اسم پسر س

سخاوت : (عربي) بخشش، عطا، كرم.

سَحاب : (عربي) ابر، توده‌ي بخار آب كه به رنگهاي سفيد، خاكستري در آسمان ديده مي‌شود.

سَجّاد : (عربي) 1- بسيار سجده كننده؛ 2- (اَعلام) لقب زين‌العابدين ابن حسين(ع)، امام چهارم شیعیان ملقب به امام سجّاد(ع).

سَتار :    (عربي) 1- آن‌كه چيزي را پوشيده و در پرده مي‌دارد، پوشنده؛ 2- از نام‌هاي خداوند؛ 3- (اَعلام) ستارخان از رهبران بزرگ نهضت مشروطیت در آذربایجان ملقب به سردار ملی.

سپهرداد : (اَعلام) نام داماد داريوش كه در شجاعت ممتاز بود.

سپهر :   1- آسمان؛ 2- (به مجاز) روزگار؛ 3- (در موسيقي ايراني) گوشه‌اي در دستگاه راست پنجگاه؛ 4- (اَعلام) سپهر: شهرت و تخلّص محمّدتقی خان کاشانی [قرن 13 هجری]، مورخ ایرانی، ملقب به لسان الملک، مؤلف ناسخُ التَواریخ، به ...

سپهدار :   1- فرمانده سپاه، سپهسالار؛ 2- فرمانروا، پادشاه.

سپنتا : (اوستايي) پاك و مقدس.

سبلان : (= سولان) (اعلام) 1) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان  های اردبیل و آذربایجان شرقی. بلندترین قله  اش 4821 متر ارتفاع دارد. دارای چشمه  های آب گرم و آب سرد فراوان است؛ 2) سبلان، سالم ...

سبحان : (عربي) 1- پاك، منزه؛ 2- از نام‌هاي خداوند.

ساويز : شخص خوش‌اخلاق و نيك خو (ي).

سامين :  (سام + ين (پسوند نسبت))، منسوب به سام، ( سام.

ساميار : (سام = سبيكه‌ي زر و سيم + يار (پسوند دارندگي)) (به مجاز) ثروتمند.

ساتيار : (اوستايي) 1- از نام‌هاي زرتشتي كه گونه‌ي ديگر آن به نظر مي‌رسد ساديار باشد؛ 2- (اَعلام) نام يكي از سرداران داريوش.

افسانه گوينده، افسانه گويندگان. اسم سامر در لغت نامه دهخدا سامر. [ م ِ ] (ع ص ) افسانه گوینده . افسانه گویندگان . اسم جمع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقال . ج ، سُمّار. سامر. [ م ِ ] (اِخ ) سامریه . شهر مشهور در فلسطین ...