اسم پسر

اسم پسر دلبند خود را با آگاهی انتخاب کنید , اسم های پسر , نام پسر ایرانی , نام پسر کردی , نام پسر ترکی , نام پسر عربی , معنی اسامی پسر
لیست اسامی پسرانه نام ها

ذبیح الله

ذبيح الله :    (عربي) 1- قرباني شده براي خدا، سر بريده براي خدا؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت اسماعيل(ع) و به قولي لقب اسحاق نبي كه هر دو فرزند ابراهيم خليل(ع) بودند. اسم ذبیح الله در لغت نامه دهخدا ذبیح . [ ذَ ...

ادامه مطلب ...

ذَبیح

ذَبيح :   (عربي) (در قديم) ذبح شده، مذبوح. اسم ذبیح در لغت نامه دهخدا ذبیح . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) ذبح . مذبوح . بسمل . گلوبریده . گوسفند کاردی و آنچه قربان کنند. (مهذب الاسماء). ذبیحة. قربانی . حیوان ذبح شده . حیوان که برای گلو بریدن است ...

ادامه مطلب ...

ذاکر

ذاکر :    (عربي) آن‌كه خدا را ستايش مي‌كند، آن كه ذكر خدا مي‌گويد؛ ياد كننده‌ي خدا؛ ياد كننده. اسم ذاکر در لغت نامه دهخدا ذاکر. [ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذکر. یادکننده . بیان کننده . || شریف . || ثناگوی ...

ادامه مطلب ...

دانیار

دانیار :    (اَعلام) (= ودانوش) نام شخصي در داستان وامق و عذرا. اسم دانیار در لغت نامه دهخدا دان . (اِ) مطلق دانه را گویند. (برهان ). دانه . دانه ٔ هر چیز. حبه . مخفف دانه است . (برهان ). تخم هر چیز که بکارند و بروید. (آنندراج ) ...

ادامه مطلب ...

دانوش

دانوش :    (اَعلام) (= ودانوش) نام شخصي در داستان وامق و عذرا. اسم دانوش در لغت نامه دهخدا دانوش . (اِخ ) نام مردی که عذرا را فروخت و عذرا نام معشوقه ٔ وامق است و داستان این دو عاشق و معشوق ...

ادامه مطلب ...

دانشور

دانشور :    (دانش + ور (پسوند دارندگي))، داراي علم و دانش، دانشمند. اسم دانشور در لغت نامه دهخدا دانشور. [ ن ِ وَ ] (ص مرکب ) دانشمند. دارای دانش . صاحب علم و دانش . دانا. عالم . دانشگر. دانشی . دانشومند. مرد دانا و فاضل و عالم و صاحب ...

ادامه مطلب ...

دانش

دانش :    داراي عقل و تجربه، خردمند، عاقل، داراي علم و آگاهي، عالم، عليم. اسم دانش در لغت نامه دهخدا دانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل ...

ادامه مطلب ...

دانا

دانا :    داراي عقل و تجربه، خردمند، عاقل، داراي علم و آگاهي، عالم، عليم. اسم دانا در لغت نامه دهخدا دانا. (نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن . داننده . مقابل نادان . مقابل کانا. مقابل جاهل . کندا. عالم . علیم . (منتهی الارب ). علاّم . (السامی ) (مهذب ...

ادامه مطلب ...

دامون

دامون :    1- دشت و صحرا؛ 2- (اَعلام) از حكماي قديم يونان و از فيثاغوريان. اسم دامون در لغت نامه دهخدا دامون . (اِخ ) از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان است ، دوست پیتیاس و معاصر دنیس جبار سیراکوس و ...

ادامه مطلب ...

داریوش

داریوش :    1- (= دارا، داراي، داراب) به معني دارنده‌ي نيكي (بهی)؛ 2- (اَعلام) نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ي هخامنشي.  1) داريوش اول: معروف به داريوش بزرگ (کبیر) [521-486 پیش از میلاد] پسر ويشتاسپ؛ که به ...

ادامه مطلب ...

داریا

داریا :    1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ايران از سلسله‌ی کيانی، پسر بهمن و هماي، که مادرش او را در شيرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و ...

ادامه مطلب ...

داراب

داراب :    1- دارنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) شاه ايران از سلسله‌ی کيانی، پسر بهمن و هماي، که مادرش او را در شيرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و ...

ادامه مطلب ...

دارا

دارا :    1- برخوردار از چيزي يا در اختيار دارنده‌ي چيزي، صاحب، مالك، ثروتمند؛ 2- (در قديم) (به مجاز) خداوند؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) آخرين شاه ايران از سلسله‌ی کيانی، پسر و جانشين داراب و برادر اسکندر، چون اسکندر ...

ادامه مطلب ...

دادور

دادور :    1- (در قديم) دادگر؛ 2- (به مجاز) قاضي؛ 3- از نام‌هاي خداوند. اسم دادور در لغت نامه دهخدا دادور. [ دادْ وَ ] (ص مرکب ) عادل . دادرس . دادگر : حق بمن گفته است هان ای دادور مشنو از خصمی ...

ادامه مطلب ...

دادمهر

دادمهر :    1- عدالت دوست؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از امير زادگان و شاهزادگان در تاريخ. اسم دادمهر در لغت نامه دهخدا دادمهر. [ م ِ ] (اِخ ) نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان . وی در جنگی که ...

ادامه مطلب ...

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir