرَد و پختگي، خِرَدمند، دانا. اسم فرزانه در لغت نامه دهخدا فرزانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص ) حکیم. دانشمند. عاقل. (برهان ). بخرد. فرزان. فیلسوف. مقابل دیوانه. (یادداشت به خط مؤلف ). ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است