معنی اسم مِهرافروز

مِهرافروز :    ۱- افروزنده‌ي مهر و محبت، افروزنده‌ي مهرباني؛ ۲- (به مجاز) مهرورزنده و مهربان.

 

 

اسم مهرافروز در لغت نامه دهخدا

مهرافروز. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) فروزنده و روشن کننده ٔ مهر. که خورشید از آن نور گیرد. که به خورشید فروغ دهد :
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز را
دامی به راهی می نهم مرغی به دامی می زنم.
حافظ.

اسم مهرافروز در اسامی پسرانه و دخترانه

مهرافروز
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: mehr afruz) افروزنده ی مهر و محبت، افروزنده ی مهربانی، (به مجاز) مهرورزنده و مهربان – روشن کننده مهر و محبت

 

اسم مهرافروز در لغت نامه دهخدا

افروز. [ اَ ] (ص ) روشن. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). || (نف مرخم ) روشن کننده. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ). در کلمات مرکبه بمعنی افروزنده است و مخفف آن باشد، چنانکه درآتش افروز، آذرافروز، اخترافروز، انجمن افروز، آینه افروز، بستان افروز، بوستان افروز، جان افروز، چمن افروز، حق افروز، زینت افروز، دل افروز، سامعه افروز، شب افروز، شبستان افروز، عالم افروز، جهان افروز، گیتی افروز، لشکرافروز، مجلس افروز، مسندافروز، محفل افروز، دانش افروز،جنگ افروز، چراغ افروز، خاطرافروز، شعله افروز، کیهان افروز. (یادداشت دهخدا). و رجوع به این مرکبات شود.
– بستان افروز ؛ روشن کننده ٔ بستان و نوردهنده ٔ آن.
– || نام گل تاج خروس، گیاه و گلی که در بستان مانند چراغ افروخته باشد. (ناظم الاطباء) :
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
همچنانست که بر تخته ٔ دیبا دینار.
سعدی.
– جان افروز ؛ نوردهنده و روشن کننده ٔ جان :
زآنکه اقبال خویش را دیدم
با رخ دلگشای جان افروز.
انوری.
– جهان افروز ؛ روشن کننده ٔ جهان. نوردهنده ٔ عالم. عالم افروز :
این هنوز اول آثار جهان افروز است
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار.
سعدی.
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.
سعدی.
– دل افروز ؛ چیزی که باعث روشنائی دل باشد. (ناظم الاطباء). روشن کننده و نوردهنده ٔ دل :
کند بر تو آسان همه کار سخت
از اوئی دل افروز و پیروزبخت.
فردوسی.
بر آن فرضه جائی دل افروز دید.
نظامی.
عراق دل افروز باد ارجمند.
نظامی.
برو شادی کن ای یار دل افروز.
سعدی.
– روزافروز ؛روشن کننده ٔ روز :
شب گشت مرا نیست خبر از شب و روز
روز است شبم ز روی آن روزافروز.
مولوی (از فرهنگ ضیاء).
رجوع به افروز شود.
– شب افروز ؛ فروزنده ٔ شب. روشن کننده ٔ آن :
چو لعل شب افروزم آمد بجنگ
زهر منجنیقی گشادند سنگ.
نظامی.
ای ماه شب افروز شبستان افروز
خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز.
سعدی.
– عالم افروز ؛ چیزی که عالم را بسوزاند یا روشنائی دهد. (ناظم الاطباء). روشن کننده ٔ عالم و نوردهنده ٔ آن :
گل باغ شه عالم افروز باد.
نظامی.
مهست آن یا ملک یا آدمیزاد
توئی یا آفتاب عالم افروز.
سعدی.
نظر در آینه ٔ روز عالم افروزش
مثال صیقل از آیینه می برد زنگار.
سعدی.
– گیتی افروز ؛ روشن کننده و نوردهنده ٔ آن :
چنین گفت آن کس که پیروز گشت
سر و بخت او گیتی افروز گشت.
فردوسی.
– لشکرافروز ؛ روشن کننده و نوردهنده و یا شادکننده ٔ لشکر :
از آن بهره ای را به نستور داد
یل لشکرافروز فرخ نژاد.
دقیقی.
– مجلس افروز ؛ روشنی دهنده ٔ مجلس :
ای روی تو ماه مجلس افروز
بنشین تو چو ماه، مجلس افروز.
ابوعاصم.
|| سوز. || سوزاننده. (ناظم الاطباء). || (مص ) روشن کردن. (برهان ) (آنندراج ) (مؤید) (شرفنامه ). || (اِ) روشنی. (هفت قلزم ). نور. روشنائی. (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر بدین معنی هم هست یعنی روشن کن و بیفروز. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (مؤید) (شرفنامه ).

اسم مهرافروز در فرهنگ فارسی

افروز
( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی افروزنده آید : آتش افروز جهان افروز دل افروز عالم افروز .
آتش افروز
( اسم ) ۱- کسی که آتش را روشن کند. ۲ – کسی که در جشنها (مخصوصا جشن آخر سال و نوروز) خود را آرایش کند و آتش روشن سازد و شعل. آنرا در دهان خود فرو برد و بیرون آرد و بدین وسیله از مردم پول گیرد . ۳ – فتنه انگیز . ۴ – هر ماد. قابل اشتغال که از آن آتش روشن کنند آتشگیره آتش افروز .
موقد و گیراننده و روشن کننده آتش
آینه افروز
( اسم صفت ) آنکه آیینه روشن کند روشنگر صیقل آینه افروز .
آیینه افروز
( اسم صفت ) آنکه آیینه روشن کند روشنگر صیقل آینه افروز .
اختر افروز
( اسم صفت ) خوشبخت کننده مساعد یاری کننده .
بند افروز
دهی از دهستان اندرود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است ٠
بوستان افروز
( اسم ) بستان افروز
پائین گنج افروز
مرکز بلوک مشهد گنج افروز در ناحیه بابل
تب افروز
کسی که تب داشته باشد . تب افروخته کسیکه از تب افروخته شده باشد
تیغ افروز
جلا دهنده شمشیر و شمشیر ساز
جان افروز
( صفت ) فروزند. جان تازه کنند. جان روشن کنند. جان .
جهان افروز
( صفت ) روشن کنند. عالم جهانتاب . توضیح صفتی است برای خورشید.
چراغ عالم افروز
آفتاب عالمتاب . مترادف چراغ آسمانی و چراغ جهانتاب و چراغ سپهر . یا چیزیکه معروف همه کس باشد .
چشم افروز
( صفت ) روشنی بخش چشم هر چیز یا هرکس که مشاهد. وی چشم را روشنایی بخشد .
چمن افروز
( صفت ) ۱ – افروزند. چمن آنکه یا آنچه مرغزار با زینت دهد . ۲ – گلی که موجب جلو. چمن باشد .
خانه افروز
روشن کننده خانه افروزنده خانه
دشت افروز
نام سیر گاهی است .
دل افروز
( صفت ) آنکه با آنچه که دل را روشن سازد موجب فرح و انبساط خاطر .
دیبای شب افروز
نوعی از دیبا که رنگش سیاه و سفید باشد .
روز افروز
تابناک . روشنگر . روشنی بخش

اسم مهرافروز در فرهنگ معین

افروز
( اَ ) (اِفا.) در کلمات مرکب به معنی افروزنده آید: آتش افروز، جهان افروز، دل – افروز.
آتش افروز
( ~. اَ) (ص فا.) ۱ – کسی که در جشن ها مردم را سرگرم کرده، آتش روشن می کند و شعلة آن را در دهان خود فرو می برد و بیرون می آرد، و از مردم پول می گیرد. ۲ – فتنه انگیز. ۳ – چیزی که با آن آتش روشن کنند، آتشگیره .
بوستان افروز
(اَ) ( اِ.) گل تاج خروس .
شب افروز
( شَ . اَ) ۱ – (ص فا.) هر چیز که در شب روشنایی داشته باشد. ۲ – (اِ.) کرم شب تاب . ۳ – ماه دهم از سال ملکی .

اسم مهرافروز در فرهنگ فارسی عمید

افروز
۱. = افروختن
۲. افروزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتش افروز، انجمن افروز، بستان افروز، جهان افروز، دل افروز، عالم افروز.
آتش افروز
۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آتش گیره.
۲. کسی که آتش بیفروزد، آن که آتش روشن کند.
۳. (صفت) [مجاز] فتنه انگیز.
۴. (اسم) کسی که در ایام عید نوروز آتش در دست می گیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومی برد و با شوخی و مسخرگی از مردم پول می گیرد، حاجی فیروز.
بوستان افروز
= تاج خروس
جان افروز
به نشاط آورنده، تازه کننده، و روشن کنندۀ جان.
جهان افروز
روشن کنندۀ جهان.
چمن افروز
۱. [مجاز] ویژگی آنچه باعث زیبایی چمن شود.
۲. (اسم) (زیست شناسی) تاج خروس.
دل افروز
کسی یا چیزی که دل را شاد و روشن سازد، روشن کنندۀ دل.
شب افروز
۱. ویژگی هرچیزی که در شب درخشندگی و روشنایی داشته باشد.
۲. (اسم) ماه.
۳. (اسم) کرم شب تاب.
عالم افروز
۱. افروزندۀ عالم، روشن کنندۀ جهان: روزی و چه روز عالم افروز / روشن همه چشمی از چنان روز (نظامی۳: ۴۶۴).
۲. [مجاز] خورشید.
مجلس افروز
۱. آن که مجلس را به وجود خود روشن سازد، روشن کنندۀ مجلس.
۲. (اسم) (موسیقی) گوشه ای در دستگاه شور.
بستان افروز
= تاج خروس

اسم مهرافروز در اسامی پسرانه و دخترانه

افروز
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: afruz) افروختن، افروزنده – ریشه افرختن

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز