گلزاد
گلزاد : (گل + زاد = زاده)، 1- آن كه چون گل متولد شده، آن كه مادرزاد گل است؛ 2- (به مجاز) زيبارو و لطيف. اسم گلزاد در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
گلزاد : (گل + زاد = زاده)، 1- آن كه چون گل متولد شده، آن كه مادرزاد گل است؛ 2- (به مجاز) زيبارو و لطيف. اسم گلزاد در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ...
ادامه مطلب ...گلريز : 1- (در موسيقي ايراني) گوشهاي در دستگاه شور؛ 2- (در قديم) داراي نقش گل، به ويژه گلسرخ؛ 3- (در قديم) (به مجاز) ريزندهي پارههاي آتش؛ 4- نوعي آتش بازي. اسم گلریز در لغت نامه دهخدا گلریز. [ گ ُ ...
ادامه مطلب ...گلرخ : (در قديم) (به مجاز) داراي چهرهاي مانند گل، زيبا روي، گل چهره. اسم گلرخ در لغت نامه دهخدا گلرخ. [ گ ُ رُ ] (ص مرکب ) آنکه صورتش چون گل باشد. گلروی. زیباروی. گلچهره. خوش صورت : ز هر ...
ادامه مطلب ...گلديس : (گل+ ديس (پسوند شباهت))، 1- چون گل، مانند گُل؛ 2- (به مجاز) زيبارو و لطيف. اسم گلدیس در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ...
ادامه مطلب ...گلدخت : (گل+ دخت = دختر)، 1- دخترِ گل، دخترِ داراي صفات گل؛ 2- (به مجاز) زيبا و لطيف. اسم گلدخت در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا ...
ادامه مطلب ...گلدانه : (گل+ دانه = بذر) 1- بذرِ گل؛ 2- (به مجاز) آن كه ويژگي گل شدن (زيبا، لطيف و با طراوت) را دارد. اسم گلدانه در لغت نامه دهخدا گلدان. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گلها ...
ادامه مطلب ...گلدار : (گل+ دار = جزء پسين بعضي از كلمههاي مركب به معني «دارنده» يا « نگهدارنده و محافظ»)، 1- آن كه داراي گل (صفات گل) است؛ 2- (به مجاز) لطيف و زيبارو. اسم گلدار در لغت نامه دهخدا گلدار. [ ...
ادامه مطلب ...گلخنده : (= گلخند)، ( گلخند. اسم گلخنده در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد ، معرب ...
ادامه مطلب ...گلخندان : (= گلخند)، ( گلخند. اسم گل خندان در لغت نامه دهخدا گل خندان. [ گ ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری دره گز ...
ادامه مطلب ...گلچين : 1- آنكه گل ميچيند، گل چيننده؛ 2- (به مجاز) آن كه از بين يك مجموعه بهترين را انتخاب ميكند؛ 3- (به مجاز) ويژگي آن كه از بين يك مجموعه به عنوان بهترين انتخاب شده باشد، برگزيده، منتخب. اسم ...
ادامه مطلب ...گلچهر : 1- (= گل چهره)، ( گل چهره؛ 2- (اَعلام) «گلچهر» نام معشوقهي اورنگ در افسانههاي ايراني. اسم گلچهر در لغت نامه دهخدا گلچهر. [ گ ُ چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چهره ٔ او در طراوات و ...
ادامه مطلب ...گلچمن : 1- گلِ چمن؛ 2- (به مجاز) زيباروي و لطيف و خرّم. اسم گل چمن در لغت نامه دهخدا گل چمن. [ گ ُ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان ...
ادامه مطلب ...گلجهان : 1- ويژگي كسي كه به لحاظ خصوصيت ويژهاي (نظير زيبايي) در دنيا ممتاز و سرآمد باشد؛ 2- (به مجاز) زيبارو. اسم گل جهان در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور ...
ادامه مطلب ...گلپيكر : ويژگي آن كه پيكرش مثل گل زيبا و لطيف است، گل اندام. اسم گل پیکر در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ارمنی ورد ...
ادامه مطلب ...گلپسند : (گل+ پسند = جزء پسين بعضي از كلمههاي مركب به معني «پسنديده» يا «قبول شونده») (به مجاز) زيباروي مورد پسند. اسم گلپسند در لغت نامه دهخدا گل. [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است