شاهرخ
شاهرخ : 1- داراي رخساري چون شاه، شاه منظر، شاه سيما؛ 2- (در ورزش) در شطرنج حركت اسب هنگامي كه به شاه حريف كيش دهد و رخ او را نيز به خطر اندازد؛ 3- (اَعلام) 1) (= شاهرخ میرزا) نام ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
شاهرخ : 1- داراي رخساري چون شاه، شاه منظر، شاه سيما؛ 2- (در ورزش) در شطرنج حركت اسب هنگامي كه به شاه حريف كيش دهد و رخ او را نيز به خطر اندازد؛ 3- (اَعلام) 1) (= شاهرخ میرزا) نام ...
ادامه مطلب ...شاهد : (عربي) 1- گواه، حاضر، مرد خوبروي؛ 2- (در قديم) (به مجاز) محبوب، خداي تعالي؛ 3- (در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالك؛ 4- (در قديم) (به مجاز) عالي، خوب، دلپذير. اسم شاهد در لغت ...
ادامه مطلب ...شاهپور : (= شاپور)، ( شاپور. 1- اسم شاهپور در لغت نامه دهخدا شاهپور. (اِ مرکب ) پور شاه . پسر شاه . فرزند نرینه ٔ شاه . شاهزاده . || (اِخ ) اطلاقی که در عصر پهلوی فرزندان شاه را کردندی بجای شاهزاده . (از فرهنگ ...
ادامه مطلب ...شاکر : (عربي) 1- شكر كننده، سپاسگزار؛ 2- (در قديم) (در حالت قيدي) در حال شكرگزاري. اسم شاکر در لغت نامه دهخدا شاکر. [ ک ِ ] (ع ص ) سپاس دارنده . سپاسگزار. شکرکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (برهان قاطع) (فرهنگ ...
ادامه مطلب ...شامهر : 1- (به مجاز) ويژگي آن كه داراي شادي و مهرباني است؛ 2- (اَعلام) 1) شهر يا جايگاهي در نيشابور؛ 2) نام روستايي در تربت حيدريه. اسم شامهر در لغت نامه دهخدا شا. (اِ) شاه . (ناظم الاطباء). مخفف شاه است . رجوع به شاه ...
ادامه مطلب ...شاپور : 1- پسر شاه، شاه زاده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایرانی. شاپور: پسر نستوه و نوهي گودرز، که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد؛ شاپور: از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور ...
ادامه مطلب ...افسانه گوينده، افسانه گويندگان. اسم سامر در لغت نامه دهخدا سامر. [ م ِ ] (ع ص ) افسانه گوینده . افسانه گویندگان . اسم جمع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقال . ج ، سُمّار. سامر. [ م ِ ] (اِخ ) سامریه . شهر مشهور در فلسطین ...
ادامه مطلب ...سامان : 1- سرزمين، ناحيه، محل، مكان؛ 2- ترتيب و روش چيزي يا كاري، ثروت، دارايي، قوت، توانايي؛ 3- (در قديم) صبر، آرام و قرار؛ 4- (اَعلام) 1) جدِ خاندان ساماني كه او را «سامان خدات» ميگفتند؛ 2) نام ...
ادامه مطلب ...سام : (در اوستايي) 1- به معني سياه؛ 2- نام خانوادهاي ايراني؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) ايراني نوادهي گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان؛ 4- (در عبري) سام به معني «اسم» و آن نام فرزند ...
ادامه مطلب ...سالم : (عربي) 1- فاقد بيماري جسمي يا روحي؛ 2- بدون عيب يا خرابي، بدون آلودگي؛ 3- (به مجاز) منزه و به دور از مفاسد اخلاقي؛ 4- (در حالت قيدي) در حال سلامت و تندرستي يا در حال بدون ...
ادامه مطلب ...سالار : 1- سردار سپاه، فرمانده لشكر؛ 2- (در قديم) حاكم، والي، شاه، رهبر، قائد؛ 3- (در گفتگو) داراي صفات ممتاز و برجسته در نوع خود. اسم سالار در لغت نامه دهخدا سالار. (اِ) در پهلوی و در پازند «سالار» (نیبرگ 286) ...
ادامه مطلب ...ساعد : (اَعلام) 1- (در شاهنامه) 1) پسر بهمن و نوهي اسفندیار؛ 2) (در ایران باستان) جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکدهي استخر در فارس. اسم ساعد در لغت نامه دهخدا ساعد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوی مردم . (منتهی الارب ) ...
ادامه مطلب ...ساسان : (اَعلام) 1- (در شاهنامه) 1) پسر بهمن و نوهي اسفندیار؛ 2) (در ایران باستان) جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکدهي استخر در فارس. اسم ساسان در لغت نامه دهخدا ساسان . (ص ، اِ) گدا و گدائی کننده . (برهان ). گدا. (دهار) (جهانگیری ...
ادامه مطلب ...سارو : 1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو می باشد؛ 2- (در کردی) طوطی؛ 3- (در تركي) ساروج؛ 4- (اعلام) نام چندین روستا در شهرستان های زاهدان، بهشهر، (سارو مزرعه) ...
ادامه مطلب ...سارنگ : 1- نام پرندهای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشه ای در آواز ابوعطا؛ 3- نام سازی مثل کمانچه (سارنگی). اسم سارنگ در لغت نامه دهخدا سارنگ . [ رَ ] (اِ) بمعنی سارنج است که ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است