اسم های دخترونه پیشنهادی :

  • شکرناز
  • نیلوفر
  • فردیس
  • مهنوش
  • سَروناز
  • فریانه
  • اسم های پسرونه پیشنهادی :

  • رمیار
  • ورازاد
  • کان بیدار
  • فرسام
  • بهمن
  • آریاباد
  • نام دخترانه

    رضوان

    رضوان :    (عربي) 1- بهشت؛ 2- (در اديان) فرشته‌اي كه نگهبان يا دربان بهشت است؛ 3- (در قديم) رضايت، رضامندي.     اسم رضوان در لغت نامه دهخدا رضوان. [ رِض ْ ] (ع مص، اِمص ) مصدر به معنی رَضی ً [ ...

    ادامه مطلب ...

    رَشیده

    رَشيده :    (عربي) (مؤنث رشيد)، ( رشيد. 1- ، 2- و3-     اسم رشیده در لغت نامه دهخدا رشید. [ رَ ] (ع ص ) راه راست نماینده. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) (یادداشت مؤلف ). راهنمای. (مهذب ...

    ادامه مطلب ...

    رُستا

    رُستا :    (در قديم) روستا، دِه.     اسم رستا در لغت نامه دهخدا رستا. [ رُ ] (اِ) روستا. (ناظم الاطباء). مخفف روستا به معنی دیه. (از شعوری ج 2 ص 21) : هرکه در رستا بود در روز و شام تا به ماهی ...

    ادامه مطلب ...

    رَسپینا

    رَسپينا :    (پهلوی، pātec) فصل پاييز، پاييز.     اسم رَسپینا در لغت نامه دهخدا رسپینا. [ رَ ] (هزوارش، اِ) به لغت زند، فصل پاییز. (ناظم الاطباء). به لغت زند و پازند فصل پائیز را گویند. (آنندراج ) (برهان ). اسم رَسپینا در ...

    ادامه مطلب ...

    رَزان

    رَزان :    1- تاكستان، باغ انگور؛ 2- (در عربي) سنجيده شده، با وقار و آراسته.     اسم رزان در لغت نامه دهخدا رزان. [ رَ ] (اِ) ج ِ رز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت انگور. (شعوری ج 2 ص 12). و ...

    ادامه مطلب ...

    رُزا

    رُزا :    (فرانسوی) (= رُز)، ( رُز.     اسم رزا در لغت نامه دهخدا رز. [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 6) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). تاک ...

    ادامه مطلب ...

    رُز

    رُز :    (فرانسوی، rose) (در گیاهی) گلی از خانواده گل سرخ دارای گل‌هایی به رنگ‌های متفاوت.     اسم رز در لغت نامه دهخدا رز. [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ...

    ادامه مطلب ...

    رَخشنده

    رَخشنده :    (صفت فاعلي از رخشيدن)، 1- درخشنده؛ 2- (به مجاز) داراي عظمت و شكوه.     اسم رخشنده در لغت نامه دهخدا رخشنده. [ رَ ش َ دَ / دِ ] (نف ) تابان. رخشان. درخشان. پرتوانداز. (یادداشت مؤلف ). درخشنده. تابنده. ...

    ادامه مطلب ...

    رَخشان

    رَخشان :    (= درخشان)، ( درخشان.     اسم رخشان در لغت نامه دهخدا رخشان. [ رُ ] (نف ) رَخْشان. رخشا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). صفت فاعلی است از رخشیدن با معنی مبالغه ...

    ادامه مطلب ...

    رخسانه

    رخسانه :    [رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)]، (= رخسانا)، ، رخسانا.   اسم رخسانه در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ولی از کثرت استعمال به معنی روی ...

    ادامه مطلب ...

    رخسانا

    رخسانا :    [(رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] 1-  به معني مانند رخ، مانند رو؛ 2- (به مجاز) زيبارو.     اسم رخسانا در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ...

    ادامه مطلب ...

    رخساره

    رخساره :    رخسار، رخ، چهره، صورت.     اسم رخساره در لغت نامه دهخدا رخساره. [ رُ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. (ناظم الاطباء). دیباچه. (منتهی الارب ). وجنة. (دهار). رخسار. صفح وجه. عذار. ...

    ادامه مطلب ...

    رحیمه

    رحيمه :    (عربي) (مؤنث رحيم)، ( رحيم.     اسم رحیمه در لغت نامه دهخدا رحیم. [ رَ ] (ع ص ) بخشایشگر. (ناظم الاطباء). بخشاینده. (منتهی الارب ) (آنندراج ). همواره بخشاینده. (دهار). راحم. (از نفایس الفنون ). ج، رُحَماء. (از اقرب ...

    ادامه مطلب ...

    رَجا

    رَجا :    (عربي) 1- (در قديم) اميدوار بودن، اميدواري، اميد؛ 2-(در عرفان) اميدواري سالك به لطف خدا.       اسم رجا در لغت نامه دهخدا رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری. (دهار). ...

    ادامه مطلب ...

    ربیعه

    ربيعه :    (عربي) 1- (مؤنث ربيع)، ( ربيع 1- و3- ؛  2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند.     اسم ربیعه در لغت نامه دهخدا ربیعة. [ رَ ع َ ] ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir