معنی اسم خشنود

خشنود :    ۱- خوشحال و راضي؛ ۲- (در قديم) قانع.

خشنود

اسم خشنود در لغت نامه دهخدا

خشنود.
[ خ ُ ] (ص ) راضی .
خوشحال .
مسرور.
خوش .
مسرور.
خرسند.
شادمان .
(ناظم الاطباء) : داری گِنگی کلندره که شب و روز خواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود.
منجیک .
جهان آفرین از تو خشنود باد دل بدسگالت پر از دود باد.
فردوسی .
اگر شاه خشنود گردد ز من وزین نامور پرگناه انجمن .
فردوسی .
که خشنود شد از تو بهرام گو چو خشنود شد از تو خشنود شو.
فردوسی .
چنین پاسخ آوردش اسفندیار که خشنود بادا ز من شهریار.
فردوسی .
هر آن پسر که پدر زان پسر بود خشنود نه روز او بد باشد نه عیش او دشوار.
فرخی .
مگر باری ز من خشنود گردد بود در کار من سعی تو مشکور.
منوچهری .
نشد سنگین دلش بر رام خشنود که نقش از سنگ خارا کی توان زود.
(ویس و رامین ).
نیست کسی جز من خشنود ازو نیک نگه کن بیمین وشمال .
ناصرخسرو.
تو عبرت دو جهانی و میروی و دلت زبخت ناخشنود و خدای ناخشنود.
ناصرخسرو.
عبداﷲ طاهر یکی از بزرگان سپاه خویش بازداشته بود هر چند در باب او سخن گفتندی از وی خشنود نگشت .
(نوروزنامه ).
خشنودم از خدای بدین نیستی که هست از صد هزار گنج روان کنج فقر به .
خاقانی .
هر که محبت او برای طعمه است در زمره ٔ بهائم معدود گردد چون سگی گرسنه که با استخوانی شاد شود و بنان پاره ای خشنود.
(کلیله و دمنه ).
واپسین دیدارش از من رفت و جانم براثر گر برفتی در وداعش من زجان خشنودمی .
خاقانی .
او بس مکان که داده و تمکین که کرده اند خشنودم از کیای ری و ازکیای ری .
خاقانی .
هست خشنود هر کس از دل خویش نکند کس عمارت گل خویش .
نظامی .
دهقان پسری یافتندبر آن صورت که حکیمان گفته بودند پدرش را و مادرش را بخواند و بنعمت بیکران خشنود گردانید.
(گلستان سعدی ).
خلق از تو برنجند و خدا ناخشنود.
سعدی (غزلیات ).
اگر خدای نباشد ز بنده ای خشنود شفاعت همه پیغمبران ندارد سود.
سعدی .
پیام ما که رساند بخدمتش که رضا رضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.
سعدی (بدایع).
|| مقابل خشمگین .
(یادداشت مؤلف ) : بگاه خشم او گوهر شود همرنگ شونیزا چنو خشنود باشد من کنم ز انفاس قر میزا.
بهرامی .
|| قانع.
(یادداشت بخط مؤلف ) : توانگر شود هر که خشنود گشت دل آزور خانه ٔ دود گشت .
فردوسی .
چو خشنود باشی تن آسان شوی وگر آز ورزی هراسان شوی .
فردوسی .

اسم خشنود در فرهنگ لغت معین

خشنود
( ~.) [ په . ] (ص .)۱ – راضی . ۲ – شادمان .

اسم خشنود در فرهنگ عمید

خشنود
۱. شاد؛ شادمان؛ خوشحال. ۲. راضی؛ قانع.

اسم خشنود در فرهنگ فارسی

خشنود
( صفت ) ۱ – راضی . ۲ – شاد شادمان خوشحال .
خشنود شدن
راضی شدن رضوان
خشنود کردن
راضی کردن خوشحال کردن
زود خشنود
که به سرعت و به اندک زمانی راضی و خوشحال گردد .

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز