اسم دختر ن

میترا : مظهر دوستی و محبت و صلح وصفا و روشنایی ، صورتی از واژه “مهر” در زبانهای ایران قدیم، الهه مهر که چشم دادگاه عدالت است و هیچ چیز را نمی‌توان از دید او پنهان داشت  

نیتا :    [ني = نه (به صورت شبه جمله) (در قديم) نيست، نبود + تا = لنگه، مثل، مانند]، بي‌مانند، بي نظير، بيتا، يگانه.

نِگاه :    1- عمل نگريستن، ديد، نظر؛ 2- چشم؛ 3- (به صورت شبه جمله) (در گفتگو) نگاه كنيد، نگاه كن.

نِگين :    1- سنگ يا فلزي زينتي و معمولاً قيمتي كه بر روي انگشتر، گوشواره، گردن‌بند و جز آنها كار مي‌گذارند؛ 2- (در قديم) سنگ قيمتي كه معمولاً براي تزئين بر روي چيزي كار مي‌گذاشته‌اند؛ 3- (در قديم) (به ...

نگارین :    1- زیبا؛ 2- آرایش شده، مزین، آراسته؛ 3- حنا بسته؛ 4- (به مجاز) دلنشین، دل آویز؛ 5- (به مجاز) معشوق زیباروی.

نِلي :    صورت ديگر نيلي،ص نيلي.

نمونه :    1- مقدار يا تعداد كم از چيزي يا از مجموعه‌اي كه نشان‌دهنده‌ي ويژگي‌هاي آن چيز يا آن مجموعه است؛ 2- نمودار؛ 3- مثال؛ 4- سرمشق، الگو؛ 5- داراي ويژگي‌هاي شايسته كه مي‌تواند براي ديگران سرمشق باشد.

نیوشا : 1- شورش، فتنه، آشوب؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) شگفت انگيز، عالي، فوق العاده؛ 3- (در قديم) هنگام، زمان، فصل.

نیلیا :    (سنسكريت ـ فارسي) (نيلي + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نيلي، ( نيلي.     اسم نیلیا در لغت نامه دهخدا نیلی. (ص نسبی ) منسوب به نیلی است. رجوع به نیل شود. || کبود. به رنگ نیل. نیلگون. نیل رنگ. ...

نیلوفر :    1- (در گياهي) گل‌هاي سفيد، كبود و زرد رنگ گياهي به همين نام كه مصرف داروئي نيز دارد. (در ادب قديم فارسي اغلب رنگ كبود آن مطرح بوده است)؛ 2- گياهي آبي كه در آبگيرهاي مناطق معتدل ...

نيلو :    (سنسكريت ـ فارسي) (نيل + او /u-/ (پسوند شباهت))، شبيه به نيل، مثل نيل، / نيل.     اسم نیلو در لغت نامه دهخدا نیل. [ ن َ ] (ع اِ) عطیه. دهش. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشش. انعام. (فرهنگ ...

نیلگون :    (سنسكريت ـ فارسي) (نيل + گون (پسوند شباهت))، نيلي   نيلي.     اسم نیلگون در لغت نامه دهخدا نیلگون. (ص مرکب ) به رنگ نیل. کبود. لاجوردی. آسمانگون. (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن. نیل فام. نیل رنگ : هوا گشت ...

نیلا :    (سنسكريت ـ فارسي) (نيل + ا (پسوند نسبت)) منسوب به نيل، ت نيل.     اسم نیلا در لغت نامه دهخدا نیل. [ ن َ ] (ع اِ) عطیه. دهش. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشش. انعام. (فرهنگ فارسی معین ) ...

نیکی :    1- خوب بودن، خوبي، نيكوكاري، احسان؛ 2- (در قديم) آسايش، رفاه، ثواب اُخروي.     اسم نیکی در لغت نامه دهخدا نیکی. (حامص ) خوبی. حسن. مقابل عیب و بدی. صفت خوب و پسندیده : بر آغالش هر دو آغاز کرد بدی گفت ...

نیکو :    1- خوب؛ 2- (در قديم) دلپسند، مطبوع، ارزنده، گران‌بها، گران، درست، صحيح، پسنديده، شايسته، زيبا، شخص زيباروي.     اسم نیکو در لغت نامه دهخدا نیکو. (ص ) پسندیده. حسن. خوب. خوش. خیر. مقابل بد و زشت : براین کار چون بگذرد ...