رَسپینا
رَسپينا : (پهلوی، pātec) فصل پاييز، پاييز. اسم رَسپینا در لغت نامه دهخدا رسپینا. [ رَ ] (هزوارش، اِ) به لغت زند، فصل پاییز. (ناظم الاطباء). به لغت زند و پازند فصل پائیز را گویند. (آنندراج ) (برهان ). اسم رَسپینا در ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
نام اصیل ایرانی – نام اصیل فارسی – اسم فارسی اصیل – اسم فارسی از الف – نام های اصیل – اسم فارسی با ب – اسم اصیل از م – انتخاب نام اصیل – انتخاب اسم اصیل
رَسپينا : (پهلوی، pātec) فصل پاييز، پاييز. اسم رَسپینا در لغت نامه دهخدا رسپینا. [ رَ ] (هزوارش، اِ) به لغت زند، فصل پاییز. (ناظم الاطباء). به لغت زند و پازند فصل پائیز را گویند. (آنندراج ) (برهان ). اسم رَسپینا در ...
ادامه مطلب ...رَخشنده : (صفت فاعلي از رخشيدن)، 1- درخشنده؛ 2- (به مجاز) داراي عظمت و شكوه. اسم رخشنده در لغت نامه دهخدا رخشنده. [ رَ ش َ دَ / دِ ] (نف ) تابان. رخشان. درخشان. پرتوانداز. (یادداشت مؤلف ). درخشنده. تابنده. ...
ادامه مطلب ...رَخشان : (= درخشان)، ( درخشان. اسم رخشان در لغت نامه دهخدا رخشان. [ رُ ] (نف ) رَخْشان. رخشا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). صفت فاعلی است از رخشیدن با معنی مبالغه ...
ادامه مطلب ...رخسانه : [رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)]، (= رخسانا)، ، رخسانا. اسم رخسانه در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ولی از کثرت استعمال به معنی روی ...
ادامه مطلب ...رخسانا : [(رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] 1- به معني مانند رخ، مانند رو؛ 2- (به مجاز) زيبارو. اسم رخسانا در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ...
ادامه مطلب ...رامينه : رام، رامين، طربناك. اسم رامینه در لغت نامه دهخدا رامینه. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) رام. رامین. نام رامین است عاشق ویس. (از برهان ). همان رام عاشق ویس و واضع چنگ است. (از فرهنگ ...
ادامه مطلب ...رامينا : (رامين + الف (نسبت)) 1- منسوب به رامين؛ 2- دخترِ طربناک. اسم رامینا در لغت نامه دهخدا رامین. (اِخ ) نام دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری زنجان، کنار راه ...
ادامه مطلب ...رامش : (در قديم) 1- شادي و طرب؛ 2- عيش و خوشي؛ 3- سرود، نغمه؛ 4- امن، آسودگي. اسم رامش در لغت نامه دهخدا رامش. [ م ِ ] (اِمص ،اِ) شادی و طرب. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ ...
ادامه مطلب ...زيور : (سغدي) آنچه با آن چيزي يا كسي را آرايش كنند، پيرايه. اسم زیور در لغت نامه دهخدا زیور. [ زی وَ ] (اِ) بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). ...
ادامه مطلب ...زيبنده : 1- در خور، سزاوار، شايسته؛ 2- آراسته، زيبا. اسم زیبنده در لغت نامه دهخدا زیبنده. [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) سزاوار. شایسته. (فرهنگ فارسی معین ). لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). برازنده. برازا. سزاوار. درخور. ...
ادامه مطلب ...زيبا : 1- ويژگي آنكه ديدنش لذت بخش و چشم نواز است، جميل؛ 2- دلنشين، مطبوع، خوشايند؛ 3- (در قديم) زيبنده، شايسته، لايق، در خور. اسم زیبا در لغت نامه دهخدا زیبا. (نف ) از: «زیب » + «ا» (فاعلی و ...
ادامه مطلب ...زمانه: 1- روزگار، دوره، دور، عهد؛ 2- (در قديم) مدت زندگي، عمر. اسم زمانه در لغت نامه دهخدا زمانت. [ زَ ن َ ] (ع اِمص ) زمانة. رجوع به زمانة شود. زمانة. [ زَ ن َ ] (ع مص ) بر ...
ادامه مطلب ...سيمينه : (در قديم) (= سيمين)، ( سيمين. اسم سیمینه در لغت نامه دهخدا سیمینه. [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی، اِ مرکب ) منسوب به سیم. سیمین. ساخته از سیم : ایدون گویند که چون قتیبه بیکند ...
ادامه مطلب ...سيمينعِذار : (در قديم) (به مجاز)، داراي چهرهي سفيد و زيبا. اسم سیمین عذار در لغت نامه دهخدا سیمین عذار.[ ع ِ ] (ص مرکب ) سیمین عارض. سپید گونه : کزدر میدان او تا گوشه ٔ ایوان او مرکب سیمین ستام است ...
ادامه مطلب ...سيمينزر : (سيمين= نقرهاي + زر = طلا)، 1- ساخته شده از نقره و طلا؛ 2- (به مجاز) ارزشمند، گرانبها. اسم سیمین زر در لغت نامه دهخدا سیمین. (ص نسبی ) نقره گین. منسوب به سیم و نقره. (ناظم الاطباء). منسوب ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است