معنی اسم فاخته

فاخته :    (عربي) ۱- پرنده‌اي از خانواده‌ي كبوتر؛ كوكو، صلصل؛ ۲- (در قديم) (در موسيقي ايراني) از اصول موسيقي قديم، فاخته ضرب؛ ۳- (اَعلام) دختر ابوطالب و خواهر اميرالمؤمنين(ع) مكني [كنيه‌ي او] به ام هاني.

 

%d9%81%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%87

 

اسم فاخته در لغت نامه دهخدا

فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دخترابواحیحة، سعیدبن العاص بن امیه، همسر ابوالعاص بن الربیع. ابوالعاص او را پس از زینب دختر پیغمبر تزویج کرد و او دختری بنام مریم آورد. (الاصابة ج ۸ ص ۱۴۴).
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم، ام هانی خواهر علی، و به کنیتش بیشتر معروف است. گفته اند نام اصلی او هنده بوده. (الاصابة ج ۸ ص ۱۵۴).
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوهاشم بن عتبةبن ربیعه و همسر یزیدبن معاویه، خلیفه ٔ معروف و بزه کار اموی. یزید را از این زن دو فرزند بنام معاویه و خالدبوده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج ۲ ص ۱۳۰ شود.
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزیزالقرشیة الاسدیة که پس از مرگ پدر تحت حمایت و سرپرستی صفوان بن امیه بود. رجوع به الاصابة ج ۸ ص ۱۵۴ شود.
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری، همسر ابوبکر صدیق. دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است. (الاصابة ج ۸ ص ۱۵۴).
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر عمرو الزهریه، خاله ٔ پیامبر. رجوع به الاصابة ج ۸ ص ۱۵۴ شود.
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر غزوان و همسر عثمان معروف. وی یکی از هشت زنی بوده است که عثمان به خانه ٔ خویش آورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج ۱ ص ۱۵۴ شود.
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر قرطةبن عبدعمروبن نوفل عبدمناف قرشی، همسر معاویةبن ابی سفیان. پدر او را در میان معاصران محمدبن عبداﷲ نام نبرده اند. زبیربن بکار گوید: معاویه ابتدا با کنود دختر قرطه و سپس با خواهرش فاخته ازدواج کرد. درباره ٔ پدر فاخته تنها همین خبر موجود است که در غزوه ٔ قبرس جنگیده است. (از الاصابة ج ۸ ص ۱۵۴).
فاخته. [ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرغی است خاکستری رنگ مطوق به طوق سیاه. آن را قلیل الالفت دانسته اند. بجهت آوازش آن را کوکو نیز گویند. اهل انطاکیه یمامه خوانند. (آنندراج ). قمری. کوکو. فانیز. (ناظم الاطباء). صلصل. (منتهی الارب ). هاکس گوید: از کبوتر کوچکتر و نشانها و علامتهای او با کبوتر تباین تام دارد. صدایش نرم و حزن انگیز است. چشمانش شیرین و خوش نگاه است. امانت و بیگناهی آن لایق تقدیم و هدیه ٔ حضور خداوندش نموده است. (قاموس کتاب مقدس ). آن را فالنجه، ورشان، کالنجه و کرچفوس نیز نامند :
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامه ٔ خانه به تبک فاخته گون شد.
رودکی.
فاخته وقت سحرگاه کند مشغله ای
گویی از یارک بدمهر است او را گله ای.
منوچهری.
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازدطنبور بساز.
منوچهری.
فاخته راست بکردار یکی لعبگر است
درفکنده به گلو حلقه ٔ مشکین رسنا.
منوچهری.
تافاخته مهری تو و طاوس کرشمه
عشق تو چو باز است و دل من چو کبوتر.
امیرمعزی.
فاخته مهری نباید در تو دل بستن که تو
هر زمان جفت دگر خواهی و یار دیگری.
لامعی.
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کُنگُره اش فاخته ای
بنشسته و می گفت که : کوکوکوکو؟
خیام.
باز مردان چو فاخته در کوی
طوق در گردنند و کوکوگوی
فاخته غایب است گوید: کو
تو اگر حاضری چه گویی ؟ هو!
سنایی.
مرحبا ای فاخته بگشای لحن
تا گهر بر تو فشاند هفت صحن
چون بود طوق وفا در گردنت
زشت باشدبیوفایی کردنت.
عطار.
صفیرصلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه ٔ هزارآوا.
خاقانی.
فاخته گفت آه من کِلّه ٔ خضرا بسوخت
صاحب این بار کو؟ ورنه بسوزم حجاب.
خاقانی.
فاخته در بزم باغ گویی خاقانی است
در سر هر شاخ سرو شعرسرای آمده ست.
خاقانی.
هر فاخته بر سر چناری
در زمزمه ٔ حدیث یاری.
نظامی.
با همه جلوه ٔ طاوس وخرامیدن کبک
عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته ای.
سعدی (خواتیم ).
جمع فاخته در عربی فواخت و در پارسی فاختگان است :
بر سر سرو بانگ فاختگان
چون طرب رود دلنواختگان.
نظامی.
– امثال :
به یک گز دو فاخته زدن ؛ با یک کار دو مقصود انجام دادن. یک تیر و دو نشان.
ترکیب ها:
– فاخته گون . فاخته طوق. فاخته مهر. رجوع به این ترکیبات شود.
فاخته. [ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی، و آن را فاخته ضرب هم خوانند. (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز :
بلبل از اوراق گل کرده درست
منطق الطیر و اصول فاخته.
ژاله (از آنندراج ).
آن را به انواع گوناگون ِ فاخته ٔ ثقیل، فاخته ٔ صغیر و فاخته ٔ کبیر تقسیم کنند. رجوع به اصول فاخته شود.

اسم فاخته در  فرهنگ فارسی

فاخته
• ( اسم ) کوکو ۲ – اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم فاخته قدیم فاخته ضرب و آنرا با انواع گوناگون : فاخته ثقیل فاخته صغیر و فاخته کبیر تقسیم کنند .
• دختر قرطه بن عبد عمرو بن توفل عبد مناف قرشی همسر معاویه بن ابی سفیان . پدر او را در میان معاصران محمد بن عبدالله نام نبرده اند .
• صلصل، طوقی، قمری، کوکو
فاخته رو
• ( صفت ) آنچه مانند فاخته راه رود .
فاخته ضرب
• ( اسم ) کوکو ۲ – اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم فاخته قدیم فاخته ضرب و آنرا با انواع گوناگون : فاخته ثقیل فاخته صغیر و فاخته کبیر تقسیم کنند .
• ضرب فاخته . یکی از اصول هفده گانه موسیقی .
فاخته طوق
• ( صفت ) آنچه او را طوقی مانند فاخته بر گردن باشد .
فاخته گون
• ( صفت ) برنگ فاخته خاکستری رنگ .
فاخته مهر
• ( صفت ) آنکه مانند فاخته بی مهر و وفا باشد .
اصول فاخته
• ( اسم ) ۱ – آواز یازدهم از اصول موسیقی ۲ – نوعی نواختن ساز .
جامه فاخته
• کنایه از لباس ماتم
نوای فاخته
• نوعی از هفده قال موسیقیان که آنرا سور فاخته نیز گویند .

اسم فاخته در  فرهنگ معین

فاخته
(خْ تِ) [ ع . فاختة ] (اِ.) کوکو، پرنده ای است خاکی رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد.
فاخته مهر
( ~ . م ) [ ع – فا. ] (ص مر.) کنایه از: مردم بی مهر و وفا.

اسم فاخته در  فرهنگ فارسی عمید

فاخته
۱. (زیست شناسی) پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است، کالنجه، کوکو، قمری: آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای / بنشسته و می گفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲).
۲. (موسیقی) [قدیمی] نوعی رعایت ضرب و زمان در موسیقی قدیم: بلبل از اوراقِ گل کرده درست / منطق الطیرِ اصول فاخته (امیرخسرو: ۷۸۴).
فاخته گون
به رنگ فاخته، خاکی رنگ: فاخته فریادکنان صبحگاه / فاخته گون کرده فلک را به آه (نظامی۱: ۲۹).
فاخته مهر
بی مهر، بی وفا: فاخته مهری نباید در تو دل بستن که تو / هر زمان جفت دگر جویی و یار نو گری (لامعی: ۱۵۱).

اسم فاخته در  پسرانه و دخترانه

فاخته
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: پرنده ای از خانواده کبوتر، کوکو

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز