معنی اسم نُصرت

نُصرت :    (عربي) ۱- ياري، كمك؛ ۲- (در قديم) پيروزي، فتح.

 

 

اسم نصرت در لغت نامه دهخدا

نصرت.[ ن ُ رَ ] (ع اِمص، اِ) یاری کردن. یاری دادن. (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). دستگیری. حمایت. کمک. یاری. اعانت. (ناظم الاطباء). یاری. یاریگری. نصر. (یادداشت مؤلف ). معاونت. نصرة. رجوع به نصرة شود : نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ بیهقی ص ۴۳۵).
نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای را
گر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش.
ناصرخسرو.
مملکت را به نصرت منصور
روزگاری پدید شد مشهور.
مسعودسعد.
و ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه ). و اطراف و حواشی آن به نصرت دین و رعایت مناظم خلق مؤکد گشت. (کلیله و دمنه ). از سرصدق و یقین و برای نصرت دین حمله کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۵۸). خواست به نصرت و معاونت و استخلاص مملکت او قیام نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۱۵). او را به نصرت خویش و قضاءحقوق نعمت و قیام به محاماة دولت دعوت می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۸۸). در نصرت دین جان بر کف دست نهاده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۳۵۱).
عیسی روح تو با تو حاضر است
نصرت از وی خواه که خوش ناصر است.
مولوی.
|| فتح. ظفر. (ناظم الاطباء). فیروزی. پیروزی. موفقیت :
بخت و دولت چوپیشکار تواند
نصرت و فتح پشتیار تو باد.
رودکی.
بسته نشود آنچه به نصرت تو گشادی
پاینده همی باد هر آنچ آن تو بدادی.
منوچهری.
بیش از این نصرت نشاید بود کو را داده اند
چون ز نصرت بگذری ز آن سو همه خذلان بود.
عنصری.
چون در ضمان سلامت و نصرت به بلخ رسیدیم. (تاریخ بیهقی ص ۲۰۸). همگان گفتند ان شأاﷲ تعالی خیر و نصرت باشد. (تاریخ بیهقی ص ۳۵۰). قوت پیغمبران معجزات آمد… وقوت پادشاهان… درازی دست و ظفر و نصرت. (تاریخ بیهقی ).
مرکب او را چو روی سوی عدو کرد
نصرت و فتح از خدای عرش نثار است.
ناصرخسرو.
بررس به کارها به شکیبائی
زیرا که نصرت است شکیبا را.
ناصرخسرو.
کنون همی دمد ای شاه صبح نصرت و فتح
هنوز اول صبح است خسروا مشتاب.
مسعودسعد.
نصرت و فتح او به هندستان
سخت بسیار و بس فراوان باد.
مسعودسعد.
رایت نصرت تو روی نهاد
سوی دربند آن بلاد و دیار.
مسعودسعد.
تا به هر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه ).
از حجاب غیب چون ماه از غمام
نصرت شاه اخستان آمد برون.
خاقانی.
ان شأاﷲ که فتح و نصرت
با رایت تو کنند پیوند.
خاقانی.
گر ز نصرت نه حامله است چرا
نقطه نقطه است پیکر تیغش.
خاقانی.
وعده ٔ حق در نصرت کلمه ٔ اسلام دررسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۷۳). در کنف نصرت و دولت روی با دارالملک غزنه نهاد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص ۲۷۲). اولیاءِ حضرت سلطان از حرص فرصت و نشاط نصرت بجوشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۶۸).
نصرت. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز با ۸۷ تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷ شود.
نصرت. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) سلطان حسین طالشی گیلانی مشهور به سلطان بیگ بن پناه بیگ، از خدمتگزاران امرای عهد قاجار و از شاعران قرن سیزدهم است، مدتی در شیراز بوده سپس به تهران آمده و سرانجام به گیلان بازگشته و به روایت هدایت «از فحول شعرای این عهد بوده، قصیده و غزل را بس نکو می فرموده… در این یک دو سال [ هنگام تألیف مجمعالفصحا، در حدود ۱۲۸۵ ] به رحمت ایزدی پیوسته ». او راست :
کس به موئی نخرد رایحه ٔ ریحان را
گر تو بر باد دهی کاکل مشک افشان را
آخر ای غم ز دلم چند بدر می نروی
اینقدر تنگ مکن جلوه گه جانان را.
راستی خواهی ز هر ملت مرا
با چنین بت بت پرستی خوشتر است.
اثر از هستی کس عشق تو نگذاشت به دهر
پرده از چهره برانداز که دیاری نیست.
ز هر کاری کنونم ترک جان به
که آمد تیغ در کف ترک مستم.
هر نظری که بینمش روی نهان کندز من
پستی بخت بین که از شیفته می رمد پری.
به هیچ وقت مرا خود دلی نبوده به دست
ز دست فتنه ٔ روی سپید و موی سیاه.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج ۶ ص ۱۰۸۲).
و نیز رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
نصرت. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) عباسقلی خان دکنی هندی از پارسی گویان دکن است در عهد فتحعلی شاه قاجار سفری به ایران کرده، خط خوشی داشته. او راست :
ز بیم آن که دوران شایدش از من جدا سازد
به رویش هر نگاه من نگاه آخرین باشد.
عقده در کار من از آبله ٔ پا افتاد
سخت وامانده ام ای خار بیابان مددی.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج ۶ ص ۱۰۸۹).
نصرت. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا…) اردبیلی متخلص به نصرت از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در زمان ولیعهدی محمدشاه معلم وی بود و چون محمدشاه به سلطنت رسید مقام صدارت را به وی تکلیف کرد و او نپذیرفت، میرزا نصراﷲ در دوران سلطنت محمدشاه به عزت و قدرت زیست و چون محمدشاه درگذشت به فرمان امیرکبیر روانه ٔ عراق عرب شد و در همانجا به سال ۱۲۷۱ هَ. ق. درگذشت. او راست :
هر گم شده را نام و نشانی است به عالم
از گمشده ٔ ما نه نشان است و نه نام است
دل دوش ز من درگذر کوی تو گم شد
جائی که نه آنجا گذر خاص و نه عام است.
ای صورت روحانی در آینه ٔ جانم
هم آینه هم جانی بر روی تو حیرانم.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج ۶ ص ۱۰۳۷).
نصرة. [ ن َرَ ] (ع اِ) باران تام . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نُصرَة. (المنجد).
نصرة. [ ن َ ص َ رَ ] (ع ص، اِ) ج ِ ناصر. (متن اللغة). رجوع به ناصر شود.
نصرة.[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) یاری کردن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص ۱۰۰). یاری دادن. (آنندراج ). یاری گری. (ناظم الاطباء). نصر. (المنجد). رجوع به نصرت شود. || خوبی با دیگری. (منتهی الارب ). || حسن المعونة. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) باران تام و کامل. (از متن اللغة) (المنجد). رجوع به نَصرَة شود.

اسم نصرت در فرهنگ فارسی

نصرت
یاری کردن، یاری، پیروزی
۱ – (مصدر) یاری کردن. ۲ – (اسم) یاری : و آن بهادران موفق در آن صنادیق معلق دست شجاعت به نصرت دین حق بر آوردند … ۳ – پیروزی : و عاقبه الامر بیاری باری تعالی و نصرت او که : و ما النصر الامن عند الله و اقبال حضرت نبوی نصرت ما را بود .
ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز .
نصرت آباد
۱- نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان زاهدان استان هشتم . این بخش در شمال باختری زاهدان واقع است منطقه ایست نیمه کوهستانی و هوایش معتدل . محصول عمده اش غلات و لبنیات است . این بخش ۱۵ ده دارد که سکنه آن ۵٠٠٠ تن میباشد. ۲ – مرکز بخش نصرت آباد قصبه ای بهمین نام است در ۱٠٠ کیلومتری شمال باختری زاهدان کنار شوسه زاهدان بکرمان و بم جلگه گرمسیر و ۸٠٠ تن سکنه دارد. محصولش غلات لبنیات .
دهی است از دهستان میر بیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد .
نصرت آباد امیر غایب
دهی است از دهستان گاو دول بخش مرکزی شهرستان مراغه در ۳۳ هزار گزی جنوب مراغه و ۶ هزار گزی راه مراغه به میاندو آب در جلگ. معتدل هوائی واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و چغندر و نخود شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است ٠
نصرت آباد لکلر
دهی است از دهستان گاو دول بخش مرکزی شهرستان مراغه . در ۳۷ هزار گزی جنوب غربی مراغه و ۵ هزار گزی مغرب راه میاندو آب به مراغه در جلگ. معتدل هوائی واقع است . آبش از رودخان. مردی محصولش غلات و چغندر و کشمش و بادام شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است .
نصرت آیت
مظفر . ظفر آیت . پیروزی نشان . پیرومند . نصرت اثر . منصور : ذکر نهضت رایت نصرت آیت .
نصرت اثر
مظفر . منصور . پیروز . نصرت آیت . ظفر قرین : در فصل پائیز دامن کوه الوند به عسکر نصرت اثر پوشیده گردید .
نصرت انتساب
منسوب به فتح و نصرت . مظفر . پیروز . پیروزمند : پای مبارک در رکاب نصرت انتساب آورده .
نصرت جو
کسی که تلاش می کند فتح و فیروزی را . جنگجو .
نصرت دادن
یاری دادن . یاوری کردن . تایید کردن . یا پیروز کردن . غلبه دادن .
نصرت دهنده
یاری کننده . توفیق دهنده . ناصر .
نصرت دهی
نصرت دادن .
نصرت شاه
ابن علائ الدین حسین شاه ملقب به ناصر الدین چهل و هشتمین سلاطین بنگاله است . وی از سال ۹۲۵ هجری قمری تا ۹۳۹ حکمرانی کرد .
نصرت شعار
نصرت آیت . نصرت اثر . ظفر نمون . پیروزی قرین . مظفر . منصور . پیروزمند .
نصرت طالش گیلانی
سلطان حسین مشهور به سلطان بیک .
نصرت طراز
که ترتیب فتح و پیروزی دهد . نصرت آفرین .
نصرت قرین
فیروز ٠ مظفر ٠ نصرت گستر ٠ که با فتح و پیروزی قرین است ٠ که با ظفر همراه است ٠
نصرت گستر
فیروز . مظفر . منصور . نصرت قرین .
نصرت نشان
نصرت آیت . ظفر نمون .
نصرت کردن
یاری کردن . یاری دادن . اعانت کردن . تایید کردن .
نصرت یاب
که پیروزی یابد . که فتح و ظفر نصیبش شود .

اسم نصرت در فرهنگ معین

نصرت
(نُ رَ) [ ع . نصرة ] (اِمص .) یاری، کمک .

اسم نصرت در فرهنگ فارسی عمید

نصرت
۱. یاری کردن، یاری.
۲. پیروزی.

اسم نصرت در اسامی پسرانه و دخترانه

نصرت
نوع: دخترانه و پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: nosrat) (عربی) یاری، کمک، (در قدیم) پیروزی، فتح – یاری، کمک، پیروزی، فتح
نصرت الله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: یاری خداوند

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز