معنی اسم کامل

کامل :    (عربي) ۱- آن ‌كه يا آنچه ويژگي‌هاي لازم را دارا است و كم و كاست ندارد، بي‌عيب، بي‌نقص؛ ۲- (به مجاز) داراي محاسن و خصوصيات مقبول؛ ۳- (در قديم) (به مجاز) دانا و فاضل؛ ۴- (در حالت قيدي) بدون عيب و كاستي، به خوبي؛ ۵- (در تصوف) ويژگي پيري كه مي‌تواند در نفوس تصرف و سالكان را تربيت كند؛ ۶-(اَعلام) کتاب عربی از ابن اثیر، معروف به کامل ابن اثیر (ترجمه)، در تاریخ عمومی جهان تا سال ۶۲۸ قمری (الکامل فی التاریخ).

%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84

 

اسم کامل در لغت نامه دهخدا

کامل .
[ م ِ ](ع ص ) تمام .
ج ، کَمَلَة.
یقال هو کامل و هم کملة.
(منتهی الارب ) (آنندراج ).
اسم فاعل بمعنی تمام .
(از اقرب الموارد).
کَمَل .
(از اقرب الموارد).
رجوع به کمل شود.
کمیل .
(اقرب الموارد) (تاج العروس ).
رجوع به کمیل شود.
صحیح .
(از ناظم الاطباء).
درست و راست شده ، مقابل ناقص .
(از فرهنگ نظام ).
بی کسر و نقصان .
تمام .
ج ، کُمَّل .
(از ناظم الاطباء).
تمام .
(فرهنگ نظام ).
درست .
مکمل .
مکمله .
وفی .
مستغرق .
وافی .
مطبق .
مطبقه .
فارغ .
فارغه .
مفروغ .
مفروغه .
نافذ.
مقضی .
مقضیه .
(یادداشت مؤلف ) : ترا کامل همی دیدم به هر کار ولیکن نیستی در عشق کامل .
منوچهری .
یکی شعر تو شاعرتر ز حسان یکی لفظ تو کامل تر ز کامل .
منوچهری .
خواندن بی معنی نپسندیی گر خردت کامل ووافیستی .
ناصرخسرو.
ناقص محتاج را کمال که بخشد جز گهر بی نیاز ساکن کامل .
ناصرخسرو.
و کاملی که دست نقصان دامن جلال او نگیرد.
(سندبادنامه ص ۲).
دانش کامل آن است که اهل دانش پسندد.
(مرزبان نامه ).
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل .
سنایی (دیوان ، چ مدرس رضوی ، ص ۳۵۷).
ای ز احتلام تیغت فرزند ملک بالغ وی ز احترام کلکت نو عهد شرع کامل .
اثیرالدین اخسیکتی .
ظل ظلیل دارد ملکی بسیط وافر عزم سریع وانگه نفسی شریف کامل .
سلمان ساوجی .
عاقل کامل ، تأمل در این حکایت کند.
(کلیله و دمنه ).
و به همت بلند و عقل کامل برزویه واثق گشتند.
(کلیله و دمنه ).
دولت از خادم و زن چون طلبم کاملم میل به نقصان چکنم .
خاقانی .
هر کز ره نقص دید در خود کامل تر اهل دین شمارش .
خاقانی .
بدشان بهتر از همه نیکان نیکشان از فرشته کاملتر.
خاقانی .
لاجرم مرد عاقل کامل ننهد بر حیات دنیا دل .
سعدی (گلستان ).
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل یحیی بن مظفر ملک عالم و عادل .
حافظ.
|| پر.
(از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ).
|| سراسر.
|| فاضل و عالم و دانا.
(ناظم الاطباء).
رجل کامل ؛ جامعالمناقب .
(اقرب الموارد) : نه معن زائده معطی بود نه حاتم طی نه قس ساعده کامل بود نه قیس خطیم .
ادیب صابر.
|| نام بحری از بحور عروض که هر مصرع آن با سه متفاعلن تقطیع شود.
(از المعجم چ قزوینی ص ۶۱).
بحر خامس از بحور عروض و وزن آن شش متفاعلن است .
(تاج العروس ).
نام بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود.
(آنندراج ).
نام بحری است از عروض که هر مصرعش با سه یا چهار متفاعلن تقطیع میشود.
(فرهنگ نظام ).
نام بحری است از نوزده بحور اشعار.
(غیاث ): چه کند شمن چو جدا شود شمن از صنم بجز آنکه روز و شبان نشسته بودبغم .
(ازالمعجم ص ۶۱).
بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود.
کقوله : عفت الدیار محلها فمقامها بمنی تاءَبَّدَ غولها فرجامها.
(منتهی الارب ).
نزد عروضیان نام بحری از بحور مختصه به عرب است و آن شش بار متفاعلن است .
(کشاف اصطلاحات فنون از عنوان الشرف ).
|| کامل (تسهیم .
.
.
) اصطلاحی است در جانورشناسی .
رجوع به تسهیم کامل در همین لغت نامه شود.
(جانورشناسی عمومی فاطمی ج ۱ ص ۱۴۸).
|| در شرح کلمةالسین (آخر مقاله ٔ سوم ) آرد که نام موجودی است که آنچه شایسته ٔ اوست بالفعل او را حاصل باشد چنانکه کلمه ٔ کامل بعضی شرطدیگری کرده اند که کمالات او هم باید از ناحیه ٔ وجود خود باشد نه به اسباب و علل دیگر خارجی و با توجه به این شرط تام و کامل ، در جهان وجود بجز خدا نخواهد بود.
و چنانکه شرط اخیر را حذف نمائیم عقول مفارقه هم تام و کامل خواهند بود و فوق التمام و الکمال آن باشد که کمالات دیگران هم از او باشد.
رجوع به تمام شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) نام اسب میمون بن موسی مری .
|| نام اسب قادبن منذر ضبی .
|| نام اسب هلقام کلبی .
|| نام اسب خوفران بن شریف .
|| نام اسب سنان بن ابی حارثه .
|| نام اسب زیدالفوارس ضبی .
|| نام اسب شیبان نهدی .
|| نام اسب زیدالخیل طایی .
(منتهی الارب ).
|| نام چند اسب .
(ناظم الاطباء).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) الملک الکامل الاول (۶۳۷ هَ .
ق .
).
رجوع به محمد صاحب مصر در این لغت نامه و معجم الانساب ج ۱ ص ۱۵۱ شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) (الملک .
.
.
) ابوبکر محمدبن عبداﷲ (۶۸۲هَ .
ق .
).
(معجم الانساب ج ۱ ص ۱۵۴).
رجوع به ابوبکر و محمدبن عبداﷲ شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) پنجمین سلطان از سلاطین سلسله ٔ ایوبی و برادرزاده ٔ سلطان صلاح الدین معروف که در سال ۶۱۵ جانشین پدر خود ملک عادل گردید پس از یک سال شکست سختی به صلیبیون وارد ساخت و در جنگ بزرگی فرانسویان را مقهور ساخت و از مصربیرون راند و.
.
.
در فقه و حدیث و ادبیات و سایر علوم ید طولایی داشت ، محضرش مجمع ادبا و فضلا بود.
(از قاموس الاعلام ترکی ).
رجوع به معجم الانساب ج ۱ ص ۱۵۰ شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ملک شعبان .
فرزند ملک ناصر هفدهمین تن از غلامان ترک که در مصر حکومت میکردند.
در تاریخ ۷۴۶ هَ .
ق .
جانشین برادر خودملک صالح عمادالدین اسماعیل شد پس از سه ماه حکومت وی سقوط کرد و برادر او ناصرالدین حسن جانشین وی گردید.
(از قاموس الاعلام ترکی ).
رجوع به ملک شعبان شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) از اهالی مضافات لکهنو است .
سمت منشیگری انگلیسیان را داشت .
در سال ۱۲۲۶ وفات کرده است .
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) اباصالح بن مظفر.
او کسی است که ابومسلم پس از تسخیر بلاد خراسان او را مأمور وصول خراج و متصدی بیت المال نمود.
رجوع به ص ۵۶ و ص ۶۳ الوزراء و الکتاب شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) (افندی ) صدقی .
او راست : «النبذالعلمیة والفکاهات الادبیة» که با همکاری عبدالواحد افندی حمدی آن را فراهم کرد.
سرآغاز آن معاهده ٔ برلین است و حاوی مطالب بی شمار علمی و ادبی و فکاهی است و به سال ۱۳۱۷ هَ .
ق .
در مصر به چاپ رسید.
(معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۵۴۳).
کامل .
[ م ِ] (اِخ ) (افندی ) قبطی .
او راست : «اتحاف اریاب العرفان بتعریب سیرالهةالیونان » که به سال ۱۸۸۳ م .
در مطبعه ٔ «الوطن » بچاپ رسید.
(معجم المطبوعات ج ۳ ص ۱۵۴۴).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ابن ثابت منصوری (۴۳۱ – ۵۱۸ هَ .
ق .
).
دانای علم فرایض ، یعنی احکام و دستورهای خدای تعالی درباره ٔ زکوة و نماز و روزه و غیره و همچنین دانای علم بخش کردن میراث ، و تقسیم ارثیه ٔ مصر که مدت ۶۰ سال به تدریس حساب و امور ارثی استمرار داشت و او را تصانیفی است .
(از اعلام زرکلی ).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) کامل بن حسین بن محمدبن مصطفی پالی حلبی ، مشهور به غزی .
از تاریخ نویسان و اعضای مجمع علمی عربی در دمشق بود ، مولد و مدفنش حلب است ، مدت بیست سال تحریر روزنامه ٔ هفتگی «الفرات » را عهده دار بود.
«نهرالذهب فی تاریخ حلب » و «جلاءالظلمة فی حقوق اهل الذمة» و «الروضةالغناء فی حقوق النساء» از تصنیفات اوست .
(از الاعلام زرکلی ).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ابن شریف جلیل .
از شاعران بود و قصیده ای از او در مدح امین الدولةبن تلمیذ (متوفی ۵۶۰) هست که ابیات زیر از آن قصیده است : امین الدولة اسلم للایادی علی رغم المناوی و المعادی و للمعروف تنشره اذاما طواه تناوب النوب الشداد.
رجوع به عیون الانبا چ ۱ ص ۲۶۵شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) .
.
.
ابن عکرمه .
او کسی است که مسروحی از شعرای عرب راجع به او شعر دارد.
رجوع به صفحه ۱۴۸ ج ۳ البیان والتبین شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) (۵۲۶-۵۸۹ هَ .
ق .
) ابن علی بن مقلدبن نصربن منقذالکنانی «از امرای دولت ایوبیان است .
سلطان صلاح الدین او را در زبید نایب خود گردانید.
مدتی کوتاه در این شغل بود سپس به دمشق بازگشت و باقی عمر خود را با احترام و منزلت بپایان رسانیده تولد او در قلعه ٔ شیراز و مرگش در قاهره بود».
(از الاعلام زرکلی چ ۱ ص ۸۰۷).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن ثابت بن شاپورمکنی بابوتمام و ملقب به ضریر ازمردم بادر است در بغداد سکونت کرد.
مردی ادیب و فاضل و با ذکاوت بود ، در فنون مختلف علم ممارست داشت .
حافظ شعر و اخبار بسیار بود.
وی در دین خویش متهم بود و از ابوالفتح علی بن علی بن زهمویه حدیث شنید.
و از او رسالات و اشعاری باقی مانده است .
او راست : و فی الاوانس من بغداد آنسة لهامن القلب ما تهوی و تختار سالتها نهلة من ریقها بدمی و لیس الا خفیف الطرف سمسار عندالعذول اعتراضات و لائمة و عند قلبی جوابات و اعذار.
رجوع به معجم الادبا و فوات الوفیات ج ۲ ص ۱۳۸ شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) فتح بن ثابت بازری .
وی از مردم بغداد و کور و شاعر بود و او را ترسلی است .
بر خلیفه الناصرلدین اﷲ وارد میشد و با او محاضره میکرد و علوم اوایل را بدو آموخت .
وی را به زندقه متهم کردند به سال ۵۹۶ هَ .
ق .
درگذشت .
(الاعلام زرکلی چ ۱ ص ۸۰۷).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ابن .
.
.
هبةاﷲبن عبداﷲبن کامل ، ابوالقاسم .
«داعی الدعات » فاطمی ها در مصر بود و در اواخر دولت فاطمی ها «قاضی القضات »شد و به لقب فخرالامناء نایل آمد.
پس از زوال حکومت فاطمیان در مصر دستگیر و به دار آویخته شد.
او یکی از هشت نفری است که در اعاده دولت بنی عبید کوشش کردند.
(از الاعلام زرکلی ).
رجوع به هبةالدین بن عبداﷲ شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) الایوبی محمدبن محمدبن ایوب ، ابوالمعالی ناصرالدین از سلاطین دولت ایوبی بود.
در ادب دستی داشت و شعر هم میسرود.
در مصر بدنیا آمد و پدرش حکومت مصر را باو تفویض کرد.
پس از وفات پدر با کیاست و حسن تدبیر بر قلمرو پدر حکومت کرد و به وسعت آن افزود به سال ۶۳۵ در دمشق درگذشت و در قلعه ٔ دمشق بخاک سپرده شد.
مدرسه «کاملیه » مصر از آثار اوست .
(از الاعلام زرکلی ).
رجوع به ایوبی و ملک الکامل شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) (الملک .
.
.
)سیف الدین خلیل بن احمد.
رجوع به الملک الکامل شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) .
.
.
الجحدری .
ابویحیی کامل بن طلحةالجحدری .
از رجال حدیث بود به سال ۱۴۵ در بصره متولد شد و در بغداد سکونت گزید و هم در آنجا به سال ۲۳۱ هَ .
ق .
درگذشت .
(الاعلام زرکلی چ ۱ ص ۸۰۷).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) الشیخ کامل القصاب .
از پیشوایان استقلال سوریه است .
(۱۳۷۳ – ۱۲۹۰ هَ .
ق ).
رجوع به محمد کامل بن احمدبن عبدالقادر شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) بهاءالدوله عبداﷲخان از نواب هند و بیت زیر از اوست : گذشت عمر که گرد سر تو میگردم هنوز گردش من گرد خاطر تو نگشت .
(قاموس الاعلام ترکی ).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) سلیمان الخوری عیسی .
او راست «الحاجیات و الکمالیات » که شامل سخنرانی او در شهر حمص به سال ۱۹۰۸ است .
(معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۹۴۳).
رجوع به سلیمان الخوری عیسی شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) شیرازی .
معروف به مصلح الدین و بیت زیر از اوست : شب فراق تو از خون دیده دامانم چنان پرست که نتوانم از زمین برخاست .
(قاموس الاعلام ترکی ).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) خلخالی .
مؤلف ریاض العارفین آرد: اسم سعیدش ملک سعید از فضلای خلخال و از شعرای صاحب حال .
علوم عقلی و نقلی را با تصوف جمع کرده ، از قال بحال رسیده ، و شراب معرفت چشیده ، مدتها در شیراز از خلق انزوا گزیده ، و بذکر حق آرمیده ، و اوقات را صرف کتب عرفانیه و حکمیه کرده ، و در همانجا رحلت فرموده است .
دو بیت زیر از اوست : کروبیان چو ناله ٔ من گوش میکنند تسبیح و ذکر خویش فراموش میکنند.
کامل زبان به بند که خاصان بزم خاص عرض مراد از لب خاموش میکنند.
رباعی زیر نیز از اوست ؛ ای آینه ٔ ذات توذات همه کس مرآت صفات تو صفات همه کس .
ضامن شدم از بهر نجات همه کس بر من بنویس سیآت همه کس .
(ریاض العارفین ص ۲۳۰).
کامل .
[ م ِ ](اِخ ) شیرازی ، از شعرای شیراز و بیت زیر از اوست : مدار گرمی بازار ما بغمزه ٔ تست دمی که چشم تو خفته ست بخت ما خفته ست .
(قاموس الاعلام ترکی ).
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) کاشانی ، همشیره زاده ٔمیرتقی کاشانی صاحب تذکره است و بیت زیر از اوست : هرگز به سوی من نگهش جلوه گر نشد شمشیر او بخون من از ننگ تر نشد.
(قاموس الاعلام ترکی ).
کامل .
[م ِ ] (اِخ ) (الملک .
.
.
) احمدبن خلیل برادرزاده ٔ صلاح الدین ایوبی مجاهد معروف .
رجوع به الملک الکامل شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) ملک .
.
.
شعبان محمدبن قلاوون .
رجوع به الملک الکامل در لغتنامه و شعبان (الکامل ) ابن محمد (الناصر) در اعلام زرکلی شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) مصطفی .
رجوع به مصطفی کامل شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) الملک .
.
.
صاحب میافارقین .
رجوع به الملک الکامل و محمدبن غازی شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) محمد.
.
.
الخلعی .
موسیقی دان مصری .
«موسیقی شرقی » و «نیل الامانی فی ضروب الاغانی » از تألیفات اوست .
صدای دلکشی داشت و عود می نواخت و در قاهره وفات یافت (۱۲۹۲-۱۳۵۷ هَ .
ق .
).
رجوع به محمد کامل در اعلام زرکلی شود.
کامل .
[ م ِ ] (اِخ ) (ملک .
.
.
) ناصرالدین محمدبن عادل .
رجوع به ابوبکر محمدبن ایوب و ص ۶۰ و ۶۱ و ۱۵۲ نقودالعربیه شود.<

اسم کامل در فرهنگ لغت معین

کامل
(مِ) [ ع . ] (ص .) ۱ – درست ، بی نقص . ۲ – فاضل ، دانا.

اسم کامل در فرهنگ عمید

کامل
۱. تمام. ۲. [مقابلِ ناقص ، جمع: کَمَلَة] بی عیب ونقص. ۳. (اسم) (ادبی) در عروض ، بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن».
کامل العیار
= کامل عیار
کامل عیار
۱. دارای عیار کامل؛ درست عیار. ۲. [مجاز] بی عیب ونقص.

اسم کامل در فرهنگ فارسی

کامل
تمام , بی عیب ونقص , لاف ناقص
۱ – ( اسم صفت ) آنچه بکمال رسیده تمام مقابل ناقص : [ همه فضایل انسانی او را حاصل همه شمایل پادشاهی او را موجود صورتی زیبا و همتی کامل و شفقتی شامل و بذلی بیدریغ ] . ۲ – بی عیب بی نقص . ۳ – پر ممتلی . ۴ – آنکه بکمال معرفت رسیده فاضل دانا : (دانای جهان نصرت دین خسرو کامل یحیی بن مظفر ملک عالم عادل ] . ( حافظ ) جمع : کاملین . ۵ – مسن بزاد بر آمده . ۶ – ( اسم ) بحریست که ارکان آن از تکرار [ متفاعلن ] بدست آید و از بحور متفق ارکان است . یا جمل. کامل . آنست که معنی آن کامل و تمام باشد و بجمل. دیگر محتاج نباشد : [ ایران یکی از کشور های آسیاست ] . [ ابو علی سینا و ابوریحان معاصر بودند ] یا قیاس کامل .
محمد بن محمد بن ایوب از سلاطین دولت ایوبی بود
کامل آباد
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه
کامل افندی
سید محمد از علمای اواخر سلطنت سلطان عبدالحمید
کامل التعبیر
کتابی است در تفسیر تالیف حبیش تفلیسی .
کامل التواریخ
کتابی است در دوازده مجلد تالیف عزالدین علی بن محمد بن عبدالکریم ابن عبدالواحد معروف به ابن اثیر . این کتاب بر حسب سنوات تنظیم یافته است و حوادث را تا سال ۶۲۹ ه ق . در بر دارد. جمال الدین محمد بن ابراهیم و طواط کتبی ( ف. ۷۱۸ ه ق . ) بر آن تعلیقاتی نوشته و ابوطالب علی بن انجب ابن ساعی ( ف. ۶۷۴ ه ق . ) در پنج جلد بر آن حواشی نوشته است و در سال ۶۵۴ ه ق . نجم الدین طارمی از بزرگان دولت میرزا میرانشاه بن تیمور آن را به فارسی ترجمه کرده .
کامل الذات
آنکه دارای ذات تام و کامل است : .. خردمندان کامل الذات و هنر وران ستوده ….
کامل الصناعه
کامل الصناعه الطبیه معروف بطب ملکی تالیف علی بن عباس مجوسی اهوازی ارجانی کتابی است مبسوط بزبان عربی . این کتاب شامل اطلاعات علمی و عملی و قراباذین میباشد و اول دفعه در سال ۱۴۹۲ م . در ونیز بلاتینی ترجمه و همچنین بسال ۱۵۲۳ م. در لیون (فرانسه ) چاپ شده است . تا ظهور قانون بوعلی کتاب ملکی بسیار مورد توجه اطبائ بوده ولی همین که بوعلی قانون را تالیف کرد این کتاب از رونق افتاد . مع هذا در مقام خود رتبه ارجمندی را داراست و آن مکرر در مصر و لاهور و ونیز و لیون بطبع رسیده . کامل الصناعه شامل دو قسمت است : علمی و عملی و هر کدام دارای ده مقاله میباشد که هر مقاله بابوابی منقسم گردیده است .
کامل العقل
آنکه دارای عقل کاملف است خردمند بخرد .
با خرد تمام
کامل العیار
کامل عیار: انسان کامل العیار .
پول بی عیب که عیار و وزن درست داشته باشد
کامل الوزن
هر چیز که وزن آن درست باشد
کامل بک
از شعرای متاخر عثمانی
کامل پاشا
از وزرای سلطان عبدالعزیز
کامل خراسانی
ملا محمد اسماعیل و اصلس از قریه ارغد بوده است
کامل شدن
بانجام رسیدن
کامل عقل
کامل العقل
کامل عیار
( صفت ) ۱ – فلز و پولی که عیارش کامل و درست باشد تمام عیار . درست عیار . ۲ – کامل و تمام از هر جهت تمام عیار : [ مردی کامل عیار است ] . [ رتب. کامل عیاران از محک ظاهر شود تن بسنگ کودکان ده دامن صحرا مگیر ] . ( صائب )
کامل عیار کردن
خالص گردانیدن
کامل گردیدن
( مصدر ) بکمال رسیدن بی نقص شدن [ و بدان انفعال تمام و کامل گردد بی آنکه تباه شود ] . ( مصنفات بابا افضل )
کامل مرد
( صفت ) مردی که سنی معتنی به از او گذشته بزاد بر آمده : [ آنجا نمایند. داد ستان کامل مردی که عینک دودی بچشم داشت دستها را به پشت زده … قدم میزد ]
کامل کردن
بی عیب ساختن
کامل کیاست
زیرک نکته سنج
ابن کامل
یکی از مشاهیر علوم قر آن و مفتی در بسیاری از علوم
ابو کامل
اوراست کتاب الفلاح
ادائ کامل
بجا آوردن کاری است بطریقی که امر شده
اصحاب ابو کامل
یا کاملیه پیروان ابو کامل بودند و وی همه صحابه را بعلت ترک بیعت با علی ( ع ) بکفر نسبت داد و علی ( ع ) را نیز سرزنش کرد که جستن حق خویش را فرو گذاشت.
تالیف کامل
نوبت مرتب
تیره کامل
کنایه از ماه است
علی کامل
نویسنده و مورخ و سیاستمدار بود وی در سال ۱۲۸۷ قمری در قاهره متولد شد و در مدرسه زبانهای خارجی و دبیرستان نظام تحصیل کرد و وارد ارتش شد سپس از ارتش استعفا داد و با برادرش مصطفی کامل در جنبشهای ملی شرکت کرد و حزب وطنی را تاسیس کردند و سرانجام در بیست و ششم جمادی ثانیه سال ۱۳۴۵ قمری در قاهره درگذشت
قیاس غیر کامل
آن بود که محتاج بیانی بود و بنفسه بین نباشد .
قیاس کامل
آن بود که بنفس خودبین باشد .

اسم کامل در اسامی پسرانه و دخترانه

کامل
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: بی عیب ، بی نقص
کامله
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مؤنث کامل ، بی عیب ، بی نقص
کاملیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فرانسه
معنی: گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر می شود
کاملین
نوع: دخترانه
ریشه اسم: لاتین
معنی: گیاهی با گلهای زرد و کوچک

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز