اسم های دخترونه پیشنهادی :

  • نازآفرین
  • بارانا
  • کامه
  • آذرنوش
  • بهین
  • خوشبوی
  • اسم های پسرونه پیشنهادی :

  • فرینام
  • زمان
  • فرزاد
  • سی سیماک
  • زمران
  • میترایار
  • نام دخترانه

    دلناز

    دلناز :    (دل + ناز = نوازش)، نوازشِ دل، دلنواز.     اسم دلناز در لغت نامه دهخدا دل. [ دَل ل ] (ع مص ) ناز نمودن زن بر شوهر خود. (از منتهی الارب ). ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ...

    ادامه مطلب ...

    دلشاد

    دلشاد :    خوشحال و شادمان، در حال شادماني.     اسم دلشاد در لغت نامه دهخدا دلشاد. [ دِ ] (ص مرکب ) شاددل. خوشحال. شادمان. بانشاط. مسرور. خرم. شاد. با انبساط خاطر. گشاده خاطر : مراگفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد اگر ...

    ادامه مطلب ...

    دلبند

    دلبند :    1- (به مجاز) عزيز و دوست داشتني؛ 2- (در قديم) معشوق، اسير كننده‌ي دل، جذاب و گيرا.     اسم دلبند در لغت نامه دهخدا دلبند. [ دِ ب َ ] (نف مرکب ) که دل را ببندد. دربندکننده ٔ ...

    ادامه مطلب ...

    دلدار

    دلدار :    (به مجاز) 1- معشوق و محبوب؛ 2- (در قديم) مهربان، با محبت؛ 3- (در تصوف) حق، خداوند.     اسم دلدار در لغت نامه دهخدا دلدار. [ دِ ] (نف مرکب ) دل دارنده. دارنده ٔ دل. از اسماء معشوق. (از ...

    ادامه مطلب ...

    دلبر

    دلبر :    (به مجاز) داراي زيبايي، جذابيت و توانايي جلب عشق و علاقه‌ي ديگران؛ معشوق.     اسم دلبر در لغت نامه دهخدا دلبر. [ دِ ب َ ] (نف مرکب ) دل بَر. دل برنده. || برنده ٔ دل. دلربا. آنکه دلهای ...

    ادامه مطلب ...

    دل‌افروز

    دل‌افروز :    (به مجاز) مايه‌ي شادي و خوشي دل، محبوب و خوشايند؛ (در قديم) شاد و خرم، معشوق؛ (اَعلام) (در شاهنامه) دل افروز فرخ پي نامِ زني رومي و ايراني نژاد كه شاپور ذوالاكتاف از اسارت روميان رهانيد و ...

    ادامه مطلب ...

    دلارام

    دلارام :    (به مجاز) موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگي خاطر.     اسم دلارام در لغت نامه دهخدا دلارام. [ دِ ] (ص مرکب ) دل آرام. مایه ٔ آرام دل، خواه به جمال و خواه به کمال. آرامش دهنده ٔ ...

    ادامه مطلب ...

    دل‌آرا

    دل‌آرا :    1- موجب آرامش و شادي ديگران؛ 2- (در قديم) محبوب، معشوق؛ 3- (اَعلام) نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنك بنا بر روایات ایرانی.     اسم دل آرا در لغت نامه دهخدا دل آرا. [ دِ ] (نف مرکب ...

    ادامه مطلب ...

    دُریه

    دُریه :    (عربي ـ فارسي) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.     اسم دریه در لغت نامه دهخدا دریة. [ دَرْ / دِرْ ی َ ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله. (از ...

    ادامه مطلب ...

    ریحانه

    ريحانه :    (عربي) 1- (= ريحان)، ( ريحان؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع).     اسم ریحانه در لغت نامه دهخدا ریحانة. [ رَ ن َ ] (ع اِ) گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...

    ادامه مطلب ...

    ریحان

    ريحان :    (عربي) گياهي خوشبو از خانواده ي نعناع كه مصرف خوراكي و دارويي دارد.     اسم ریحان در لغت نامه دهخدا ریحان. [ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند و در فارسی ...

    ادامه مطلب ...

    رَها

    رَها :    نجات يافته و آزاد، با آزادي، آزادانه، رهايي.     اسم رها در لغت نامه دهخدا رها. [ رَ ] (نف ) خلاص. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رها شدم من ز غم ...

    ادامه مطلب ...

    روهینا

    روهينا :    (در قديم) آهن و فولاد جوهردار، جنسي از پولاد قيمتي، آهن گوهر دار، گوهر آهن.     اسم روهینا در لغت نامه دهخدا روهینا. (اِ) به معنی روهنی است که آهن و فولاد جوهردار باشد و آنچه از آن سازند روهنی ...

    ادامه مطلب ...

    رونیکا

    رونیکا :    (رو + نیکا)، روی زیبا، زیباروی.     اسم رونیکا در لغت نامه دهخدا رونی. (اِخ ) ابوالفرج بن مسعود، شاعر نامی. رجوع به ابوالفرج بن مسعود شود. اسم رونیکا در فرهنگ فارسی رونی ابو الفرج ( صفت ) منسوب به رونه از مردم رونه ...

    ادامه مطلب ...

    رُونیا

    رُونيا :    1- مقلوب نيارو(ي)، آن كه چهره‌اش مثل نياكان است؛ 2- (به مجاز) اصيل و نژاده.     اسم رونیا در لغت نامه دهخدا رونی. (اِخ ) ابوالفرج بن مسعود، شاعر نامی. رجوع به ابوالفرج بن مسعود شود. اسم رونیا در فرهنگ فارسی رونی ابو ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir