معنی اسم رَشیده

رَشيده :    (عربي) (مؤنث رشيد)، ( رشيد. ۱- ، ۲- و۳-

 

 

اسم رشیده در لغت نامه دهخدا

رشید. [ رَ ] (ع ص ) راه راست نماینده. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) (یادداشت مؤلف ). راهنمای. (مهذب الاسماء) (دهار)(السامی فی الاسامی ). نعت از رُشْد و رَشَد. رهبر. هادی. (یادداشت مؤلف ). || نیک ماهر در تقدیر و اندازه ٔ اشیاء. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). راست تدبیر. (آنندراج ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). راست تقدیر. (مهذب الاسماء). || راه یافته و رستگار. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . در زبان عربی به معنی رستگار است. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال ۱ شماره ٔ۵ از محیط المحیط و مختار الصحاح ). راه راست یافته.(دهار). راه یافته. راه بردار. مهتدی ̍. آنکه تدبیرات او به غایت و مقاصد رسد بی اشاره ٔ مشیری. هدایت شده. بره. موفق. راه راست یابنده. بسامان. (یادداشت مؤلف ) : به افعال و اعمال رشید و اقوال سدید اورا متهم کردند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || (اِخ ) در صفت باری به معنی هادی و راهنمای به سوی راه راست. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راهنمای در صفت خداوند. (دهار). صفت خدای. هادی. رهنمای. (از فرهنگ فارسی معین ). نامی از نامهای خدای تعالی. (از مهذب الاسماء) (دهار). در صفات خدای تعالی هادی به راه راست. (یادداشت مؤلف ).
رشید. [ رَ ] (از ع، ص ) شجاع و دلیر و باعزم در جنگ. (ناظم الاطباء). در تداول عوام از فارسی زبانان، شجاع. (یادداشت مؤلف ). دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رشید. در عربی بجای آن رشیق به قاف گویند و مصدر آن نیز رشاقت است و شاید رشید و رشادت هر دو محرف رشیق و رشاقت باشد. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال ۱ شماره ٔ ۵ از محیط المحیط و مختار الصحاح ). خوش قد و قامت. (فرهنگ فارسی معین ).
رشید. [ رُ ش َ ] (اِخ ) نام مردی. (منتهی الارب ). از غلامان بنی معاویه و از انصار است و حدیثی چند از وی نقل شده است. رجوع به الاصابة ج ۱ قسم ۱ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدة. دهی است. (منتهی الارب ). دهی است در مصر در ساحل نیل. (از نخبةالدهر دمشقی ). شهری است نزدیک اسکندریه. (یادداشت مؤلف ). شهرکی است در کنار دریا و نیل جنب اسکندریه. (از معجم البلدان ). شهری است در مصر واقع در کنار شط نیل، شامبلیون در سال ۱۷۹۹م. کتیبه ای در آن به زبان یونانی و هیروگلیفی کشف کرد که درباره ٔ حروف هیروگلیفی و اصول زبان آن میباشد. (از اعلام المنجد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص ۳۴۸ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم. از راویان بشمار است و عمربن علی بن عمر قزوینی ملقب به سراج الدین (متولد ۶۸۳ هَ. ق.).از او روایت دارد. رجوع به شدالازار ذیل ص ۲۵۲ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن داود. او راست کتاب تفسیر بر قرآن. (فهرست ابن ندیم ).
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن ربیض العذری.مرزبانی او را از سخنسرایان نامی عرب ذکر کرده و گفته است از شاعران مخضرم است. (از الاصابة ج ۱ قسم ۳).
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن شریف بن علی. اولین از شرفای فلالی مراکش (از ۱۰۷۵ تا ۱۰۸۳ هَ. ق.). رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص ۵۲ و ۵۵ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن کریب. از راویان است و فضل بن موسی از اوروایت دارد. رجوع به عیون الاخبار جزء ۳ ص ۳۲۴ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) ابن مالک تمیمی. از صحابه ٔ رسول (ص ) بود و بعدها در کوفه ساکن شد. چند حدیث از حضرت روایت کرده است. (از قاموس الاعلام ترکی ). کنیه ٔ او ابوعماره (عمره ) است، رسول قیصر و صحابیست. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهره ص ۹۱ و الاصابة ج ۱ قسم ۱ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) احمدبن علی بن زبیر غسانی، مکنی به ابوالحسین. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به احمد در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشید احمد، احمدبن علی قاضی قالی که به سال ۵۶۳ هَ. ق. درگذشت. او را دیوانی است. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به احمدبن علی قاضی قالی شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) رشید اسوانی یا غسانی. رجوع به الاسوانی در معجم المطبوعات ج ۱ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدافندی بن ابوعبید احمدبن سلیمان صیرفی سوری. او راست :
۱- کشف النقاب عن انواع الشراب (چ بیروت به سال ۱۳۰۶ هَ. ق.) ۲-منتهی المنافع فی انواع الصنایع (چ مطبعة الادبیة بیروت به سال ۱۳۱۳ هَ. ق.) ۳- النجوم المشرقات فی تدبیر المسکونات. (از معجم المطبوعات ج ۱). و رجوع به همین مأخذ شود.
رشید. [رَ ] (اِخ ) یا رشید الدحداح یا رشیدبن غالب. این اسم تحریف است از کنیت رشید (ابن غالب ) دحداح. او راست : شرح دیوان ابن الفارض، که رشید به سال ۱۸۵۱م. به نشر آن مبادرت ورزید. (از معجم المطبوعات مصر). رجوع به رشید الدحداح در اعلام زرکلی و همین لغت نامه شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدالدین. نام پسر خاقانی. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ضیاءالدین سجادی در مقدمه ٔ دیوان خاقانی گوید: پس از بازگشت خاقانی از سفر دوم بزرگترین مصیبتی که در زندگی او اتفاق افتاد حادثه ٔ مرگ فرزندش رشید بود که به سال ۵۷۱هَ. ق. در بیست سالگی درگذشت و پدر را داغدار کرد ودر این زمینه چندین قصیده و قطعه ٔ سوزناک و تأثرانگیز سروده و با مؤثرترین بیانی این واقعه را شرح کرده است… یکی از قصاید بسیار سوزناک و جانگداز خاقانی در مرثیه ٔ رشیدالدین قصیده ای است که به شهادت سرلوحه ٔ نسخ خطی «ترنم المصاب » یا «ترنم المصائب » نام دارد. (از مقدمه ٔ دیوان خاقانی ص بیست وسه ) :
وقت مردن رشید را گفتم
که بخواه آنچه آرزوت آید.
خاقانی.
خاقانی از انده رشیدت
تا کی بوداشک و نوحه برخیز.
خاقانی.
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
گوهر دانش و گنجور هنر بود رشید
قبله ٔ مادر و دستور پدر بود رشید.
خاقانی.
دریغ میوه ٔ عمرم رشید کز سر پای
به بیست سال برآمد بیک نفس بگذشت.
خاقانی.
برای اطلاع بیشتر رجوع به دیوان خاقانی ص ۱۵۸، ۱۶۲، ۴۰۶ و ۵۴۱ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا امیر رشید، لقب ابوالقاسم نوح بن منصوربن نصربن احمدبن اسماعیل سامانی. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص ۱۱۷ و نوح… شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدبن داود سعدی. او راست : غایةالمراد فی الخیل و الجیاد. (از معجم المطبوعات ج ۱).
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدبن سلیم خوری. اوراست : الرشیدیات، دیوان شعر، که به سال ۱۹۰۰م. در نیویورک به چاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات ج ۱).
رشید. [ رُ ش َ ] (اِخ ) یا رشید ثقفی. تابعی است. (منتهی الارب ).
رشید. [ رَ ] (اِخ ) لقب حضرت حسین بن علی امام سوم شیعیان. رجوع به حبیب السیرچ خیام ج ۲ ص ۳۳ و ماده ٔ حسین در همین لغت نامه شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) رضا (محمد). صاحب مجله ٔالمنار الاسلامیه، که در آن مقالات دینی و تحقیقی و علمی می نویسد. این مجله بسال ۱۳۱۵ هَ. ق. ۱۸۹۹/م. در قاهره آغاز به انتشار کرده است. از انتشارات اوست :
۱- انجیل برنابا که آن را در المنار منتشر ساخت، و آن یکی از انجیلهایی است که مسیحیان آن را قبول ندارند.
۲- تاریخ استاد امام شیخ عبده.
۳- تفسیر فاتحه و مشکلات قرآن.
۴- تفسیر قرآن حکیم، معروف به «تفسیر المنار».
۵- ذکری المولد النبوی.
۶- شبهات النصاری و حجج اسلام.
۷- عقیدة الصلب و الفدا.
۸- محاورات المصلح و المقلد.
۹- المسلمون و القبط و المؤتمر المصری.
(از معجم المطبوعات ج ۱).
محمد رشید رضا محدث معروف مصر و مدیر و محرر مجله ٔ المنار مصر که بسال ۱۳۱۵ هَ. ق. آنرا تأسیس کرد و تا سال ۱۳۵۴ هَ. ق. (سال مرگش ) منتشر می شد. او اصلاً از اهالی طرابلس شام بود ولی بعدها در مصر متوطن گردید. رشید از مریدان خاص مرحوم شیخ محمد عبده بود و پس از مرگ وی شرح حال بسیار جامع و رسایی در سه جلد بنام (تاریخ استاد الامام الشیخ محمد عبده )درباره ٔ او و عقاید و آرای او و همچنین نوشته های دیگران در خصوص وی طبع و منتشر نمود. از مطالعه ٔ مجموعه ٔ نوشته های رشید و نوشته های دیگران درباره ٔ وی چنین برمی آید که او تا حدی متمایل به وهابیه بوده است. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجله ٔ یادگار سال ۳ شماره ٔ ۱۰). و رجوع به حلل السندسیه ج ۲ ص ۱۹۵ و اعلام المنجد شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) صلاح الدین رشید، جد پنجم شیخ صفی الدین اردبیلی و جد یازدهم شاه اسماعیل صفوی. رجوع به حبیب السیر چ خیام جزء ۴ از ج ۴ ص ۴۰۹ و رجال حبیب السیر ص ۲۲۶ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) عبداﷲ عبادی بن معتمد علی اﷲ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) عبدالواحدبن ادریس، مکنی به ابومحمد و ملقب به رشید و معروف به ابن مأمون. از ملوک آل عبدالمؤمن که از سال ۶۳۰ تا ۶۴۰ هَ. ق. امارت داشته است. (یادداشت مؤلف ). خواندمیر در ذکر انتقال دولت از خاندان عبدالمؤمن به ارادت پادشاه قادر گوید: ابومحمدرشیدبن المأمون بعد از فوت پدر در مراکش بر تخت سلطنت نشست و در سنه ٔ ۶۴۰ هَ. ق. رخت سفر آخرت بربست.(از حبیب السیر چ خیام ج ۴ ص ۵۸۴). و رجوع به عبدالواحد در اعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ذیل ص ۵۸۳ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) عزالدین رشیدبن بنجیربن محمودبن احمد شیرازی. از شعرای قرن ششم هَ. ق. معاصر اتابک تکله بن زنگی (۵۷۱-۵۹۱ هَ. ق.). و اتابک سعدبن زنگی (۵۹۱-۶۲۳ هَ. ق.). از سلغریان فارس. صاحب شدالازار چند بیت شعر عربی و اندکی از شرح حال او را آورده است. رجوع به شدالازار ص ۵۳۳، ۵۳۴ و ۵۳۶ و عزالدین در تلخیص مجمع الالقاب ابن الفوطی (باب «ع ») و تاریخ وصاف ص ۱۵۰ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشید لکهنویی، مولوی عبدالرشید. از گویندگان و شاگردان ملا نظام الدین لکهنویی. رجوع به فرهنگ سخنوران و روز روشن ص ۲۴۴ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) محمد رشید. از خطاطان نامی و پسر خواجه راسم بود. وی در سال ۱۲۲۷ هَ. ق. در استانبول درگذشت. قرآنی با چندین اثر دیگر به خط وی بازمانده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج ۳).
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا مولی رشید. رشیدبن محمد الشریف بن علی حسنی علوی، مکنی به ابوالمعز. از پادشاهان دولت سجلماسی در مغرب اقصی است. او در تافیللت به سال ۱۰۴۰ هَ. ق. متولد شد، چون پدرش در سال ۱۰۶۹ هَ. ق. درگذشت مردم با برادر او محمدبن محمد بیعت کردند، رشید با برادر به جنگ پرداخت و اورا در نزدیکی وجدة کشت. پس مردم با وی بیعت کردند. بعد سجلماسیان با او به مخالفت برخاستند ولی رشید آنها را رام و مطیع ساخت و پس از غلبه و گرفتن بیعت ازآنان و چند جنگ مراکش را فتح کرد و در آنجا استقراریافت. وی به لقب امیرالمؤمنین ملقب گردید و به سال ۱۰۸۲ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی چ جدید ج ۳). ورجوع به رشیدالدین شریف و معجم المطبوعات ج ۱ شود.
رشید. [ رَ ] (اِخ ) لقب هارون خلیفه ٔ پنجم از خلفای عباسی که شارلمانْی پادشاه فرانسه در عصر وی بود و در سال ۱۹۳ هَ. ق. پس از ۲۳ سال و دو ماه و نیم مدت خلافت در خراسان وفات یافت یعنی از سال ۱۷۰ تا ۱۹۳٫ (ناظم الاطباء). لقب هارون خلیفه ٔ عباسی که راشدو رشید و رُشَید و مُرْشِد و رُشْد و رَشاد و رَشْدان نیز می نامیدند. (از اقرب الموارد). و رجوع به هارون در همین لغت نامه و عیون الانباء ص ۱۲۰ و ۱۲۶ – ۱۳۰، ۱۳۲ و ۱۳۳ و فهرست تاج جاحظ و مجمل التواریخ و القصص ص ۴۵، ۳۴۴، ۳۴۸، ۴۲۷، ۴۵۳، ۴۴۶، ۴۵۷، ۵۱۷ و ۵۱۹ و حبیب السیر چ سنگی تهران ج ۲ ص ۴۰۸ و اعلام زرکلی (ماده ٔ رشید العباسی هارون بن محمد) و شدالازار ص ۹۷ و ۱۱۲ و فهرست عیون الاخبار و تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ص ۱۴۰و الوزراء و الکتاب ص ۶۱، ۱۲۱، ۱۲۳، ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۳۳، ۱۳۵، ۱۴۳، ۱۴۷، ۱۴۹، ۱۵۱ و ۱۵۷ و فهرست تاریخ سیستان و فهرست چهارمقاله و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و الجماهر ص ۱۶۵، ۱۵۶، ۶۶، ۶۵، ۶۱، ۶۲ و ۵۸ و فهرست تاریخ الحکماء قفطی و الاوراق ص ۱۹۲ و ۲۸۱ شود.

اسم رشیده در فرهنگ فارسی

رشید
یاسمی .
هادی، راهنمای براه راست، دارای رشد، رستگار
( صفت ) ۱ – راه راست یافته رستگار . ۲ – دلیر شجاع . ۳ – خوش قد و قامت . ۴ – ( صفت خدای ) هادی رهنمای .
لقب هارون خلیفه پنجم از خلفای عباسی که شارلمن پادشاه فرانسه در عصر وی بود .
رشید آباد
ده از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان .
رشید اسفزاری
یا رشید الدین اسفزاری
رشید افشار
میرزا رشید از گویندگان بود
رشید الخلیفه
هارون الرشید خلیفه نامی عباسی
رشید الدحداح
رشید بن غالب بن سلام از فضلای سرشناس مسیحیان لبنان است .
رشید الدوله
رشید الدوله محمود بن شهاب الدوله نصر بن صالح بن مرداس چهارمین حکمران از آل مرداس به حلب .
رشید الدین
فضل الله وزیر مدبر (و.همدان حدود ۶۴۵ه.ق.- مقت. ۷۱۸ ه. ق./۱۳۱۸م. ). در ایام اباقاخان وی طبیب خاص پادشاه بود و احترامی داشت در زمان غازان لیاقت وی آشکار شد و سه سال پس از عزل وزیر اعظم صدرالدین زنجانی غازان او و خواجه سعدالدین ساوجی را متفقا بصدارت انتخاب کرد.در عهد سلطنت اولجاتیو رشید الدین مانند سابق حیثیت داشت در همان اوقات در سلطانیه پایتخت جدید ناحیه ای را آباد ساخت که بنام او ((رشیدیه)) نامیده شد. دو سال بعد محلی دیگر در نزدیکی شهر غازانیه بنا نهاد و با صرف هزینه هنگفت رودخانه سرار و درا بدانجا آورد.بعد از قتل سعد الدین خواجه علی شاه گیلانی که مردی مزور و فرومایه بود جایگزین او شد و او پس از اندکی دسیسه ای خطرناک ضد رشیدالدین ایجاد کرد ولی موثر نگردید.در سال ۱۳۱۵ ه.ق. نزاعی شدید بین دو وزیر بظهور پیوست و الجاتیو ناگزیر شد که ترتیب و انتظام ممالک مختلف را بین آن دو تقسیم کند تا اختلافی روی ندهد مع ذلک علیشاه تهمت و خصومت را ضد او ادامه داد بطوری که خواجه رشید بزحمت توانست خود را برهاند.این رقابت پس از مرگ الجاتیو و در اوان سلطنت ابو سعید هم وجود داشت تا عاقبت خواجه تاب مقاومت نیاورد و از شغل خود کناره گرفت و در سن متجاوز از ۷٠ او و پسر ۱۶ ساله اش ابراهیم را بتهمت مسموم کردن سلطان سابق (الجاتیو) بقتل رساندند.تاریخ مشروح و معتبر ((جامع التواریخ))بهمت او تالیف و تدوین شد ه .
عبد الرحمن بن بدر بن حسن بن مفرح بن بکار رشید الدین نابلسی سخنور نامی عرب . وی بسال ۶۱۷ ق در گذشت .
رشید بخارایی
قاضی میر عنایت الله از گویندگان قرن سیزدهم بود
رشید بیک
پسر فتحعلیخان افشار که با برادرش جهانگیر خان پس از مرگ کریمخان زند در اصفهان آشوب بپا کردند و بسطام خان به فرمان زکی خان آنان را مغلوب و مقتول نمود و سرشان را به شیراز فرستاد
رشید پاشا
فرزند مصطفی اسدی متولد ۱۲۱۴ قمری در عهد سلطان عبد المجید خان شش بار به سمت نخست وزیری رسید
رشید تبریزی
از تبریزیان عباس آباد اصفهان است در زرگری و مینا کاری بی نظیر و در شعر نیز به اعتقاد خود بی قرین بود رشید به هندوستان سفری کرد و به اعتبار صنعتش در نزد پادشاهان اعتبار داشت
رشید خان
یا رشید خان جغتایی پسر اوبحه خان از خوانین چنگیز خان بود و مدتها در کاشغر و توابع فرغانه حکمرانی و سلطنت کرد و در ۷۷۱ قمری وفات یافت
رشید ختنی
سلطان عبد الرشید از پادشاهان ختن و از گویندگان قرن دهم بود
رشید رضا
محمد محدث معروف مقیم مصر و نویسنده مجله ((المنار)) ( ف. ۱۳۵۴ ه.ق.) وی اصلا از مردم طرابلس شام بود ولی بعدها در مصر متوطن گردید و مجله المنار را در سال ۱۳۱۵ ه.ق. در آنجا تاسیس نمود. او از مریدان خاص شیخ محمد عبده بود و بعد از وفات وی شرح حالی بسیار مبسوط از او و آرائ و عقاید و تعلیماتش بانضمام مقالات و منشات و رسایل او در ۳ مجلد بنام ((تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده)) تالیف و منتشر کرد و علاوه بر آن تالیفات دیگری دارد.
رشید شرتونی
رشید بن عبد الله بن میخائیل بن الیاس بن خوری شاهین رامی معروف به شرتونی ادیب و منسوب به شرتون از دیه های لبنان بود
رشید شمیل
رشید بن خلیل شمیل : از روزنامه نویسان بود در کفر شیما در لبنان بدنیا آمد و در مدرسه حکمت بیروت به تحصیل پرداخت و به مصر مهاجرت کرد و در روزنامه الاهرام به کار پرداخت
رشید طبیب
خواجه رشید الدین فضل الله همدانی وزیر و دانشمند نامی دربار ایلخان مغول
رشید طلیع
رشید بن علی بن حسن بن ناصیف از آل طلیع موسس حکومت شرق اردن و از رجال نامی اداری و ملی بود
رشید عباس
ده از دهستان ذهاب بخش سر پل ذهاب شهرستان قصر شیرین

اسم رشیده در فرهنگ معین

رشید
(رَ) [ ع . ] (ص .) ۱ – رشد یافته، رستگار. ۲ – دلیر. ۳ – نیک اندام، راست قامت .

اسم رشیده در فرهنگ فارسی عمید

رشید
۱. راهنمای به راه راست، هادی.
۲. دارای رشد.
۳. رستگار، راه راست یافته.
۴. دلیر.
۵. (اسم، صفت) از نام ها و صفات خداوند.

اسم رشیده در اسامی پسرانه و دخترانه

رشید
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: rašid) (عربی) دارای قامت بلند و متناسب، بلند و متناسب، شجاع، دلیر، از نام ها و صفات خداوند – هدایت شده، دارای قامت بلند و متناسب، شجاع و دلیر، از نامهای خداوند
رشیدا
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی,عربی
معنی: رشید (عربی) + ا (فارسی) نام یکی از استادان خط نستعلیق در قرن یازدهم که خواهرزاده و شاگرد میرعماد بود
رشیدالدین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: rašidoddin) (عربی) رشد یافته و بالنده در امور دین، صاحب رأی و عقیده در دین، (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر از جمله رشیدالدین وطواط نویسنده و شاعر معروف قرن ششم (هـ ق) – آن که در دفاع از دین دارای رشادت و شجاعت است، نام نویسنده و شاعر مشهور قرن پنجم و ششم ملقب به وطواط

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز