اسم دختر عربی

اَشواق :   (عربی) (جمع شَوق) (در قدیم) شوق  ها، آرزومندی  ها.

اُسوه :  (عربي) 1- پيشوا‌، رهبر، مقتدا، خصلتي كه شخص بدان لايق مقتدايي گردد؛ 2- از واژه‌هاي قرآني.

اَسمر :    (عربي) (در قديم) گندم‌گون؛ سبزه.

اَسما :  (عربي) 1- نام‌ها، اسامي؛ 2- معارف، حقايق؛ 3- (در تفسير قرآن) و (در تصوف) به معناي معارف، حقايق و علوم آمده است؛ 3- (اَعلام) 1) نام همسر پیامبر اسلام(ص)؛ 2) نام دختر امام موسي كاظم(ع)؛ 3) نام همسر ...

اِسرا :   (عربي) 1- به شب راه رفتن، در شب سير كردن؛ 2- معراج پيامبر اسلام(ص)؛ 3- (اَعلام) نام هفدهمين سوره‌ي قرآن كريم داراي صد و يازده آيه.

اَزهار :    (عربي) (جمع زَهر) (در قديم) گل‌ها، شكوفه‌ها.

اريكا :    1- (در گياهي) فوفل، پوفل، درختي از تيره‌ي نخل ها كه در مناطق گرم آسيا مي‌رويد، نخل هندي؛ 2- (در عربي) فُوفَل، تانبُول، كَوتَل؛ (در انگليسي و آلماني) اريكا،  Areka،Areca .

ارغوان :    1- (در گياهي) درختي است زينتي از تيره‌ي پروانه واران با گلهايي به رنگ سرخ مايل به بنفش؛ 2- (در گياهي) گلي قرمز رنگ و چسبيده به ساقه كه پيش از ظاهر شدن برگ‌ها پديدار مي‌شود؛ 3- ...

بي‌نظير :    (فارسي ـ عربي) بي‌مانند، بي‌همتا.

بيان :    (عربي) 1- سخن، گفتار؛ 2- شرح و توضيح؛ 3- زبان‌آوري، فصاحت و بلاغت؛ 4- (به مجاز) زبان؛ 5- (در اصطلاح علوم بلاغی) علمی است که به ياری آن می‌توان يک معنا را به شيوه های گوناگون، با ...

بِهيه :    (عربي) 1- تابان، روشن؛ 2- فاخر، شكوه‌مند.

بِهدخت :    (به + دخت = دختر)، دختر نيك و خوب.

بهجت :    (عربي) شادماني، نشاط.

بِنت‌الهدي :    (عربي) دختر هدايت شده.

بُلور :    (عربي، معرب از يونانيِ beryllos) 1- نوعي ماده‌ي معدني جامد و شفاف مانند شيشه؛ 2- آنچه از جنس شيشه‌ي شفاف خوب است.