معنی اسم میهن

ميهن :    ۱- كشوري كه در آن شخص به دنيا آمده و تابعيت دولت آن را دارد، وطن؛ ۲- (در قديم) زادگاه، موطن؛ ۳-(در قديم) خانه، خانمان، قبيله.

 

 

اسم میهن در لغت نامه دهخدا

میهن. [ هََ ] (اِ) وطن و مسکن و مقام و زادبوم و بنگاه و آرامگاه. (ناظم الاطباء). خانمان و وطن و زادبود. (از لغت فرس اسدی ). جای آرام و بنگاه و زادبوم. زادبوم. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). جای آرام و خان مان و زادبود. (فرهنگ اوبهی ) :
اگر دورم از میهن و جای خویش
مرا یار ایزد به هر کار بیش.
فردوسی.
|| خانه. (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) :
ز بهر یکی یار گم بوده را
برانداختم میهن و دوده را.
فردوسی.
که شاه جهان است مهمان تو
بدین بینوا میهن و مان تو.
فردوسی.
که چون او بدین جای مهمان رسد
بدین بینوا میهن و مان رسد.
فردوسی.
چو آمد بر میهن و خان خویش
ببردش به صد لاله مهمان خویش.
اسدی.
|| سامان. (ناظم الاطباء). || خویش. (لغتنامه ٔ اسدی ). زن و فرزند و قوم و خویش و طایفه و قبیله. (ناظم الاطباء). زن و فرزند و قوم و قبیله و خان و مان. (برهان ). قبیله. (انجمن آرا) (آنندراج ). اهل بیت بود. (لغت فرس اسدی ) :
بگریند مر دوده و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم.
عنصری.
|| ارث و میراث و مال موروثی. (ناظم الاطباء). || کره و مسکه. || شیر گوسپند. (ناظم الاطباء) (برهان )(آنندراج ). || (ص ) خوش خوی. (برهان ) (ناظم الاطباء).

اسم میهن در فرهنگ فارسی

میهن
وطن، زادبوم، خانمان
( اسم ) محل اقامت جای باش . ۲ – وطن زادبوم . ۳ – دوده خانمان اهل بیت : بدل گفت : اگرجنگجویی کنم به پیکار او سر خرویی کنم بگویند مردوده و میهنم که بی سرببینند خسته تنم . ( عنصری )
میهن پرست
( صفت ) آنکه میهن خود را بسیار دوست دارد وطن پرست وطن خواه .
[patriot, patriotic] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] کسی که به کشور خود عشق می ورزد و با اشتیاق از منافع آن دفاع می کند
میهن پرستانه
[patriotic] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] مربوط به میهن پرستی
میهن پرستی
وطن پرستی وطن خواهی .
[patriotism] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] عشق ورزیدن به میهن و دفاع صمیمانه از منافع آن
میهن خواه
وطنخواه میهن دوست
میهن خواهی
صفت و عمل میهن خواه
میهن دوست
که میهن خود دوست دارد وطندوست میهن پرست
میهن شیفتگی
[chauvinism] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] وطن پرستی افراطی
میهن شیفته
[chauvinist] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] وطن پرست افراطی
هم میهن
( صفت ) دو یا چند تن که دارای یک میهن باشند ( نسبت بهم ) هم وطن .

اسم میهن در فرهنگ معین

میهن
(هَ) (اِ.) وطن، مسکن، بوم .

اسم میهن در فرهنگ فارسی عمید

میهن
۱. وطن.
۲. [قدیمی] زادگاه، زادبوم.
۳. [قدیمی] خانه.
۴. [قدیمی] قبیله، خانمان.
میهن پرست
آن که میهن خود را بسیار دوست دارد، وطن پرست.
هم میهن
دو یا چند تن که اهل یک کشور باشند، هم وطن.

اسم میهن در اسامی پسرانه و دخترانه

میهن
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: mihan) کشوری که در آن شخص به دنیا آمده و تابعیت دولت آن را دارد، وطن، (در قدیم) زادگاه، موطن، (در قدیم) خانه، خانمان، قبیله – وطن، زادگاه
میهن بانو
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: بانوی وطن
میهن تاج
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: تاج و سرور وطن
میهن دخت
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: دختر وطن
میهن یار
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: دوست و یار وطن

بعدی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز