معنی اسم طوفان

طوفان :      (معرب از يوناني) (= توفان) ۱- جريان هواي بسيار شديد و معمولاً همراه با بارش باران، برف، تگرگ يا رعد و برق؛ ۲- (به مجاز) غوغا، هياهو؛ ۳- (درقديم) آب بسيار چنان كه همه جا را فرا بگيرد، سيل. + ن.ك. توفان.

%d8%b7%d9%88%d9%81%d8%a7%d9%86

اسم طوفان در لغت نامه دهخدا

طوفان .
(ع اِ)انقلاب سخت هوا.
|| باران سخت .
(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
باران که همه جا رسد.
(مهذب الاسماء).
|| آب بسیار که همه را بپوشد.
(منتهی الارب ).
آب که همه چیز را فراگیرد.
آب که از زمین برآید و همه را غرق کند.
سیل غرق کننده .
(منتخب اللغات ).
سیل یا آب که از زمین برآید و همه را غرق کند.
و منه : فاخذهم الطوفان و قیل الغرق و قیل کثرة الماء و قیل العذاب .
(منتهی الارب ).
|| هر چیز بسیار که احاطه کند تمام جماعت را.
(منتهی الارب ).
هر چیزی که بسیار و غالب باشد و همه را فروگیرد.
(منتخب اللغات ).
هر چیز بسیار و غالب باشد و همه را فروگیرد ، چون طوفان باد و طوفان آتش و غیر آن .
(آنندراج ).
شدت باد تند.
(غیاث ): طوفان دریا؛ آشوب آن : علی بر جان جباران عالم ببارید از سر صمصام طوفان .
ناصرخسرو.
بسا شیران گردن کش بسا پیلان گردون وش همه کوشنده چون آتش همه جوشنده چون طوفان .
عبدالواسع جبلی .
هر دلی کز قبل شادی او شاد بود گرْش طوفان غمان بارد غمگین نکند.
سوزنی .
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم خود بعهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند.
خاقانی .
در تنور آن جای طوفان دیده وَاندر چشم دل هم تنور غصه هم طوفان احزان دیده اند.
خاقانی .
معصوم کی شوند ز طوفان لفظ من کز نوح عصمت الا فرزند و زن نیند.
خاقانی .
روز و شب بر خشک کشتی رانده ام گرچه دایم غرق طوفان می زیم .
عطار.
هرکه با نوح نشیند چه غم از طوفانش .
سعدی .
غرقه در بحر چه اندیشه کند طوفان را.
سعدی .
بود قطره ٔ آب طوفان مور.
امیرخسرو.
ما که دادیم دل و دیده بطوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر.
حافظ.
طوفان بچشم من نگر از این و آن مپرس با دیده اعتبار نباشد شنفته را.
قاآنی .
|| مرگ شتاب و سریع.
(منتهی الارب ).
مردن .
(منتخب اللغات ).
مرگی سخت .
(مهذب الاسماء).
قتل زود.
(منتهی الارب ).
کشتن .
(منتخب اللغات ).
|| سختی و تاریکی شب .
(مهذب الاسماء).
شب .
شب بسیار تاریک .
(منتهی الارب ).
طوفان خروش و طوفان خیز و طوفان دیده و طوفان رسیده و طوفان زای و طوفان زده و طوفان طرازو طوفان کده از ترکیبات اوست .
(آنندراج ) : یک لحظه نیست کاین مژه طوفان طراز نیست وین دل چو شمع طعمه ٔ سوز و گداز نیست .
طالب آملی .
دیده را سامان یک شبنم کلیم اول نبود این زمانش موج حسن یار طوفان خیز کرد.
کلیم .
زابراهیم ادهم پرس قدر ملک درویشی که طوفان دیده از آسایش ساحل خبر دارد.
صائب .
از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس طوفان رسیده را ز کنار و میان مپرس .
صائب .
طاقت کجاست روی عرقناک دیده را آرام نیست کشتی طوفان رسیده را.
صائب .
داغ ناسور است نقش ماهی دریای عشق تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق .
صائب .
منم آن سیل که دریا نکند خاموشم کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم .
صائب .
چون کشتی طوفان زده آرام ندارم هرچند که عاشق بشکیبائی من نیست .
صائب .
کیفیت طوفان کده ٔ گریه مپرسید از هر غم اشکم بنظر عالم آب است .
بیدل .
– طوفان کردن ؛ کنایه از کار بزرگ کردن .
(آنندراج ) : فیض مردان در زمان بیخودی افزونتر است تیغ چون گردید عریان بیشتر طوفان کند.
صائب .
میتوان دیدن ز کشتی اضطراب بحر را حسن طوفان بیشتر در خانه ٔ زین میکند.
صائب .
مگر آن خرمن گل تنگ خود را در بغل دارد که طوفان میکند در مغز ما بوی گلاب امشب .
صائب .
طوفان .
[ طَ وَ ] (ع مص ) طوف .
گرد و پیرامون کعبه گشتن .
(منتهی الارب ).
گرد ورآمدن .
(زوزنی ).
گرد برآمدن .
(تاج المصادر).
گرد چیزی گشتن .
(منتخب اللغات ).<

اسم طوفان در فرهنگ لغت معین

طوفان
[ معر. ] (اِ.) ۱ – باران فراوان و شدید. ۲ – باد سخت . ۳ – هر چیز شدید و بسیار.

اسم طوفان در فرهنگ عمید

طوفان
۱. (هواشناسی) جریان شدید هوا؛ باد سخت و تند. ۲. [مجاز] هر نوع اتفاق ناخوشایند. ۳. [مجاز] همهمه. ۴. [قدیمی] آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند.
طوفان خیز
جایی که طوفان از آن برخیزد.
طوفان رسیده
کسی یا چیزی که دچار طوفان شده باشد؛ طوفان زده.
طوفان زا
آنچه سبب طوفان شود.

اسم طوفان در فرهنگ فارسی

طوفان
وجود طوفانی عالمگیر در داستانهای بسیاری از ملل قدیم آمده. اقوامی مانند سومریان و بابلیان در این باب روایاتی داشته اند که بعدها در تورات منعکس گردیده : یکی از مشهورترین روایتها در باب طوفان [ طوفان نوح ] است که در سفر پیدایش ( تورات ) آمده . طبق این روایت اراده الهی بر آن قرار گرفت که بشر را – که گناهکار بود نابود کند. پیش از حدوث طوفان بنوح امر شد تا کشتیی بسازد و خود با ۸ تن از کسانش و از هر جانور یک جفت در آن نشینند. طوفان بر پا شد و ۱۵۰ روز آب از زمین و آسمان جاری بود تا از قله کوهها در گذشت . همه مردمان و جانوران – جز آنها که در کشتی نوح بودند – هلاک شدند . عاقبت طوفان آرام یافت و آبها خشک شد و کشتی نوح بر یکی از قله های جودی ( آرارات ) قرار گرفت . نوح کلاغی را از کشتی رها کرد که بازنگشت و سپس کبوتری را فرستاد و او با برگ سبزی از درخت زیتون مراجعت کرد. نوح دریافت که طوفان بپایان رسیده و بخشکی در آمدند . همین داستان با اندک تفاوتی در قر آن مجید آمده. از سوی دیگر اقوام هند و اروپایی نیز درین باب روایاتی دارند . داستان [ دوکالسیون ] شکل شاعرانه ایست از این قصه و او در اساطیر یونانی معادل نوح است در روایات سامی . در داستانهای هندی [ مانو ] جای نوح را میگیرد و بعنایت رب النوع [ ویشنو ] رهایی می یابد. اما در داستانهای ایران باستان آنچه قصه طوفان را بخاطر میاورد داستان [ چم و باغ ور] است این داستان که در فر گرددوم و ندیداد بتفصیل نقل شده نظیر [ طوفان بابل ] بشمار می آید اما تفاوتی که با آن دارد درین نکته است که در داستان جم بجای طوفان و باران از سرما و زمستان صحبت شده و بجای کشتی جم باغی آراسته میسازد جانوران و گیاهان و مردم را در آن باغ که [ ور] نام دارد از گزند سرما و زمستان محفوظ میدارد.
( اسم ) ۱ – باران سخت . ۲ – آب بسیار که همه رابپوشد و غرق کند . ۳ – باد شدید و ناگهانی که موجی خسارت و خرابی بسیار ابنیه و ساختمان ها شود و سبب تشکیل امواج سهمگین و مخرب گردد و خطر عظیمی جهت کشتی ها دارد . ۴ – هر چیز بسیار که همه را فرا گیرد مانند طوفان آتش طوفان باد .
طوف گرد و پیرامون کعبه گشتن
طوفان خروش
( صفت ) آن که بانگ و خروشش همانند طوفان باشد .
طوفان خیز
( صفت ) جایی که طوفان از آن برخیزد .
طوفان دیده
( صفت ) آن که طوفان را دیده و آزموده است .
طوفان رسیده
( صفت ) کسی یا چیزی که دچار طوفان شده : کشتی طوفان رسیده .
طوفان زا ی
( صفت ) آن چه که تولید طوفان کند .
طوفان زده
( صفت ) طوفان رسیده .
طوفان مازندرانی
اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزار جریب من توابع دارالمرز مازندران بوده پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی بعراق عجم پذیرفته
طوفان کردن
( مصدر ) کار بزرگ انجام دادن .
چار طوفان
چهار طوفان . چار نوع طوفان . طوفان آب و طوفان خاک و طوفان باد و طوفان آتش .
چهار طوفان
کنایه از چهار عنصر است . یا کنایه از چهار طبع است .
خلیطه طوفان
اغتشاش کننده یا کس که تهمت میزند

اسم طوفان در اسامی پسرانه و دخترانه

طوفان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: آرامی
معنی: معرب از آرامی ، جریان هوای بسیار شدید ، هیاهو و غوغا

اسامی مشابه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز