معنی اسم طه ‌حسین(طاها ‌حسین)

طه ‌حسين(طاها ‌حسين) :   (عربي) ۱- از نام‌های مرکب،ا طه(طاها) و حسین؛  ۲- (اَعلام) [۱۹۷۳-۱۸۸۹ میلادی] اديب، نویسنده و دولتمرد مصری که در شش سالگی نابینا شد و با وجود آن به تحصیل در دانشگاههای مصر و فرانسه موفق شد و درجه دکتری دریافت کرد، و از آن پس در دانشگاههای مصر به تدریس پرداخت. از نوشته های اوست: پیشگامان اندیشه، ادبیات جاهلی، روزها، گفت و شنود در زندان ابوالعلای مصری، علی و فرزندانش، انقلاب بزرگ، خوابهای شهرزاد وعده‌ي راست.

%d8%b7%d8%a7%d9%87%d8%a7-%e2%80%8c%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در لغت نامه دهخدا

طه .
[ طا ها ] (اِخ ) نام سوره ٔ بیستم از قرآن کریم .
شماره ٔ آیات آن یکصدوسی وپنج و نزول آن در مکه ٔ معظمه است و قبل از سوره ٔ انبیاء و پس از سوره ٔ مریم واقع است .
و طه اسم فعل است ، یعنی آرام کن .
یا به معنی «یا رجل » است ، به لغت حبشیه .
(منتهی الارب ) (آنندراج ).
و من قراء طه باشباع الفتحتین ، فحرفان عنده من الهجاء.
(منتهی الارب ).
کوفیان طه را آیتی شمردند ، و دیگران نشمردند.
ابوعمرو بفتح طا و اماله ٔ «ها» خواند ، و حمزه و کسائی و خلف و ابوبکر الاعشی و عبدالرحمن ، به اماله ٔ هر دو طِه ِ خواندند.
اهل شام و مدینه بین بین خواندند هر دو ، و باقی قراء به تفخیم هر دو.
و عیسی بن عمر در شاذ برعکس قرائت ابوعمرو خواند و حسن بصری در شاذ خواند طَه ْ ، باسکان الهاء و گفت تفسیرش آن باشد که : ای مرد.
مفسران در معنیش خلاف کرده اند ، عبداﷲ عباس گفت قسم است بنامی از نامهای خدای تعالی که به او قسم کرد و مجاهد و حسن بصری و عطا و ضحاک گفتند: معنی این کلمه آن است که : یا رجل ، ای مردا.
عکرمه گفت هو بلسان الحبشه یا رجل .
سعید جبیر گفت به نبطی هم این معنی دارد.
سدی و ابامالک گفتند: یا فلان .
کلبی گفت بلغت عک «یا رجل » باشد.
قال : ان السفاهة طه فی خلایقکم لاقدس اﷲ ارواح الملاعین .
و قال آخر : هتفت بطه فی القتال فلم یجب فحقت لعمری ان یکون صوائلا.
مقاتل گفت معنی طه آن است که طاء الارض بقدمیک .
وگفت سبب آن بود که رسول علیه السلام در نماز یک پای برگرفتی و بر یک پای بایستادی تا رنج بیش بودی و ثواب بیشتر ، خدای تعالی این آیت فرستاد و گفت : هر دو پای بر زمین نه .
محمدبن کعب القرظی گفت : خدای تعالی قسم کرد بطول و هدایتش و مقسم علیه که جواب قسم است ، قوله :ماانزلنا علیک القرآن َ لتشقی .
جعفربن محمد الصادق علیه السلام گفت : طه طهارت اهل بیت رسول است .
آنگه این آیت برخواند: انما یرید اﷲ لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً.
(تفسیر ابوالفتوح رازی سوره ٔ ۳۳ (الاحزاب ) از آیه ٔ ۳۳).
هندوشاه نخجوانی در نعت خاتم الانبیاء صلواة اﷲ و سلامه علیه گفته : پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد از طه .
هندوشاه نخجوانی .
|| کنایه از آل رسول (ص ) است .
آل طه .
رجوع به آل طه شود.
|| پیغمبر اسلام (ص ) : کید حسود بدنسب با چون تو شاه دین طلب خاریست جفت بولهب در راه طه ریخته .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ۳۹۲).
طه .
[ طا ها ] (اِخ ) ابن ابراهیم الاربلی .
صاحب فوات الوفیات در ذیل نام وی به ایراد دو بیت ازاشعار او بسنده کرده و گوید «من شعره » : دع النجوم لطرقی یعیش بها و انهض بعزم صحیح ایها الملک ان النبی و اصحاب النبی نهوا عن النجوم و قدعاینت ما ملکوا.
(از فوات الوفیات ج ۲ ص ۱۹۵).
طه .
[ طا ها ] (اِخ ) ابن محمد البیقونی .
رجوع به «عمر» (الشیخ طه البیقونی ) در معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۲۲۳ شود.
طه .
[ طاها ] (اِخ ) ابن محمد الدمیاطی .
وی در سابق مصحح چاپخانه ٔ بولاق بوده و بسال ۱۳۲۵ هَ .
ق .
وفات یافته است .
او راست کتابی بنام «کفایة المستکفی من الفن الصرفی » و این کتاب منظوم است و بسال ۱۳۱۱ هَ .
ق .
در بولاق بطبع رسیده است .
(معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۲۲۳).
طه .
[ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد ، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل .
وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقلی محیط و مردی تیزخاطر و صاحب هوشی سرشار بود.
در غور بمطالب بسی عمیق و مدقق بود با زهد و عفافی مفرط.
در سال ۱۰۸۴ هَ .
ق .
قدم بعرصه ٔ وجود نهاد و بالفطره در عالم آفرینش خواهان دانش به دنیا آمد.
از دانشمندان عصر خویش به فراگرفتن علوم مشغول گردید و تا سن بلوغ دست از طلب علم بازنداشت و تا سال ۱۱۳۱ سعی و کوشش او در تحصیل ادامه پیدا کرد و در آن سال مسافرتی بحجاز کرد.
صحیح بخاری را نزد شارح آن المتقن الضابط ابومحمد عبداﷲبن سالم البصری استماع کرد و از وی اجازه ٔ روایت صحیح بخاری وسایر کتب به دست آورد.
علوم عربیت را نزد شیخ عبد مصری فراگرفت .
شیخ تاج الدین قلعی و شیخ عبدالقادر که هر دو مفتی مکه بوده اند از مشایخ صاحب ترجمه بشمار میروند ، همچنین نزد شیخ یونس مصری و شیخ ابوالحسن السندی ثم المدنی نیز استفاده ها برد و سپس به وطن خویش بازگشت و اشتغل بالافادة و الحق الاحفاد بالاجداد وز آن پس بحجاز بازگشت بسال ۱۱۶۱ و در مکه نزدیک به دو سال اقامت گزید و پس از آن به وطن خویش مراجعت کرد.
بر صحیح بخاری تا باب مغازی تعلیقاتی نوشته و تراجم احوال کسانی را که در غزوه ٔ بدر با حضرت پیغمبر صلواة اﷲ علیه و آله همراه بوده کتابی فراهم آورده ، و جز آنچه نام برده شد نیز تحریراتی دارد.
خلقی بیشمار از دانش وی استفاده ها کردند.
با دوستان خویش همواره مزاح و مداعبه داشت .
و کان یعانی حرفة الالاجة ینسج و تباع .
(ظ.
منظور الیجه بافی است که میبافته و بفروش میرسانده ، و بعد از این جمله هم جمله ٔ دیگری آورده که ترجمه اش این است : برای وی غیر ازین راه طریق دیگری جهت زندگانی نبود).
وی شعر نیز میگفت و این قصیده در وصف شمائل حضرت ختمی مرتبت صلی اﷲ علیه و آله از اوست : یا اهیل النقا لقدهمت وجدا فی هواکم و قد جفا الجفن سهدا ماتناسیت للربوع لسلع سل من الرکب من تناسیت عهدا کیف انسی و فیکم ُ من تسامی فی سماء السماء فخراً و مجدا خاتم الرسْل سید الکون طه من غدا فی شمائل الحسن فردا ذوجبین سما الهلال و وجه اخجل البدر بالبها اذ تبدی ̍ فی اساریره سنا الشمس تجری من سناه اهتدی الذی ضل رشدا اهدب الجفن فوق خد اسیل اکحل العین بالنفوس مفدی ̍ افرق السن ان تبسم تلقی مثل حب الغمام والدر نضدا ازهراللون انفه کان اقنی بالقنا للعدی ابادو اردی ̍ شثن الکف للکرادیس ضخم راحتاه جوداً من البحر اندی ̍ ربعة کان ان مشی یتکفاء رجل الشعر لیس سبطاً و جعدا کان فخماً مفخماً یتلألأ خافض الطرف اکثر الخلق حمدا بین کتفیه مثل بیض حمام خاتم الانبیاء للخلق مبدا و مغیث لمن اتی مستجیراً من ذنوب فاضت علی البحر مدّا و صریخ ٌ لمستریح خطوب قد توالت علیه عکساً و طردا ورؤف ٌ بنا و ایضاً رحیم ٌ کم حبانی فضلاً و للخیر اسدی ̍ یا رسول الوری سمیک طه قد سعی فی الهوی مکباً مجدّا کلما کان یستعد لرشد اخرته القیود عما استعدا وَ هْوَ قد حل فی حماک و حاشا ان ینال المنیخ ُ بالباب ردّا و صلوة الاله فی کل آن مَعْ سلام الی ضریحک یهدی ̍ و الی الاَّل و الصحاب جمیعاً ما سنا کوکب بأفْق تبدی .
وفات ابن مهنا هنگام چاشتگاه روز پنجشنبه بیست وچهارم ربیعالاول بسال ۱۱۷۸ به وقوع پیوست .
در اواخر ماه صفر مریض و بستری شد و قریب ده روز در منزل متوقف بود ، و در ایام بیماری اختلالی در مشاعرش رخ داد.
پسری و دختری از وی باقی ماند.
در بیرون باب المقام بطرف مغرب اورا بخاک سپردند و مدفن او در شمالی ِ قبةالعوامید واقع شده است .
از مرگ وی مردم همگی قرین غم و اندوه و مصیبت زده بودند.
یکی از نویسندگان که ترجمه ٔ احوالی از وی نوشته ، ضمناً گوید: بامداد روز وفات وی در حالی که جماعتی از خویشان و اقارب نزد وی نشسته و از آن جمله خواهرزادگان و گروهی از زنان صالحه ٔ سالخورده ٔخانواده ٔ وی نیز حاضر بودند ، مرغی سبزرنگ از هوا فرودآمده دوری چند بر گرد وی بگشت و سپس بر روی سینه ٔ وی بنشست و بسوی آسمان برپرید.
سید عبداﷲ یوسفی حلبی در ماده ٔ تاریخ وفات وی این ابیات را سروده است : بُشری لطه حیث حا- زَ فضائلاً عقلاً و نقلا لقد ارتضاه و قد حبا- ه ُ اﷲ مغفرةً و فضلا لما غداالفردوس فی دار البقاء له محلا ارّخته بعلی الجنا- ن ِ مُحدِث ُ الشهباء حلا.
(سبک الدُرر ج ۱ ص ۲۱۹).
وی راست شرحی بر ترجمه ٔ احوال اهل بدر (کسانی که درغزوه ٔ بدر در راه اسلام جهاد میکرده اند) که بسال ۱۱۶۴ هَ .
ق .
از تألیف آن فراغت یافت .
متن این کتاب ازشیخ عبداللطیف البقاعی است و شرح مزبور بسال ۱۲۹۴ هَ .
ق .
در بولاق بطبع رسیده است .
(معجم المطبوعات ج ۱ ستون ۲۵۹).
و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج ۲ ص ۴۵۲ شود.
محمد راغب طباخ ، در تاریخ حلب بنقل از تاریخ ابن میرو ، اشعار ذیل را به طه ابن مُهنا نسبت داده است : قم الی روضة الحبیب و باکر و اغتنم فرصة الزمان فبادر ان ّ مرعی الشباب یعشو سریعاً و ربیع السرور کالطیف زائر و الثم الثغر و ارتشف ریق حب ان ّ لثم الثغور یجلو الخواطر فی زمان الربیع و النهر جار فی حیاض الریاض و الزهر زاهر باختلاف الالوان یزهو و یزکو باصفرار منه تسر النواظر و احمرارٌ کحمرة من عقیق مَعْ بیاض کالدر للعقل باهر و طیورٌ علی الغصون تغنی کل الف منها لالف تناظر.
قال و هی قصیده طویلة.
(اعلام النبلا ج ۷ ص ۳۴).
طه .
[ طا ها ] (اِخ ) الاسکندری .
وی آموزگار علوم عربی در مدرسه ٔ خلیل آغا درقاهره ٔ مصر و از خدام مقام حضرت ابراهیم علیه السلام واقع در مصر بوده است .
او راست المقاصد الوفیة فی قواعد علم العربیه ، این کتاب بجمله ٔ: صرف اللهم (ظ: صرف ُ الهم ّ نحو حمداﷲ) من اعظم النعم آغاز شده و در مصر بطبع رسیده است .
(معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۲۲۳).
طه .
[طا ها ] (اِخ ) (افندی ) انور.
وی صرّاف محکمه ٔ ملّی اسکندریه بود.
او راست مختصری لطیف و تألیفی عالی در قواعد چهار عمل اصلی علم حساب برای دبستانهای ملی ، و بصورت پرسش و پاسخ است و بسال ۱۳۰۷ هَ .
ق .
در مصر چاپ گردیده است .
(معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۲۲۳).<

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در فرهنگ عمید

طه
بیستمین سورۀ قرآن کریم ، مکی ، دارای ۱۳۵ آیه؛ حکیم؛ کلیم. * آل طه: [مجاز] آل رسول.

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در فرهنگ فارسی

طه
ابن مهنا جبرینی شافعی دانشمند مفسر و محدث ( و. حلب ۱۰۸۴ – ف. ۱۱۷۸ ه.ق .). وی در علوم و نقلی تبحر داشت و مردی تیز خاطر و صاحب هوش سرشار بود. طه از دانشمندان عصر استفاده کرد و تا سال ۱۱۳۱ بتحصیل ادامه داد و در آن سال سفری بحجاز کرد و صحیح بخاری را نزد شارح آن را ابو محمد عبدالله بن سالم بصری استماع نمود و از وی اجازه روایت صحیح و دیگر کتب را بدست آورد و علوم عربیت را نزد شیخ عبد مصری آموخت . شیخ تاج الدین قلعی و شیخ عبد القادر که هر دو مفتی مکه بوده اند از استادان طه بشمار میروند . وی سپس بوطن خود بازگشت و بافاده مشغول شد و بار دیگر بحجاز رفت ( سال ۱۱۶۱ ه.ق .) و نزدیک دو سال در مکه اقامت گزید و مجددا بموطن خود برگشت . طه بر صحیح بخاری تاباب مغازی تعلیقاتی نوشته و تراجم احوال کسانی را که در غزوه بدر با پیغمبر ( ص ) همراه بودهاند فراهم آورد ( لغ.)
انور . وی صراف محکمه ملی اسکندریه بود مشاغل : در سال ۱۹۱۹ طه حسین به مصر برگشت و به سمت استادی دانشکده ادبیات منصوب گردید و فعالیت های روزنامه نگاری خود را تعقیب کرد .
طه حسین
( دکتر ) ادیب و محقق معاصر مصری ( و. ماقاقا ( مصر علیا ) ۱۸۸۹ ف. ۱۹۷۳ م . ) وی در سن سه سالگی نابینا گردید. تحصیلات ابتدایی او در مدرسه دهکده برای فرا گرفتن قر آن آغاز شد. در سال ۱۹۰۲ م . پدرش او را بدانشگاه ازهر فرستاد و وی در آنجا بتحصیل زبان عربی و ادبیات و تمدن اسلامی و حکمت الهی پرداخت . در سال ۱۹۱۲ م . مجبور شد ازهر را بدون گرفتن شهادتنامه ترک کند. استادان وی چنین داوری کردند که اعطای دیپلم بکسی که طبعی چنان سرگش دارد کار خطرناکی است .وی با روزنامه نگاری نخستین فعالیت خود را آغاز کرد سپس وارد دانشگاه مصر شد و پایان نامه مشهور خود را درباره ابوالعلائ معری بنام [ ذکری ابی العلائ ] نوشت . در سال ۱۹۱۴ دانشگاه او را مامور مطالعات علمی کرد و بفرانسه فرستاد . وی سالهای اول جنگ را نخست در مونپلیه و سپس در پاریس گذرانید و در آنجا بتحصیل زبانهای لاتینی و یونانی پرداخت و در ادبیات لیسانسیه شد و سپس پایان نامه تحصیلی خود رادرباه اصول عقاید اجتماعی ابن خلدون بنام [ فلسفه اجتماعی ابن خلدون ] در سوربن گذرانید. در سال ۱۹۱۷ با دختری دانشجو که با او در سوربن تحصیل میکرد ازدواج نمود و از او صاحب یک پسر و یک دختر شد. در سال ۱۹۱۹ طه حسین بمصر بازگشت و بسمت استادی دانشکده ادبیات ( دانشگاه قاهره ) انتخاب شد ولی چون با دستور های فواد اول مخالفت میورزید از خدمت بر کنار گردید. در سال ۱۹۳۶ دوباره بمقام سابق منصوب شد. در سال ۱۹۴۲ او را بمعاونت وزارت فرهنگ برگزیدند و سپس ریاست دانشگاه اسکندریه بدو محول گردید و وی آن دانشگاه را تاسیس کرد. در سال ۱۹۵۰ وزیر فرهنگ شد و تعلیمات مجانی دورههای مقدماتی و ابتدائی و متوسطه را بر قرار کرد و سپس بتاسیس دانشگاه اسیوط پرداخت . علاوه بر این تاسیس انستیتوی تحصیلات اسلامی در مادرید و ایجاد کرسی در شهر نیس و تاسیس مدرسه زبانهای مختلف در قاهره تحت توجه او صورت گرفت . در ۱۹۵۵ بریاست انجمن رجال ادب مصر انتخاب گردید ودر سال ۱۹۵۶ بعضویت شواری عالی ادب و هنرهای زیبای مصر منصوب شد و سپس بعضویت فرهنگستان ادبی پاریس و فرهنگستان تاریخی مادرید پذیرفته گردید. وی عضو فرهنگستان های مایانس ( آلمان ) و دمشق و تهران و بغداد و رم نیز بوداز آثار اوست : [ الایام ] ( روزها ) که بزبانهای فرانسوی انگلیسی آلمانی ایتالیایی اسپانیایی روسی فارسی چینی و غیره ترجمه شده [ آینده تعلیم و تربیت در مصر ] که بزبان انگلیسی ترجمه شده و در آمریکا انتشار یافته است . وی داستانهای کوتاه و مقالات و رسایل تحقیقی بسیار دارد .

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) دراسامی پسرانه و دخترانه

طه
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: طهماسپ
طهماسپ
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: دارنده اسب نیرومند ، از شخصیتهای شاهنامه ، نام پادشاه پیشدادی ایران ، پدر
طهمورث
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی
طهور
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: آنچه آلودگی را پاک کند ، پاک کننده
طهورا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: پاکیزه – پاک کننده

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در لغت نامه دهخدا

حسین .
[ ح َ ] (ع ص ) صاحب جمال .
حَسَن .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (ع ص مصغر) مصغر حسن .
صاحب جمال .
خوب .
نیکو.
خوبک .
|| آهنگی از موسیقی .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است به فاصله ٔ ۵۳۵۰۰گزی بطرف شمال شرق غوربند مربوط حکومت اعلی پروان که بین ۶۸ درجه و ۵۹ دقیقه و ۲۴ ثانیه ٔ طول البلد شرقی و ۳۵ درجه و ۶ دقیقه و ۴۳ ثانیه ٔ عرض البلدشمالی واقع است .
(فرهنگ جغرافیایی افغانستان ج ۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن حمزه بن خلیل .
شرحی بر قصیده ٔ ابن سینا در نفس و روح و «اللاَّلی » و «غایةالامانی » در شرح تصریف عزی زنجانی دارد که در رمضان ۱۰۰۰ هَ .
ق .
نگاشته است .
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۲۰) (کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد.
رجوع به حسین نطنزی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن خلیل مغلوی حسام الدین .
او راست : شرح ارجوزه ٔ سیوطی موسوم به التثبیت عند التبییت .
(کشف الظنون ج ۱ ص ۳۴۴ چ استانبول ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن زولاق .
متوفی در ۳۸۷ هَ .
ق .
رجوع به ابن زولاق در همین لغت نامه و به کشف الظنون شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن معصوم .
رجوع به حسین قزوینی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تفلیسی .
رجوع به حبیش تفلیسی و مقدمه ٔ این لغتنامه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم دلویه ابوسهل مدینی ، محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم غواص مکنی به ابومنصور سنجری سجزی .
رجوع به حسین سنجری و کشف الظنون در ذیل «عیون التفاسیر» شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر فخرالدین اشعری مکنی به ابوالمکارم و ملقب به عین الملک ممدوح محمد کاتب بلخی است .
رجوع به فهرست لباب الالباب ج ۲ چ اروپا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر نحوی .
رجوع به اسکندری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالرکب .
رجوع به حسین بن قاضی عسکر شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالزلال .
رجوع به حسین کلابی بن عبدالرحیم شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوسعید.
از حجاب مأمون عباسی بوده است .
رجوع به التاج جاحظ ص ۴۹ شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوغندر کوفی .
او از امام صادق روایت دارد و صفوان بن یحیی از وی .
(ذریعه ج ۲ ص ۱۴۷).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابی منصور.
رجوع به حسین بن علی بن ابومنصور شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن بطویه مکنی به ابوعبداﷲ نحوی .
اشعار وی در معجم الادباء ج ۴ ص ۳ آمده است و رجوع به روضات الجنات خوانساری ص ۲۳۸ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن جعفر مکنی به ابوعبداﷲ کوسج .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۵).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حجاج .
رجوع به ابن حجاج شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین .
رجوع به ابن جزری و نامه ٔ دانشوران ج ۲ ص ۳۲۸ و زرکلی ۲۴۶ چ ۱ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین زوزنی .
رجوع به حسین زوزنی و به مقدمه ٔ لغتنامه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن خالویه .
رجوع به ابن خالویه و معجم الادباء ج ۴ ص ۴ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حیران بغدادی .
محمدبن علی طبری در «بشارة المصطفی » از وی روایت کرده که ارجوزه ای در نحو دارد و سیوطی در بغیه نیز وی را یاد کند.
(ذریعه ج ۱ ص ۵۰۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن احمدبن سعدان شیرازی مکنی به ابوعبداﷲ.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن احمدبن طیان صوفی مصیصی اصفهانی .
محدث است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۳) (ذریعه ج ۶ ص ۳۲۶).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن جعفربغدادی شاعر.
متوفی ۳۹۱ هَ .
ق .
رجوع به ابن حجاج وکاتب بغدادی و هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۰۷ و معجم الادباءج ۴ ص ۶ و زرکلی ج ۱ ص ۲۴۵ و یتیمة الدهر ثعالبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن احمدبن محمدبن زکریا.
مکنی به ابوعبداﷲ شیعی .
رجوع به ابوعبداﷲ محتسب و زرکلی ج ۱ ص ۲۴۵ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن معدل .
محدث اصفهانی است و در۳۵۹ هَ .
ق .
درگذشت .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یعقوب یا حسن بن احمد.
از بنی همدان ، حکیم و فیلسوف و جغرافیادان و نسب شناس است .
از اهالی یمن بود و در زندان صنعاء در ۳۳۴ هَ .
ق .
/ ۹۴۵م .
درگذشت .
رجوع به ابن حائک و زرکلی ج ۱ ص ۲۴۵ و حسن بن حائک شود.
و در جائی او را «ابن ذی الدمینة» نوشته اند.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مادرائی رجوع به حسین مادرائی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم بن یزید کاتب معروف به ابن کرنیب و ابواحمد و درگذشته ٔ ۳۰۰ هَ .
ق .
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۳۲) (نامه ٔ دانشوران ج ۳ ص ۲۸) (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ) (اخبار الحکمای قفطی ).
و رجوع به ابن کرنیب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن صباح خلال .
محدث اصفهانی است و پس از ۳۰۰ هَ .
ق .
درگذشت .
(ذکر اخبار اصبهان ۱ ص ۲۷۹).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق اصبهانی محدث است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسعد دهستانی مؤیدی .
رجوع به حسین دهستانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسکندر رومی حنفی .
درگذشته ٔ ۱۰۸۴ هَ .
ق .
او راست : الجوهر المنیر در فروع و الجوهرة المنیفة و مقدمة فی الفروع و جز آنها.
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۲۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل .
رجوع به حسین محاملی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اشکبیب مروزی سمرقندی کشی .
استاد عیاشی و کشی بود و نجاشی او را در فهرست معرفی کرده است .
او راست : الرد علی من زعم ان النبی کان علی دین قومه و جز آن .
(ذریعه ج ۱۰ ص ۲۰۰ و ۲۲۷).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اویس (شیخ .
.
.
) یا (سلطان .
.
.
) یکی از فرمانروایان آل جلایر است که از ۷۷۶ – ۷۸۴ هَ .
ق .
فرمانروا بود.
رجوع به آل جلایر و مرآت البلدان ج ۱ ص ۳۹۹ و تاریخ گزیده صص ۷۱۵-۷۲۱ و تاریخ مفصل ایران اقبال آشتیانی ص ۴۶۵ چ ۱ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن اهدل .
رجوع به حسین یمنی و حسین اهدل شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن اهوازی .
رجوع به حسین اهوازی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ایاز.
رجوع به حسین بن بدربن ایاز شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن ایوب .
او راست : کتاب حدیث که حسن بن محمدبن سماعه متوفی ۲۶۳ هَ .
ق .
از وی نقل کند.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۳ از فهرست طوسی ) (عیون الاخبار ج ۳ ص ۱۲۵).
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن بابویه قمی مکنی به ابوعبداﷲبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی .
حسین بن الغضایری از وی روایت کند.
او راست : «التوحید و نفی التشبیه » و «الرد علی الواقفه » و جز آن .
(ذریعه ج ۱۰ ص ۲۳۴).
وی در ۳۷۸ هَ .
ق .
/ ۹۷۸م .
زنده بوده است .
رجوع به اعیان الشیعه ج ۲۷ ص ۲۸ و معجم المؤلفین و روضات ص ۱۸۳ و نامه ٔ دانشوران ج ۱ ص ۲ و به ابن بابویه در همین لغت نامه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن باقربن محمدتقی (صاحب حاشیه ٔ معالم ) معروف به آقا نجفی اصفهانی (۱۲۶۶-۱۳۰۷ هَ .
ق .
).
او راست : اصالة البرائة.
(ذریعه ج ۲ ص ۱۱۴و ج ۴ ص ۲۷۱).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن بدربن ایازبن عبداﷲ بغدادی نحوی ملقب به جمال الدین و مکنی به ابومحمد درگذشته ٔ ۶۸۱ هَ .
ق .
او راست : مسائل الخلاف فی النحو و جز آن .
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۳) (روضات ص ۳۰۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن بشر آمدی .
او راست : الموازنة بین الطائیین ابوتمام و البحتری .
وی در ۲۷۱ هَ .
ق .
درگذشت .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن بلال بن ازهر مکنی به ابواحمد از امیران سیستان بوده است .
رجوع به تاریخ سیستان ص ۳۱۲ ، ۳۱۳ و احوال رودکی ص ۴۸۲ و ۴۸۴ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن بویه .
برادرمعزالدولةبن بویه ٔ دیلمی .
ملقب برکن الدولة حاکم اصفهان و اهواز بود.
رجوع به آل بویه و رکن الدوله شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن تمیم مکتب محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۱).
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن جاندار.
رجوع به حسین جاندار شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن جبیر مکنی به ابوعبداﷲ.
او راست : «الاعتبار» و «نخب المناقب » وی از ابن شهرآشوب متوفی در ۵۸۸ هَ .
ق .
بواسطه نجیب الدین علی بن فرج سواری روایت کند.
(ذریعه ج ۲ ص ۲۲۱ و ج ۳ ص ۴۰۰ و ج ۱۱ ص ۶).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن احمد زبرقان معدل .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۱).
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن جعفر مراغی .
رجوع به حسین مراغی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن جمال .
رجوع به حسین قهستانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حجاج .
رجوع به ابن حجاج و حسین بن احمدبن محمد شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسام .
رجوع به حسین غیاثی شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن حسن .
رجوع به حسن واسانی و حسین عیناتی و حسین حلیمی و حسین موسوی و حسین دمیاطی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن حسن بن علی عطاری .
محدث است .
از طبرستان به اصفهان آمده است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد غضائری .
رجوع به غضائری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن مهران خیاط مکتب .
درگذشته ٔ ۲۵۴ هَ .
ق .
محدث است .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۷۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسن فارسی .
او راست : کتاب الحدیث و برقی از وی روایت دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۳) و رجوع به ابوعبداﷲ و حسین حلیمی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسن غوری .
رجوع به حسین امیر حسینی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین ملقب به اختیار امیرالمؤمنین عم شمس المعالی و برادر مسعودبن حسین بوده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین ملقب به نظام الدین شاه ممدوح بهاءالدین کریمی سمرقندی است .
(لباب الالباب ج ۲ ص ۳۶۹).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین .
زنده پیرامن ۱۸۱۸-۱۸۳۸ م .
آخرین دایه (حاکم ) الجزایر بود.
در ازمیر متولد شده است .
با انگلیسیها و فرانسویان جنگید و مغلوب گردید ، و الجزایر بدست فرانسویان افتاد.
(المنجد).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین قهستانی .
رجوع به حسین قهستانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حفص بن فضل نواده ٔ عطاءخُشک است که محله یی در اصفهان بنام وی بوده است .
وی در ۲۱۲ هَ .
ق .
درگذشت .
حدیثی در ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۴ و مصاحف سجستانی ص ۵۱۷ از وی آورده اند.
ابن ندیم گوید: وی راوی «جامع کبیر» سفیان ثوری میباشد.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حمدان .
رجوع به حسین حمدانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حمزه .
رجوع به حسین بن ابراهیم بن حمزه و نیز به حسین بالسی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حمید.
رجوع به حسین خزاز شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حیدربن قمر کرکی عاملی .
رجوع به حسین کرکی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حیدر علی شوشتری ، شاگرد ملا صالح مازندرانی است و از وی در ۱۰۷۶ هَ .
ق .
اجازت دارد.
او راست : اعمال السنة.
(ذریعه ج ۲ ص ۲۴۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خالویه همدانی مکنی به ابوعبداﷲ بغدادی نحوی .
متوفی در حلب در ۳۷۰ هَ .
ق .
صاحب جمل و انتصار و جز آنها.
رجوع به هدیة العارفین ج ۱ص ۳۰۶ و اعلام زرکلی ج ۱ ص ۲۴۵ و معجم الادباء و نامه ٔ دانشوران ج ۱ ص ۴۹ و ابن خالویه در همین لغت نامه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خرمیل ملقب به عزالدین .
از ارکان دولت غوری .
رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج ۲ ص ۶۲ و ۶۵ و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج ۲ ص ۶۳ و کلمه ٔ غوریان در این لغتنامه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خسرو.
رجوع به حسین بلخی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خصیب ، یا حسن بن خصیب .
از اعلام علم نجوم و درعلم تعدیل کواکب قوی بود.
او راست : زیجی مشهور و کتابی در موالید.
(از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ).
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن خضر نسفی .
رجوع به حسین نسفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خطیر نعمانی مکنی به ابوعلی .
متوفی ۵۹۸ هَ .
ق .
او راست : «اختلاف الصحابة و التابعین و الفقها».
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خلیل (حاج میرزا.
.
.
) رجوع حسین خلیلی شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خمیس .
رجوع به حسین موصلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خوجه .
ادیب و نویسنده و مورخ و فقیه بود و در ۱۳۶۴ هَ .
ق .
درگذشت .
او راست : خلاصة القول در سیرت رسول و جز آن .
(معجم المؤمنین از الثریا به تونس ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن داودحلی .
صاحب رجال معروف به ابن داود.
اسماعیل پاشا در هدیة العارفین و محمدبن سلیمان تنکابنی در قصص العلما او را حسین نامیده اند و لیکن حسن درست است چنانکه خودش در رجال خود یاد میکند.
رجوع به حسن حلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن درة.
رجوع به حسین حلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن دعبل بن رزین بن سلیمان خزاعی شاعر معروف به ابن دعبل .
(ذریعه ج ۹ص ۲۳).
و دیوانش ۲۰۰ ورقه بوده است .
(ابن الندیم ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن دلدار علی هندی .
رجوع به حسین نصیرآبادی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ذکرویه .
رجوع به حسین بن زکرویه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن رستم رومی .
رجوع به حسین کفوی و حسین حسیبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن رشید.
رجوع به حسین نقوی شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن رشیق .
رجوع به حسین تغلبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن روح نوبختی .
رجوع به حسین نوبختی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زکرویه قرمطی ملقب به صاحب الشامه .
(المرصع ص ۵۸).
در ایام مکتفی بر بعض از بلاد شام استیلا یافت و به لوازم قتل و غارت قیام نمود و در پایان بدست محمدبن سلیمان کشته شد و پدرش زکرویه مدتها پس از وی در راه مکه به قیام خود ادامه میداد تا در ۲۹۴ هَ .
ق .
کشته شد و یحیی بن ذکرویه کار وی دنبال همی کرد.
(حبیب السیر ج ۲ ص ۲۸۷) (تاریخ الخلفا ص ۲۵۱) (فهرست تجارب الامم ) (غزالی نامه ص ۳۲) ودر حبیب السیر ج ۲ ص ۱۰۴ ذکرویه با ذال دیده میشود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زیاد.
رجوع به ابوعلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زید الشهیدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (۱۱۴ تا ۱۹۰ هَ .
ق .
).
ملقب به حسین ذی الدمعة مدنی کوفی .
از مؤلفان شیعه به حساب آمده است .
(اعیان الشیعه ج ۲۶ صص ۸۱-۹۳) (معجم المؤمنین ) (ذریعه ج ۶ ص ۳۲۳) و رجوع به ابوعبداﷲ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زیدبن علی .
رجوع به حسین فارسی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زَیلَة.
رجوع به حسین بن طاهربن زیله شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زین العابدین .
رجوع به ابن ام ولد و تاریخ گزیده ص ۲۰۴ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سام غوری .
رجوع به غوریان در همین لغت نامه و حبیب السیر و تاریخ گزیده ص ۴۰۷ و قاموس الاعلام ترکی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سعدبن حسین بن محمد آمدی مکنی به ابوعلی .
رجوع به حسین آمدی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن سعید اهوازی .
رجوع به حسین اهوازی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سکرة.
رجوع به حسین صدفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سلیمان .
رجوع به حسین رشیدی و حسین حکیم و حسین طائی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سیف بن عمرة.
او راست : کتاب الحدیث .
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۴).
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن سینا.
رجوع به ابوعلی بن سینا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شبیب بن بشر مکنی به ابومحمد نسوی .
محدث اصفهانی است و پس از۳۰۰ هَ .
ق .
درگذشت .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۸۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شدقم .
شعر و احوال در سلافةالعصر ص ۲۵۳ آمده است .
وی پسر علی بن حسن بن شدقم است .
(ذریعه ج ۹ ص ۲۴۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شعال .
رجوع به حسین شعال شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شعیب بن محمد سنجی مکنی به ابوعلی .
رجوع به حسین سنجی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شهاب الدین گیلانی شافعی معروف به ابن قاوان و ملقب به بدرالدین .
او راست : شرح خطبه ٔ انوار التنزیل ، وی در ۸۸۹ هَ .
ق .
/ ۱۴۸۴م .
درگذشت .
(معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ) ( هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۶).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شهاب الدین جاندار.
رجوع به حسین خاندار و حسین کرکی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن صالح خاتون آبادی .
رجوع به حسین خاتون آبادی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن صالح بن خیران .
رجوع به ابن خیران و صفوةالصفوة ج ۲ ص ۲۵۴ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن صالح مازندرانی داماد مجلسی .
او راست : حاشیه بر من لایحضره الفقیه .
(ذریعه ج ۶ ص ۲۲۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن صبعی .
کسی است که بشربن المعتمر کتابی در رد بر وی نوشته است .
(ابن الندیم ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ضحاک بن یاسر بصری معروف به خلیع.
رجوع به حسین خلیع شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن طاهربن زَیلَه .
اصفهانی متولد به اصفهان و مکنی به ابومنصور معروف به ابن زیله .
دانشمند ریاضی و طبیعی و موسیقی دان ، شاگرد ابن سینا است و طبیعیات شفا را مختصر کرده و حی بن یقظان را شرح نموده و او راست : «الکافی » در موسیقی .
(معجم المؤلفین ) (تاریخ الحکمای قفطی ص ۹۹) (تتمه ٔ صوان الحکمه ص ۹۲) (شهرزوری ص ۶۲) (کشف الظنون ) (اعلام زرکلی ج ۲ ص ۲۷۸) (بروکلمان ج ۱ ص ۴۵۸) (تاریخ علوم عقلی ).
رجوع به ابن زیله شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن طاهربن محمدبن عمروبن لیث صفار.
از خاندان صفاری .
رجوع به آل صفار وصفاریان وتاریخ سیستان و ترجمه ٔ تاریخ یمینی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن طلحه صالحانی .
سمعانی او را در کلمه ٔ صالحانی ص ۳۴۷ یاد کرده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن طلحه ٔ رازی .
او راست : هدایه در ترسل .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عالم حسینی .
رجوع به حسین امیر حسینی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عباس .
رجوع به حسین خاقانی و حسین رومی .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالحق .
رجوع به حسین اردبیلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان .
رجوع به حسین بمنی و حسین سملالی و حسین رومی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم برادر عمران بن عبدالرحیم .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۸۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام شاعر عرب .
رجوع به جمل و ابوعبداﷲ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز فهری .
رجوع به ابن ابوالاحوص و حسین شالوسی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعلام رفاعی .
رجوع به حسین صیادی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعلی .
رجوع به حسین تبریزی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالقادر.
رجوع به حسین کوکبانی و حسین صنعانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم جزائری .
رجوع به حسین جزائری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن عبدالجبار مکنی به ابوالفتح معری و معروف به ابن ابی حصینه شاعر عرب ، در سروج در شعبان ۴۵۷ هَ .
ق .
درگذشت .
اشعار وی در معجم الادباء ج ۴ صص ۶۴-۷۵ آمده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن محمدبن اسماعیل بن محمدبن جعفر الصادق ، دوازدهمین امام اسماعیلیه است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد خرقی .
رجوع به حسین خرقی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الجصاص .
رجوع به جصاص در همین لغت نامه و الجماهر ص ۷۲ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حمدان ملقب به ناصرالدوله و مکنی به ابومحمد از ملوک حمدانی است .
رجوع به حمدانیان و ناصرالدوله شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن عبداﷲبن حمران رقی .
ابوعلی اصفهانی ، حدیثهایی از وی آمده است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۷).
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن عبداﷲبن رواحه .
رجوع به حسین حموی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سینا.
رجوع به ابن سینا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالعزیز فهری بلنسی .
رجوع به ابوعلی حسین .
.
.
و حسین فهری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن نمراذ اسواری .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۸۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بن احمدبن شبل مکنی به ابوعلی بغدادی .
رجوع به حسین بغدادی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ رومی .
رجوع به حسین سعدی و حسین داغستانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن الشویخ ارموی مکنی به ابوعبداﷲ.
ساکن مصر بود و همانجا در ۴۶۰ هَ .
ق .
درگذشت .
(لباب و انساب سمعانی ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بصری .
رجوع به حسین بصری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ واضحی .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب .
شخص ناشناس است که «عیون المعجزات » را تألیف کرده است و این کتاب مختصری است از کتاب «بصائر الدرجات » وگویند در قرن پنجم هجری میزیسته است .
(ذریعه ج ۳ ص ۱۲۳) (اعیان الشیعة) (معجم المؤلفین ) (روضات ص ۳۸۳).
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ.
رجوع به حسین غضایری شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عتیق .
رجوع به حسین تغلبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن رواسی .
کتاب الحدیث دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن زیاد شریک عامری کوفی وحیدی .
کتاب حدیث دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان الاحمسی .
کتاب الحدیث دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عدار در ۹۵۰ هَ .
ق .
به شاگرد خود ، شیخ حمزه اجازه ٔ روایت تألیفات خویش داده است .
(ذریعه ج ۱ ص ۱۸۶).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عریف .
رجوع به حسین بن ولیدبن نصر شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عقیل بن محمدبن عبدالمنعم بن هاشم بزاز واسطی قرشی .
خطیب بغداد از وی روایت کرده و در ۴۷۱ هَ .
ق .
درگذشت .
شعر او در معجم الادباء ج ۱ ص ۷۸ آمده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علاءالدولةبن سلطان احمد جلایر از ۸۲۷ – ۸۳۶ هَ .
ق .
حکومت کرد.
رجوع به آل جلایر و «مرآت البلدان ج ۱ ص ۳۹۹» و تاریخ مفصل اقبال چ ۱ ص ۴۶۵ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علوان کلبی کوفی .
کتاب حدیث دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی مکنی به ابوعلی .
محدث است و از احمد حنبل روایت دارد.
و تألیفی در حدیث دارد.
(معجم المؤمنین از طبقات الحنابلة صص ۱۰۱-۱۰۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی .
متوفی حدود ۸۳۰ هَ .
ق .
/ ۱۴۲۷م .
او راست : منصة العذاری فی شرح القصاری .
(معجم المؤلفین ) (ایضاح المکنون ج ۲ ص ۵۸۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی آل کاشف الغطاء.
رجوع به کاشف الغطاء شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابیطالب هاشمی قرشی مکنی به ابوعبداﷲ امام سوم شیعه ٔ اثناعشریه و پنجمین تن از اصحاب کساء.
وی در مدینه به سال چهارم هجرت در سوم شعبان از فاطمه دختر پیغمبر(ص ) متولد گردید و دومین پسر وی بود.
دشمنی شدید میان بنی امیه و بنی هاشم پس از قتل وی پایدار گشت و منتهی به انقراض امویان شد.
زیرا که چون معاویه پسر خویش یزید را بولایت عهد منصوب کرد حسین این امر را خلاف دستورات اسلام تشخیص داد و پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید ، با وی بیعت نکرد و با گروهی از یارانش از مدینه به مکه شد و چند ماه بماند.
پس همکاران پدرش از کوفه وی را دعوت بقیام بخلافت کردند و خود را با لشکری آماده ٔ یاری او در سرنگون ساختن امویان اعلام کردند.
پس حسین نخست پسر عم خویش مسلم بن عقیل را برای گرفتن بیعت پیشاپیش خود به کوفه فرستادو خود با زنان و کودکان و نزدیک هشتاد تن از یاران به دنبال وی به طرف عراق حرکت کرد.
اما یزید چون از حرکت حسین آگاه شد ابن زیاد را از بصره با لشکری بطرف کوفه فرستاد و او کوفه را گرفته و مسلم را بتفصیلی که در کلمه ٔ «مسلم » می آید بکشت و سپس لشکری بجلوگیری از حسین فرستاد این لشکر با سرداری عمربن سعد در زمینی که بعداً بنام حائر و کربلا و غاضریه معروف شد ، راه بر حسین بگرفتند و پس از زد و خوردها ، حسین و حدود هفتادودو تن از یارانش را کشتند ، و این در روز جمعه ٔ دهم محرم سال ۶۱ هجرت بود و سپس بازماندگان وی را اسیر کرده با سر او به شام نزد یزید فرستادند و یزید پس از چندی دستور داد زنان و کودکان اسیر را به مدینه بازگردانیده و سر حسین را دفن کردند.
مدفن سر حسین را برخی در شهر دمشق و برخی در قاهره و برخی در کربلا همراه جسد او نوشته اند و تا کنون چندین مرقد و زیارتگاه در آن اماکن به نام وی شهرت دارد.
فرزندان وی را سادات حسینی نامند ، چنانکه سیدان منسوب به برادرش حسن را سادات حسنی نامند.
در ادبیات شیعی وی را به لقب شهید و سید الشهداء و خامس آل عبا و شبیر و سید شباب اهل الجنة خوانده اند.
حسین بن علی در ادبیات قدیم فارسی نمونه ٔ شجاعت و پایداری و نشانه ٔ مظلومیت و بردباری و ایستادگی در برابر ظلم است : خون حسین آن بچشد در صبوح وین بخورد ز اشتر صالح کباب .
ناصرخسرو.
ازین حور عین و قرین گشت پیدا حسین و حسن شین و سین محمد.
ناصرخسرو.
حسین و حسن را شناسم حقیقت به دو جهان گل و یاسمین محمد.
ناصرخسرو.
ز صد هزار خلف یک خلف بود چو حسین که نفس احمد ، بُختی ِّ رام او زیبد.
خاقانی .
لقب شبیر برای حسین بن علی (ع ) در اشعار زیر دیده میشود : ای ناصبی اگر تو مقری بدین خویش حیدر امام تست شبرآنگهی شبیر.
ناصرخسرو.
من با تو نیم که شرم دارم از فاطمه و شبیر و شبر.
ناصرخسرو.
چگوئی بمحشر اگر پرسدت بر آن عهدمحکم شبر یا شبیر.
ناصرخسرو.
از کلمات آن حضرت است : الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم .
شیخ حسین ضیائی اشعاری منسوب به حسین بن علی را جمع کرده ، و خیابانی در دیوان المعصومین آنهارا چاپ کرده است .
کتب زیر درباره ٔ زندگانی حسین (ع ) نگاشته شده است : «ابوالشهداء الحسین بن علی » از عباس محمود عقاد.
و «حسین بن علی » از عمر ابوالنصر و «الحسین علیه السلام » از علی جلال حسینی .
و پیش از ایشان «ماربین » فیلسوف آلمانی کتابی بنام «السیاسة الاسلامیة» در گزارش تفصیلی داستان شهادت سیدالشهداء حسین نگاشته که بزبانهای دیگر و از جمله عربی و فارسی ترجمه شده است .
برای احوال وی تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر و تاریخ الخمیس ج ۲ ص ۲۹۷ و تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۱۶ و صفوةالصفوة ج ۱ ص ۳۲۱ و ذیل المذیل ص ۱۹ و حسن الصحابة ۸۷ وتهذیب ابن عساکر ج ۴ ص ۳۱۱ و خطط مبارک ج ۵ ص ۹۳ و مقاتل الطالبیین ۵۴ و ۶۷ دیده شود.
و رجوع به دیوان خاقانی و دیوان ناصرخسرو ص ۱ ، ۳ ، ۶ ، ۸ ، ۱۰ ، ۱۲ ، ۱۴ ، ۲۱ ، ۳۹ ، ۸۷ ، ۱۵۰ ، ۱۵۸ ، ۱۶۹ ، ۱۹۲ ، ۱۹۶ ، ۲۹۵ ، ۳۷۳ ، ۴۶۴ ، ۴۸۰ ، ۲۱۵۵ ، ۱۰۳۲۲ شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی ابومنصور صوفی (۵۹۵-۶۸۲ هَ .
ق .
).
او راست : الرساله .
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد اسواری قماط.
محدث است .
در ۳۸۱ هَ .
ق .
در اصفهان درگذشت .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۵).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن بابویه .
رجوع به حسین بابویه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن جعفربن ماکولا.
رجوع به حسین جرفادقانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن محمد.
رجوع به حسین عشاری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن حسن مثنی .
رجوع به صاحب فخ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین .
رجوع به حسین مغربی و حسین طبری و حسین قمی و حسین اوالی و حسین حاسبی و حسین واسطی و حسین بن بابویه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالرحمان حصنی یا خصیبی ملقب به جمال الدین مقری نحوی شاعر.
او راست : «الجوهر» در قرائت و دیوان شعر و جز آنها و در ۹۶۳ هَ .
ق .
/ ۱۵۵۶م .
زنده بوده است .
(کشف الظنون ) (معجم المؤلفین ) (هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن حسین .
رجوع به حسین صیرفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن عبدالمعین بن عون ، از فرزندان ابونمی بن ابوالبرکات هاشمی ، شریف مکه (۱۲۷۰ هَ .
ق .
/ ۱۸۵۴ م .
– ۱۳۵۰ هَ .
ق .
/ ۱۹۳۱ م .
).
در سالهای ۱۹۱۶ – ۱۹۲۴م .
).
پادشاه حجاز بود و ابن سعود او را شکست داد.
حسین نخستین کس بود که از جنگ بین الملل اول استفاده نموده استقلال و جدائی اعراب را از ترکهای عثمانی اعلام کرد و آخرین حاکم از هاشمیان بر مکه بود.
وی هنگامیکه پدرش در استانبول تبعید بود در آنجا به دنیا آمد و در سه سالگی با پدر به مکه بازگشت و چون عمویش عون الرفیق از تندروی وی میترسید او را در ۱۳۰۹ هَ .
ق .
به استانبول تبعید کرد و چون عون و برادرش عبداﷲ درگذشتند دولت عثمانی حسین را در ۱۳۲۶ هَ .
ق .
بجای وی امیر مکه نمود وچون جنگ بین الملل درگرفت انگلیسها با او وارد مذاکره شدند و بتشویق آنان استقلال عرب را اعلام کرد.
و در۹ شعبان ۱۳۳۴ هَ .
ق .
/ ۱۹۱۶م .
نخستین گلوله ٔ تیر را در مکه بعنوان اعلام استقلال رها نمود و پسرش فیصل را با لشکریان انگلیس به سوریه فرستاد و در ۱۹۲۰ م .
فرانسویان با دادن رژیم جمهوری مردم سوریه را بسوی خود خواندند و فیصل را بیرون کردند.
حسین پسر دیگر خودعبداﷲ را برای کمک ببرادر بحدود سوریه فرستاد.
انگلیسها که با فرانسه سازش کرده بودند عبداﷲ را به امارت عمان و شرق اردن قانع کردند و چون مردم عراق بسرپرستی میرزا محمدتقی شیرازی بر حکومت مستقیم انگلیس شوریده بودند ایشان را بپادشاهی عربی چون فیصل ساکت ، وفیصل را بچشم پوشی از سوریه راضی کردند.
پس ابن سعوداز نجد شروع بحمله کرد و حسین در ۱۳۴۳ هَ .
ق .
/ ۱۹۲۴م .
بدستور انگلیسها از تخت حجاز کنار رفت و پسرش ملک علی بجایش نشست و در ۱۹۲۵ م .
انگلیسها حسین را مجبور باقامت در جزیره ٔ قبرس کردند و شش سال در آنجا بود و چون بیمار گردید با اجازه ٔ انگلیسها به عمان آمد و در آنجا درگذشت و در مسجدالاقصی بخاک سپرده شد.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن ولید متکلم اسماعیلی .
درگذشته ٔ ۶۶۷ هَ .
ق .
/ ۱۲۶۸م .
او راست : «عقیده الموحدین ».
(بروکلمان پیوست ج ۱ ص ۷۱۶) (معجم المؤلفین ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد.
رجوع به حسین وفائی و حسین نقوی و حسین عاملی و حسین طغرائی و حسین صیمری و حسین خزاعی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن موسی الرضایکی از پنج پسر امام هشتم شیعه است که به قزوین مدفون است .
(تاریخ گزیده ص ۲۰۷) (نزهة القلوب ج ۳ ص ۵۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن موسی بن بابویه .
رجوع به حسین بن بابویه شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن مهران اصفهانی .
از محدثان اصفهان است .
رجوع به اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۷ و فهرست المصاحف سجستانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن یزید.
رجوع به حسین کرابیسی و حسین صایغ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی اسواری .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۱).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی باخرزی صاحب «دمیةالقصر».
رجوع به باخرزی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بصری .
رجوع به حسین جعل شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بیهقی .
رجوع به حسین کاشفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی جعفی .
مکنی به ابوعبداﷲ تابعی و از روات حدیث است .
(عیون الاخبار ج ۲ ص ۲۷۸) (صفة الصفوة ج ۳ ص ۱۰۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی حصنی .
رجوع به حسین بن علی بن عبدالرحمان شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی حصنی ملقب به تقی الدین .
او راست : التعریف فی نظم التصریف که به سال ۹۴۶ هَ .
ق .
نگاشته است .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی خلال .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۷۹).
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی رجبی .
رجوع به ابوعلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی صیمری .
رجوع به حسین صیمری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن علی فارسی .
او راست : «اخبارالملاحدة».
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی منجم .
رجوع به حسین قبانی شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن علی نمری .
رجوع به حسین نمری شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن علی یمنی .
رجوع به حسین یمنی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عمران .
رجوع به ابوعلی .
.
.
شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن یوسف قاضی حمادی .
در ۳۶۸هَ .
ق .
به اصفهان آمده ، حدیث گفت و مدتی قاضی یزد شد و در آنجا درگذشت .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عمر.
رجوع به حسین حلبی و حسین بیهم شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عیاش بن عمر.
رجوع به ابوعلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن غنام نجدی .
درگذشته ٔ ۱۲۲۵ هَ .
ق .
او راست : العقدالثمین در اصول الدین و جز آن .
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۲۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین محمد.
او راست : «احیاءالملوک » در تاریخ سیستان که در ۱۰۲۷ هَ .
ق .
نگاشته است .
(ذریعه ج ۱۱ ص ۳۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین .
رجوع به حسین تربتی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فتحویه .
رجوع به حسین ثقفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فراء.
رجوع به حسین بن محمد شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فرج اصفهانی بغدادی .
ابوعلی معروف به ابن خیاط از محدثان اصفهان بوده است .
رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۶ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن فضل اصفهانی .
رجوع به راغب و حسین سرخسی شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فقیه .
رجوع به حسین حضرمی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزشاه امیر غیاث الدین .
رجوع به غیاث الدین سلطان حسین شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قار یاغدی .
رجال شناس فقیه .
او راست : «بضاعةالمزجاة» دررجال و شرح روضه ٔ کافی و جز آن .
(ذریعه ج ۱ ص ۱۱۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عبیداﷲ مکنی به ابوعلی و ملقب به عمیدالدوله وزیر مقتدرباﷲ عباسی بود و پدر اوقاسم لقب ولی الدوله داشت .
در تجارب الامم مسکویه آمده است که خلیفه او را بسیار دوست گرفت ، چنانکه بدست خویش او را طعام میفرستاد و هم فرمان کرد تا نام او بر دراهم و دنانیر نقش کردند.
و رجوع به فهرست خاندان نوبختی و تجارب الامم ج ۲ ص ۳۳۲ ، ۳۳۳ ، ۳۳۹ ، ۳۴۲ ، ۳۴۳و صص ۳۴۷ – ۳۵۹ و صص ۳۶۱ – ۳۶۷ ، ۳۷۳ ، ۴۲۱ ، ۴۲۲ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم طبری مکنی به ابوعلی .
متوفی ۳۵۰ هَ .
ق .
او راست :الافصاح در شرح مختصر مزنی و جز آن .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن قاسم عیانی .
رجوع به حسین عیانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم یمنی .
رجوع به حسین یمنی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم کاتب .
رجوع به حسین کاتب و ابوعبداﷲ کاتب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاضی عسکر علوی معروف به ابی الرکب و ابن ابی الرکب .
وی پسر محمدبن حسین بن حسن بن زیدبن حسین خطیب شاعر بود.
در ۶۹۸ هَ .
ق .
/ ۱۲۹۹م .
متولد و در ۱۷ شعبان ۷۶۲ هَ .
ق .
/ ۱۳۶۱م .
درگذشت .
دیوان خطب بنام «المقال المحبر فی مقام المنبر» دارد.
(معجم المؤلفین از درر الکامنه ج ۲ ص ۶۷)(البدر الطالع ج ۱ ص ۲۲۸) (هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۵).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قاوان .
رجوع به حسین بن شهاب الدین گیلانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن قحطبه حلبی .
محدث است .
(تاریخ گزیده صص ۲۸۷-۲۹۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن کرنیب .
رجوع به حسین بن اسحاق بن ابراهیم شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن کمال الدین بن محمدبن حسین بن محمدبن حمزه معروف به ابن النقیب شاعر.
متولد ۱۰۳۱ هَ .
ق .
/ ۱۶۲۲م .
و متوفی ۱۰۷۲ هَ .
ق .
/ ۱۶۶۲م .
او راست : تذکره ٔ حسنیه در شعر و شعراء.
(معجم المؤلفین از خلاصة الاثر ج ۲ ص ۱۰۵) (هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۲۲) (ایضاح المکنون ) (زرکلی ج ۱ ص ۲۵۷).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن کوران .
از متکلمان جبری (مجبره ) است .
(ابن الندیم ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ماکولا.
رجوع به حسین جرفادقانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مبارک .
رجوع به حسین موصلی و حسین زبیدی و حسین صیرفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محسن علوی .
رجوع به حسین سبزواری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد.
معروف به ابن الفراء مکنی به ابوعلی .
از رجال سیاسی قرن چهارم هجری و دهم میلادی است .
او راست : «رسل الملوک و من یصلح للرسالة و السفارة».
(معجم المؤمنین از فهرست مکتبه ٔ ظاهریه ٔ دمشق ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد غسانی جیانی حافظ فقیه ، ابوعلی .
او راست : «ما ائتلف خطه و اختلف لفظه ».
(کشف الظنون ج ۲ ص ۳۶۷ چ ۱).
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسحاق مکنی به ابوعلی طیان .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۴).
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمدبن سلمان شافعی ملقب به صائن الدین از پیروان طریقت شهاب سهروردی شده و خرقه پوشیده چهل بار به حجاز رفت .
او راست : «تاریخ مشایخ فارس ».
وی در ۶۶۴ هَ .
ق .
/ ۱۲۶۶م .
درگذشت .
(شد الازار ص ۱۷۶).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شریک مکنی به ابوعلی متطبب .
متوفی ۳۸۵ هَ .
ق .
محدث است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۵).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالوهاب .
رجوع به حسین بارع شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبیداﷲ بغدادی .
رجوع به ابن شبل شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عفیر انصاری .
محدث اصفهانی ساکن بغداد.
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۱).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی زعفرانی اصفهانی بندار شهر و محدث بود و در۳۶۹ هَ .
ق .
درگذشت .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۳).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حسین .
پدرش صاحب مدارک است وخودش حاشیه بر الفیه ٔ شهید دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۲۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن فضل .
مکنی به ابوالقاسم است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن علی بن محمدبن احمدبن ابراهیم طباطبا.
نسابه ٔ معروف به امام زاهد.
او راست : تهذیب الانساب و «جریده ٔ نیشابور».
(ذریعه ج ۴ ص ۵۰۸ و ج ۵ ص ۹۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن متویه اصفهانی .
محدث است .
(ذکر اخبار اصفهان ج ۱ ص ۲۸۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفضل اصفهانی .
رجوع به راغب اصفهانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی .
رجوع به حسین خوانساری و حسین زعفرانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد بارع .
رجوع به حسین بارع شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد بحرینی .
رجوع به حسین بحرینی و حسین عیثان و حسین عصفوری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمدتقی .
رجوع به حسین نوری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعالبی .
رجوع به حسین مرعشی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد ثقفی .
رجوع به حسین ثقفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد حاسب .
رجوع به حسین حاسب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد حرانی .
رجوع به حسین حرانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد حضرموتی .
رجوع به حسین بار شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد خالدی .
رجوع به حسین خالدی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمدبن خالع.
رجوع به حسین خالع شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد دیاربکری .
رجوع به حسین دیاربکری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن محمد زاغونی .
رجوع به حسین زاغونی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد سمنقانی و رجوع به حسین سمنگانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن محمد سهواجی .
رجوع به حسین سهواجی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد شافعی ملقب به عمادالدین .
متوفی ۷۷۷ هَ .
ق .
/ ۱۳۷۵م .
او راست :«احکام الخنثی ».
(معجم المؤلفین از کشف الظنون ).
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) محمد شریف .
رجوع به حسین عمری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد صنعانی .
رجوع به حسین مغربی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد طبری .
رجوع به حسین حناطی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد طبیبی .
رجوع به حسین طبیبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد غسانی .
رجوع به حسین جیانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد فیروزه .
رجوع به حسین صدفی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد القبانی .
رجوع به حسین قبانی و ابوعلی حسین شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی .
رجوع به حسین تجیبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد قطان .
رجوع به حسین قطان و ابوعبداﷲ حسین شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن محمد کنتوری .
رجوع به حسین کنتوری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد کوتاهی .
رجوع به حسین قره چلبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد کیالی .
رجوع به حسین کیالی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد لاری .
رجوع به حسین لاری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد لاکودی .
رجوع به حسین یونی نی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد مجاهد.
رجوع به حسین مجاهد شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد مرعشی آملی .
رجوع به حسین خلیفه سلطان شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد مروزی .
رجوع به حسین مروزی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد مصری .
رجوع به حسین محلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن محمد مقری بن خسرو بلخی .
معروف به ابن مقری حافظو مکنی به ابوعبداﷲ.
درگذشته ٔ ۵۲۳ هَ .
ق .
/ ۱۱۲۹م .
او راست : «تعبیرالرؤیاء».
(معجم المؤلفین از کشف الظنون ) (ایضاح المکنون ) (هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۱۲).
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن محمد منقاره .
رجوع به حسین منقاره شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد مؤدب جروانی مکنی به ابوعبداﷲ.
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۸۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نبهافی .
رجوع به حسین عباسی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نجار بغدادی .
رجوع به حسین نجار شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نصیف .
رجوع به حسین نصیف شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن محمد نماوی .
رجوع به حسین نماوی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نیشابوری .
رجوع به حسین قبانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نیشابوری .
رجوع به حسین ماسرجسی شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن محمد ونی .
رجوع به حسین حاسب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد یزدی .
رجوع به حسین یزدی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمود جزائری .
رجوع به حسین جزائری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمود رضوی .
رجوع به حسین قمی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمود زیدانی .
رجوع به حسین زیدانی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمود نقیب .
رجوع به حسین نقیب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مخلد.
مهردار متوکل عباسی بود که اموال بختیشوع طبیب را پس از مصادره مهر و موم کرد.
(از عیون الانباء ج ۱ ص ۱۴۱) (اخبار الحکماء قفطی ص ۱۰۳ و ۱۰۴).
رجوع به ابن مخلد حسن شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن المدرس .
رجوع به حسین توقانی بن عبداﷲ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مرتضی یزدی .
رجوع به حسین یزدی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مساعدبن حسن بن مخزوم بن ابوالقاسم حسینی حائری .
او راست : «تحفة الابرار فی مناقب الائمة» که کفعمی و مجلسی از آن نقل کنند.
و صاحب ذریعه نسخه ای از عمدةالطالب بخط اودیده که در ۸۹۳ هَ .
ق .
نوشته و تا ۹۱۷ هَ .
ق .
بر آن حاشیه ها نوشته است .
(ذریعه ج ۳ ص ۴۰۵ و ج ۶ ص ۱۵۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مسعود بغوی .
رجوع به حسین بغوی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن محمد ملقب به محیی الدین و مکنی به ابومحمد بوده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مصطفی آیدینی .
رجوع به حسین قره تپه لی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن عبدالرحمان .
رجوع به حسین حصنی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن عوده .
رجوع به حسین عوده شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مصعب بن مسلم بجلی کوفی .
کتاب حدیث دارد.
(ذریعه ج ۶ ص ۳۲۵).
و رجوع به تاریخ بیهقی ص ۱۳۴ و الوزراء و الکتاب ص ۲۳۸ شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مطر جزائری معاصر شیخ حر عاملی بود واو ترجمه ٔ احوال وی را در امل آلامل و نجوم السماء ص ۱۴۳ آورده است .
تفسیر قرآن دارد.
(ذریعه ج ۴ ص ۲۴۸).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مطیر اسدی بن مکمل مولای بنی اسد.
احوال او در معجم الادباء ج ۴ ص ۹۷ و الموشح ص ۲۳۰ و زرکلی و البیان و التبین جاحظ ج ۲ ص ۱۳۹ آمده است و در فهرست ابن الندیم گوید: اشعار وی نزدیک صد ورقه است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن معن قسطنطینی امیر دروزی .
متوفی به استانبول ۱۱۰۹ هَ.
ق .
/ ۱۶۹۷ م .
او راست : «کتاب التمییز».
(هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۲۴) (ایضاح المکنون ) (فهرست دارالکتب ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن معین الدین یزدی .
رجوع به حسین میبدی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مفلح بن حسن بحرینی .
رجوع به حسین صیمری شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مقلة جد ابوعلی محمدبن مقلة است .
رجوع به ابن مقله شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن منصور.
رجوع به حسین حلاج و حسین بایقرا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن منصور.
او راست : کتاب الحاوی .
که آن را به رکن الدین محمدبن علی جرجانی نیز نسبت داده اند.
(ذریعه ج ۶ ص ۲۳۴).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام .
پدر سید مرتضی و سید رضی مکنی به ابواحمد الابرش .
سیدی عظیم المنزله و جلیل القدر در دولت بنی عباس و بنی بویه و از اعیان زمان خویش و نقیب علویان در بغداد بود.
(روضات ص ۵۷۳ و ۷۵۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن موسی حاسب .
رجوع به حسین هرمزی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن هبةاﷲ.
رجوع به حسین جلیس شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مهدی بن حسن .
رجوع به حسین قزوینی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مهران .
ابومحمد.
رجوع به ابومحمد حسین در همین لغت نامه و لباب الالباب چ اروپا ج ۱ ص ۲۵ شود.
و در معجم الادباء ج ۱ ص ۴۱۳ دو فرزند وی را بنامهای احمدبن حسین متوفی ۳۸۱ هَ .
ق .
و محمدبن حسین متوفی ۳۵۸ هَ .
ق .
یاد کرده است .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن میکائیل مکنی به ابوعبداﷲ ، چنانکه درتاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۵۸ آمده است .
و نام صحیح او ابوالفضل حسن است .
رجوع به ابوالفضل شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن عبدالحفیظ.
رجوع به حسین مهلا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدوله .
رجوع به حسین همدانی شود.
حسین .
[ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن الناظر.
رجوع به حسین غرناطی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نجف بن محمد نجفی .
رجوع به حسین تبریزی شود.
حسین .
[ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصربن خمیس .
رجوع به خمیس شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) نصربن محمدبن حسین .
رجوع به حسین خمیس شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصربن محمد کعبی مکنی به ابوعبداﷲ.
متوفی ۵۵۲ هَ .
ق .
او راست : تحریم الغیبة و المزاج الموضح .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر باری از مردم باردیهی به نیشابور.
وی از فضل بن احمد رازی حدیث کرد.
و بعد از ۳۳۰ هَ .
ق .
درگذشت .
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر بصری مکنی به ابوعبداﷲ.
او راست : اخبارالمنامات .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نصر ضریر.
رجوع به حسین شفائی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک (خواجه .
.
.
) یکی از وزرای سلجوقی است و ابوعبداﷲ کنیت او بوده است .
(تجارب السلف ص ۲۸۲) (رجال حبیب السیر ص ۲۸۰).
حسین .
[ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن النقیب .
رجوع به حسین بن کمال الدین شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن نوح قمری مکنی به ابومنصور.
او راست : غباء فی الطب .
(کشف الظنون ).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن واقد.
رجوع به ابوعلی حسین .
.
.
شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن نصر معروف به ابن عریف و مکنی به ابوالقاسم نحوی شاعر.
از وطن به مشرق آمد و به مصر سکنی گزید و بر ابن رشیق تلمذ کرد پس به اندلس بازگشت و در ۳۹۰ هَ .
ق .
۱۰۰۰/ م .
در طلیطه درگذشت .
او راست : شرح کتاب جمل زجاج و کتاب الرد علی النحاس فی کتابه الکافی .
(معجم المؤلفین از الوافی بالوفیات ج ۱۱ ص ۱۱۴) (معجم الادباء ج ۱۰ ص ۱۸۳) (بغیة الوعاة ۲۳۷) (روضات ۲۱۸) (کشف الظنون ) (هدیة العارفین ج ۱ ص ۳۰۶ ، ۳۰۷).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن هداب بن محمدبن ثابت دیری نوری منسوب به یکی از قرای حله ٔ سیفیه است و در ۱۲ رجب ۵۶۲ هَ .
ق .
درگذشت .
نحوی ، لغوی ، قاری ، شاعر بود و شعر وی در معجم الادباء چ مارگلیوث ج ۴ ص ۱۰۲ آمده است .
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابن هارون بن جعفر.
رجوع به حسین ضبی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ.
رجوع به حسین سوائی و حسین دهن الحضا شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن هشام معدل ابوعلی .
درگذشته ٔ بعد از ۲۸۰ هَ .
ق .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۹).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یاسین بن محمد.
رجوع به حسین کاتب شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن ابراهیم بن یحیی .
رجوع به حسن دیلمی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عیاش قطان مکنی به ابوعبداﷲ.
رجوع به قطان شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی متوی مکنی به ابوعبداﷲ است .
رجوع به متوی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی بخاری مکنی به ابوعلی زندویستی .
او راست : «متحیرلاالفاظ» و «روضةالعلماء».
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن یزید دینوری بستانبان .
محدث اصفهانی است .
(ذکر اخبار اصبهان ج ۱ ص ۲۷۹).
حسین .
[ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن یوسف بن محمد بغدادی .
رجوع به حسین دجیلی شود.
حسین .
[ ح ُ س َ] (اِخ ) ابوالرکب .
رجوع به حسین بن قاضی عسکر شود.<

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در فرهنگ لغت معین

حسین
(حُ سَ یا س ِ) [ ع . ] (ص .) مصغر حسن .

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در فرهنگ فارسی

حسین
غوری عز الدین موسس خاندان غوریان است که آنانرا آل شنسب یا شنسبانیه نیز گفته اند و آنان از ۵۴۳ تا ۶۱۲ در غور و اطراف آن سلطنت کرده اند .
خوب ونیکو , نام امام سوم شیعیان
( اسم ) ۱ – خوبک نیکوک . ۲ – ( اسم )
ابن احمد بن یعقوب یا حسن ابن احمد از بنی همدان حکیم و فیلسوف و جغرافیدان و نسب شناس است
حسین آباد
ده جزئ دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن
حسین آباد آخوند
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند
حسین آباد اردلان
دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه
حسین آباد افشار
دهی است جزئ دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران
حسین آباد النگ
دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور
حسین آباد امامزاده
دهی است از دهستان مرکزی بخش طبس شهرستان فردوس
حسین آباد امجدی
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان
حسین آباد امین
دهی است جزئ دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین
حسین آباد انجیلاوند
دهی است جزئ دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان ساوه
حسین آباد اوباتو
نام اصلی آن چوپان کاره است
حسین آباد باغ سیاه
دهی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده
حسین آباد باغخاص
دهی است جزئ دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران
حسین آباد بافران
ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نائین
حسین آباد بالا
دهی است از دهستان خیر بخش اصطهبانات شهرستان فسا
حسین آباد بجمعه
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد
حسین آباد برخوار
ده از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان
حسین آباد بهمنی
در دو فرسخی میان شمال و مغرب آباده است
حسین آباد بوالقیطاس
دهی است جزئ دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران
حسین آباد بورگان
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند
حسین آباد بکرک
دهی است از دهستان افشاریه ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران
حسین آباد بیک ده
در هشت فرسخی میانه جنوب و مشرق قاضیان است
حسین آباد پائین
ده کوچکی است از دهستان خیر بخش اصطهبانات شهرستان فسا
حسین آباد پاکوه
دهی است از دهستان کمین بخش زرقان شهرستان شیراز
حسین آباد پشت سیدان
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند
حسین آباد تپه
دهی است جزئ دهستان غار بخش ری شهرستان تهران
حسین آباد جدید
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور
حسین آباد جرندق
دهی است جزئ دهستان قاقازان بخش ضیائ آباد شهرستان قزوین
حسین آباد جنگل
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور
حسین آباد حاجی تقی
دهی است جزئ دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند
حسین آباد حاجی خلیلی
دهی است از دهستان مرکزی بخش طلبس شهرستان فردوس
حسین آباد خان
دهی است از دهستان دستکردان بخش طبس شهرستان فردوس
حسین آباد خاکستری
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند
حسین آباد خره سر
دهی است جزئ دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران
حسین آباد خیر آباد
ده از بخش حومه شهرستان نائین
حسین آباد درتنگ
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان
حسین آباد درویش
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند
حسین آباد دفتری
دهی است جزئ بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران
حسین آباد ده بنه
دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان
حسین آباد دهل کوه
ده از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان مشهد
حسین آباد دولاب
ده از دهستان دامنه کوه بخش حومه شهرستان دامغان
حسین آباد رودخانه
دهی است از دهستان کنار رودخانه وفرقان بخش حومه شهرستان ساوه
حسین آباد رکنی
دهی از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین
حسین آباد زواره
ده از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان
حسین آباد سادات
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند
حسین آباد سارولی
دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین
حسین آباد ساغری
ده از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود
حسین آباد سر آب
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز
حسین آباد سرزه
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند
حسین آباد سرگل
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند
ابراهیم بن حسین
ملقب به ظهیرالدین همدانی
اعجاز حسین
سید هندی است . اوراست : کشف الحجب عن اسامی الفنون و الکتب .
امام حسین
حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام .
باغوچه ملا حسین
دهی از مشهد
پیر احمد خواجه حسین
از سرداران شاه اسماعیل صفوی
پیر حسین
وی از اوایل یا اواسط سال ۷۴۰ هجری از جانب پسر عم خود امیر شیخ حسن کوچک پسر تیمور تاش بن امیر چوپان معروف که در تبریز مقیم بود به حکومت شیراز منصوب شد
جسر حسین
نام محلی یا پلی به اصفهان در ترجمه محاسن در ذکر متنزهات اصفهان آمده : قصر حصب موضوع بر طرف جسر حسین قصر عبدویه بر کنار زمد رود قصر کوهان بماربین قصر صحرا بطهران و سایر ابنیه علیه و اماکن سنیه که وصف کمال آن در شرح نمی آید .
چال میر حسین
دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد
چقا حسین
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان .
چم استاد حسین
مولف مر آت البلدان نویسد : یکی از مزارع قریه طایقان قم است که در کنار علیای رودخانه این شهر واقع می باشد
حامد حسین
موسوی هندی نیشابوری صاحب عبقات الانوار فرزند سید محمد قلی
حسن و حسین
نام دو کوه است و یا دو ریگ توده است و بسطام بن قیس مدفون است نزدیک حسن
حسین آباد کدخدا حسین
دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران
دره حسین
دهی است از دهستان دره کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد
رجب بن حسین
رجب بن حسین بن علوان حموی الاصل دمشقی او در علوم فلکی و موسیقی و ریاضی و از جمله هیات و حساب سخت استاد بود .
زمین حسین
دیه مرکزی دهستان بهر آسمان است که در بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع است .
سلطان حسین
بن منصور بایقرا … وی در دربار هرات یکی از درخشانتیرین مراکز ادب و هنر و علم در مملکت ایران بشمار میرود .
شاه آباد میرزا حسین
ده از دهستان در بقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور سکنه ۶۰۰ تن آب : قنات محصول غلات .
شاه حسین
ده از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت سکنه : ۸ تن .
صحرای شاه حسین
دشت همواری است از دهانه نهر توسکارود
طه حسین
( دکتر ) ادیب و محقق معاصر مصری ( و. ماقاقا ( مصر علیا ) ۱۸۸۹ ف. ۱۹۷۳ م . ) وی در سن سه سالگی نابینا گردید. تحصیلات ابتدایی او در مدرسه دهکده برای فرا گرفتن قر آن آغاز شد. در سال ۱۹۰۲ م . پدرش او را بدانشگاه ازهر فرستاد و وی در آنجا بتحصیل زبان عربی و ادبیات و تمدن اسلامی و حکمت الهی پرداخت . در سال ۱۹۱۲ م . مجبور شد ازهر را بدون گرفتن شهادتنامه ترک کند. استادان وی چنین داوری کردند که اعطای دیپلم بکسی که طبعی چنان سرگش دارد کار خطرناکی است .وی با روزنامه نگاری نخستین فعالیت خود را آغاز کرد سپس وارد دانشگاه مصر شد و پایان نامه مشهور خود را درباره ابوالعلائ معری بنام [ ذکری ابی العلائ ] نوشت . در سال ۱۹۱۴ دانشگاه او را مامور مطالعات علمی کرد و بفرانسه فرستاد . وی سالهای اول جنگ را نخست در مونپلیه و سپس در پاریس گذرانید و در آنجا بتحصیل زبانهای لاتینی و یونانی پرداخت و در ادبیات لیسانسیه شد و سپس پایان نامه تحصیلی خود رادرباه اصول عقاید اجتماعی ابن خلدون بنام [ فلسفه اجتماعی ابن خلدون ] در سوربن گذرانید. در سال ۱۹۱۷ با دختری دانشجو که با او در سوربن تحصیل میکرد ازدواج نمود و از او صاحب یک پسر و یک دختر شد. در سال ۱۹۱۹ طه حسین بمصر بازگشت و بسمت استادی دانشکده ادبیات ( دانشگاه قاهره ) انتخاب شد ولی چون با دستور های فواد اول مخالفت میورزید از خدمت بر کنار گردید. در سال ۱۹۳۶ دوباره بمقام سابق منصوب شد. در سال ۱۹۴۲ او را بمعاونت وزارت فرهنگ برگزیدند و سپس ریاست دانشگاه اسکندریه بدو محول گردید و وی آن دانشگاه را تاسیس کرد. در سال ۱۹۵۰ وزیر فرهنگ شد و تعلیمات مجانی دورههای مقدماتی و ابتدائی و متوسطه را بر قرار کرد و سپس بتاسیس دانشگاه اسیوط پرداخت . علاوه بر این تاسیس انستیتوی تحصیلات اسلامی در مادرید و ایجاد کرسی در شهر نیس و تاسیس مدرسه زبانهای مختلف در قاهره تحت توجه او صورت گرفت . در ۱۹۵۵ بریاست انجمن رجال ادب مصر انتخاب گردید ودر سال ۱۹۵۶ بعضویت شواری عالی ادب و هنرهای زیبای مصر منصوب شد و سپس بعضویت فرهنگستان ادبی پاریس و فرهنگستان تاریخی مادرید پذیرفته گردید. وی عضو فرهنگستان های مایانس ( آلمان ) و دمشق و تهران و بغداد و رم نیز بوداز آثار اوست : [ الایام ] ( روزها ) که بزبانهای فرانسوی انگلیسی آلمانی ایتالیایی اسپانیایی روسی فارسی چینی و غیره ترجمه شده [ آینده تعلیم و تربیت در مصر ] که بزبان انگلیسی ترجمه شده و در آمریکا انتشار یافته است . وی داستانهای کوتاه و مقالات و رسایل تحقیقی بسیار دارد .
علی آباد میرزا حسین
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در ۴۲ هزار گزی جنوب خوسف و در سر راه مالرو عمومی خسوف به درح ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل
قاضی میر حسین
یزدی
قلعه حسین
دهی از دهستان میانولایت بخش حومه شهرستان مشهد واقع در ۱۵ هزار گزی شمال باختری مشهد کنار کشف رود . موقع جغرافیایی آن جلگه معتدل است .
گاو نه نه حسین
کسی که بی خبر داخل خانه دیگران شود
مظفر حسین
شاعری از کاشان و از معاصران شاه عباس بوده .
میران حسین
پنجمین از نظامشاهیان دراحمد نگر ( از ۹۹۶ تا ۹۹۷ هجری قمری )
ناصر حسین
ابن حامد حسین موسوی ملقب به شمس العلما از علمای امامیه هندوستانست .

اسم طه ‌حسين(طاها ‌حسين) در اسامی پسرانه و دخترانه

حسین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: نیکو ، خوب ، مصغر حسن ، نام امام سوم شیعیان
حسینیه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: خوب ، نیکو

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز