معنی اسم صمیمه

صمیمه :    (عربی) (مؤنث صَمیم) ۱- صمیمی؛ ۲- خالص، ناب؛ ۳- اصیل.

 

 

اسم صمیمه در لغت نامه دهخدا

صمیم. [ ص َ] (ع ص، اِ) استخوان که بدان قوام عضو است. (منتهی الارب ). || اصل چیزی و خالص و خلاصه ٔ آن. یقال : هو فی صمیم قومه ؛ ای فی خالصهم و لبهم. (منتهی الارب ). خالص. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). بی آمیغ.
– رجل صمیم ؛ مرد خالص واحد و جمع در وی یکسان است.
– || مرد ناشنوا که ادراک اصوات نکند. (غیاث اللغات ). کر :
نوای مرثیه ٔ شام و شا[ د ] یا نه ٔ عید
گشادی از اثر انبساط گوش صمیم.
سیدمحمد عرفی (از آنندراج ).
نصیحتی که به گوشم زبان عالم گفت
چنان بود که به گوش صمیم ابکم گفت.
حکیم حاذق گیلانی (از آنندراج ).
و صحیح این کلمه اصم است و صَمّاء.
|| سرمای سخت. (منتهی الارب ).
از زخم گام باره ٔ تو در صمیم دی
بر کوه لاله رسته و بر دشت ضیمران.
مسعودسعد.
نسیم خلق تو گر در صمیم دی چو خضر
به خاره برگذرد بردمد ز خاره خضر.
سوزنی.
و اگر کسی خواهد که در صمیم زمستان از درختان برگ و شکوفه بیرون آید… (سندبادنامه ص ۲۸۱). و در صمیم زمستان اول بهمن… سایه ٔ چتر جهانگیرش بر حدود کرمان افتاد. (المضاف الی بدایع الازمان ص ۲۳). || میان هر چیز. (غیاث اللغات ).
تک او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور.
مسعودسعد.
قهر تو گر طلایه به دریا کشد، شود
در در صمیم حلق صدف دانه ٔ انار.
؟ (جهانگشای جوینی ).
لؤلؤ چقدر دارد اندر میان بحر
گوهر چه قیمت آرد اندر صمیم کان.
رشید وطواط.
|| گرمای سخت. || پوست خشک که از بیضه برآید. (منتهی الارب ).
|| (اصطلاح نجوم ) آن است که بعد کوکب کمتر از شانزده دقیقه بود وقتی که مرکز او به مرکز آفتاب رسد در احتراق تا این قدر بگذرد و تصمیم از قوتهای ذاتیه کوکب است و دلیل غایت قوت و سعادت است برای آنکه بدان منزلت است که کسی در دل پادشاه جای گیرد و صمیمتین عطارد قوی تر است که بمثابه دو شمس باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). کوکب صمیم آن است که میان آفتاب و آن کوکب شانزده دقیقه یا کمتر باشد. و آنرا کوکب تصمیم و کوکب مصمم نیز گویند. (از مفاتیح العلوم ).

اسم صمیمه در فرهنگ فارسی

صمیم
۱ – ( صفت ) خالص محض بی آمیغ . ۲ – خلاصه برگزیده . ۳ – اصل چیزی . ۴ – میان وسط . یا از صمیم قلب . از ته دل با کمال میل و شوق . یا صمیم تابستان . وسط تابستان قلب الاسد . یا صمیم دی . وسط ماه دی سرمای سخت .

اسم صمیمه در فرهنگ معین

صمیم
(صَ) [ ع . ] (ص .) خالص، اصل و خالص هر چیزی .

اسم صمیمه در فرهنگ فارسی عمید

صمیم
[قدیمی]
۱. خالص، محض، اصل.
۲. (اسم) اوج و شدت هر چیز، به ویژه گرما یا سرما.
* صمیم زمستان: [قدیمی] سرمای سخت وسط زمستان.
* از صمیم قلب: [مجاز] از ته دل، از روی میل، شوق، و صدق.

اسم صمیمه در اسامی پسرانه و دخترانه

صمیم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: samim) (عربی) (در قدیم) صمیمی، اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی، (در نجوم) ویژگی ستاره ای که فاصله اش تا خورشید شانزده دقیقه یا کمتر باشد – صمیمی، میانه، وسط، اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز