معنی اسم نسرین‌دخت

نسرين‌دخت :    (نسرين+ دخت = دختر) ۱- دختر نسرین وش؛ ۲- (به مجاز) زيباروي و با طراوت.

 

 

اسم نسرین دخت در لغت نامه دهخدا

نسرین. [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است. (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گل. (ترجمه ٔ صیدنه ). آن را مشکیجه نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). نسترن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ) (دهار). نستر. (فرهنگ نظام ). نسترون. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ). گل بیدمشک باشد. (اوبهی ). جلنسرین. گلنسرین. وردالذکر. گل نر. (یادداشت مؤلف ). در عربی نِسْرین گویند. (از منتهی الارب ). درخت نسرین بر دو نوع است، نوعی آنکه برگ آن کمتر و نرم تر باشد و آن در ولایت دیاربکر و شام بود و نوعی آنکه در ولایت عراق و فارس و خراسان و دیگر ولایات می باشد و آن را رنگ سفیدتر و برگ زیادتر بود و بوی آن خوشتر بود و درخت آن بزرگتر شود. (فلاحت نامه ). گل سفیدی است کوچک و مضاعف و درخت او به قدر درخت گل سرخ، و بسیار خوشبو و او را گل مشکی و در بعض بلاد گل عنبری نامند، در دشت و کوه می باشد و در بلاد حاره تا اول اسد دوام می کند و عرق او بوی ندارد، چه از جهت لطافت آتش رفع آن می کند، معتدل الحراره و نزد بعضی در دوم گرم و خشک است و بوی او مقوی دل و دماغ و حواس و سائیده ٔ او در لخلخه باعث خوشبوئی آن، و او مدر حیض و مسهل بلغم و سودا و منقی سینه و عطسه آرنده و مفتح سده ٔ دماغی و محلل ریاح و موافق جگر، و جهت قولنج و غثیان و یرقان و فواق و ضماد او به جهت کلف و آثار و بدبوئی عرق و رفع بوی نوره و سقوط دانه ٔ بواسیر و منع اشتداد داءالفیل و با حنا جهت تقویت موی و قطور اوبا روغن زیتون جهت کرم گوش و ریاح آن و سنون و مضمضه ٔ او جهت درد دندان نافع و از یک درهم تا چهار درهم برگ او مسهل قوی و مداومت نیم مثقال تا یک مثقال اورا از اول حمل تا یک سال مانع سفید شدن موی دانسته اند و انطاکی به جهت این امر هر روز دو مثقال مربای شکری او را از کتاب تجربه بیان نموده و روغن او که به دستور روغن نرگس گیرند مسخن به اعتدال و مقوی دماغ وبالخاصیة رافع ذات الجنب بلغمی و سوداوی و قدر شربش تا یک وقیه است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
آسمان خیمه زد از بیرم [ و ] دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا.
کسائی.
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی.
بنفشه و گل نسرین و سنبل اندر باغ
به صلح باید بودن چو دوستان نه به کین.
فرخی.
همی کندبه گل سرخ بر بنفشه کمین
همی ستاند سنبل ولایت نسرین.
فرخی.
چو بنشست چنان است که از نسرین تلی
چو برخاست چنان است که از سرو نهالی.
فرخی.
بر برگ گل نسرین آن قطره ٔ دیگر
چون قطره ٔ خوی بر زنخ لعبت فرخار.
منوچهری.
تا لاله و نسرین بود تا زهره و پروین بود
تا جشن فروردین بود تا عیدهای اضحیه.
منوچهری.
ظاهرو باطن نارنج همین دان و ترنج
هر دو ضد گل نسرین و خلاف عبهر
هست این هر دو به زر اندر پنداری سیم
هست آن هر دو به سیم اندر پنداری زر.
لامعی.
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین نبشته چو نسرینم.
ناصرخسرو.
چونسرین بخندد شود چشم گل
به خون سرخ چون چشم اسفندیار.
ناصرخسرو.
چون باغبان برون شد آورد خوی خوکان
برکند بیخ نرگس بشکست شاخ نسرین.
ناصرخسرو.
موی چو نسرین شده ست زآن لب گلگون مرا
اشک چو پروین شده ست زآن رخ مه وش مرا.
عبدالواسع.
ای دو لب تو بسد وی دو رخ تو نسرین
نسرین تو در سنبل در بسد تو پروین.
سوزنی.
هستم ز دل و دیده ای به ز دل و دیده
بیچاره ٔ آن بسد نظاره ٔ آن نسرین.
سوزنی.
بنفشه تاب زلف افکنده بر دوش
گشاده باد نسرین را بناگوش.
نظامی.
چو نسرین برگشاده ناخنی چند
به نسرین برگ گل از لاله می کند.
نظامی.
رخش نسرین و بویش نیز نسرین
لبش شیرین و نامش نیز شیرین.
نظامی.
آنکه قرارش نگرفتی و خواب
تا گل و نسرین نفشاندی نخست.
سعدی.
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ.
سعدی.
ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام
برفت رونق نسرین و باغ نسترنش.
سعدی.
می نماید عکس می در رنگ روی دلکشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه ٔ نسرین غریب.
حافظ.
|| در شعر، مشبه به بدن معشوق است. (از فرهنگ نظام ). || کنایه از صورت معشوق :
ای لعل تو پرده دار پروین
وی زلف تو سایبان نسرین.
خاقانی.
فلک را کرد کحلی پوش پروین
موصل کرد نیلوفر به نسرین.
نظامی.
– نسرین بدن ؛ از اسمای معشوق صبیح است. (از آنندراج ). نسرین بر. سیمین بدن. که بدنی چون گل نسرین سپید و لطیف دارد. از صفات معشوق است.
– نسرین بر ؛ نسرین بدن. لطیف اندام. نازک بدن. سیمین تن. از صفات معشوق است :
غزل سرای شدم بر شکرلبی گل خد
بنفشه زلفی و نسرین بری صنوبرقد.
سوزنی.
– نسرین بناگوش ؛ سیمین بناگوش. که بناگوشی لطیف و سپید دارد. از صفات معشوق است :
درود [ از ] صفحه ٔ گل سبزه را نسرین بناگوشی
به آب تیغ شست آن بی مروت خط قرآن را.
سالک (از آنندراج ).
– نسرین تن ؛ نسرین بدن. نسرین بر. از صفات معشوق است.
– نسرین رخ ؛ سیمین رخ. سپیدروی. که صورتی سپید و لطیف دارد. از صفات معشوق است :
خدمت نوبهار مجلس او
فخر نسرین رخان فرخاری.
ظهوری (از آنندراج ).
– نسرین روی ؛ نسرین رخ.
– نسرین زنخ ؛سیمین زنخ. از صفات معشوق است :
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین چو خوشه ٔ نسرینم.
ناصرخسرو.
– نسرین سرین ؛ سیمین سرین. که سرینی سپید دارد. از صفات شاهدان و معشوقان است.
– نسرین عذار ؛ نسرین رخ. نسرین روی. از صفات معشوق است :
گریبان نسرین عذاران چین
رخ ماه رویان خاورزمین.
ظهوری (از آنندراج ).
نسرین. [ ن ِ] (معرب، اِ) معرب نَسْرین. رجوع به نَسْرین شود.
نسرین. [ ن َ رَ ] (اِخ ) نسران. به صیغه ٔ تثنیه، نسر طایر و نسر واقع. (ناظم الاطباء). رجوع به نسر و نسر طائر و نسر واقع شود :
اینت شهباز کز پی چو منی
صید نسرین کرده ای نهمار.
خاقانی.
گفت کآن شهباز در نسرین گردون ننگرد
بر کبوتر پر گشاید اینت پنداری خطا.
خاقانی.
نسرین را به خوشه ٔ پروین بپرورند
تا من به خون دومرغ مسمن درآورم.
خاقانی.
تکیه گاه او بر فرق فرقدین است و سیرگاه او بر جناح نسرین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۴۴۶).
نسرین پرنده پر گشاده
طایر شده واقعایستاده.
نظامی.
رسیده مرتبت رفعت تو بر نسرین
گذشته رائحه ٔ سیرت تو از نسرین.
محمد عوفی.
و نسرین مانند نسرین فلک زمین آرای گشته. (جهانگشای جوینی ).
نسرین. [ ن َ ] (اِخ ) نام جزیره ای است در میان دریا که عنبر از آن جزیره می آورند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ نظام ) :
حریر نامه بد ابریشم چین
چو مشک از تبت و عنبر ز نسرین.
فخرالدین اسعد (از جهانگیری ).

اسم نسرین دخت در فرهنگ فارسی

نسرین
نام دو ستاره در آسمان بنام نسرطایر و نسر واقع .
گلی است سفیدوکوچک وخوشبوکه آن رامشکین گل یا، مشکین بوی نیزمیگویند
( اسم ) ۱ – یکی ازگونه های نرگس است که دارای گلهای زرداست ودرجنگلهاونقاط مرطوب بحالت وحشی میرویدودرمازندران نیز فراوان است وازگلهای آن درعطرسازی استفاده میکنند. نسرین میتواندزمستان رازیر برف بسربرد نرگس زردگل عنبری گل مشکی . ۲ – نامی است ازنامهای زنان .
معرب نسرین است
نسرین نوش
نام دختر پادشاه سقلاب روم است که در حباله نکاح بهرام گور بود .
نام دختر پادشاه سقلاب بوده که بهرام گور او را به نکاح آورده .
گل نسرین
نام گلی است سپید و کوچک و صد برگ و از جنس گل سرخ و دو نوع است یکی را گل مشکین و دیگری را گل نسرین گویند .
معره نسرین
از اماکن مشهور شام معره نسرین است

اسم نسرین دخت در فرهنگ معین

نسرین
(نَ) (اِ.) گلی سفید رنگ و خوشبو با برگ های کوچک و انبوه، مشکین بوی هم گویند.

اسم نسرین دخت در فرهنگ فارسی عمید

نسرین
گلی سفید، کوچک، و خوش بو، مشکین گل، مشکین بوی.

اسم نسرین دخت در اسامی پسرانه و دخترانه

نسرین
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: nasrin) (در گیاهی) گل های زرد یا سفید خوشه ای معطر که یکی از گونه های نرگس است، گیاه این گل که علفی، پایا، زینتی و از خانواده ی نرگس است و برگ های بلند و مخطط دارد، (در قدیم) (به مجاز) صورتِ معشوق – گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونه های نرگس است
نسرین مهر
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید
نسرین نوش
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی

 

اسم نسرین دخت در لغت نامه دهخدا

دخت. [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده. (یادداشت مؤلف ). بنت. سلیلة. (منتهی الارب ) :
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم بسان گرد بردارد ز اوی
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی بپایان آردش.
رودکی.
سر بانوان دخت کورنگ شاه
درین باغ بنشسته مانند ماه.
فردوسی.
مرا گفت جز دخت خاتون مخواه
نزیبد پرستار هم جفت شاه.
فردوسی.
چو دیدند پیران رخ دخت شاه
درخشان ازو خانه و تاج و گاه.
فردوسی.
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
برآنسان که بوده ست آیین و کیش.
فردوسی.
هرگز این دخت بسودن نتواند عزبی.
منوچهری.
مگر دخت مرا با من سپاری
وگرنه خون کنم دریا بزاری.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش.
ناصرخسرو.
عیسی آنک پیش کعبه بسته چون احرامیان
چادری کان دستریس دخت عمران آمده.
خاقانی.
ترسان عروس ملک چو دخت فراسیاب
در ظل پهلوان تهمتن کمین گریخت.
خاقانی.
چنان در کیش عیسی شد بدو شاد
که دخت خویش مریم را بدو داد.
نظامی.
پری دختی پری بگذار ماهی
بزیر مقنعه صاحب کلاهی.
نظامی.
گدایی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.
سعدی (بوستان ).
این کلمه بعنوان مزید مؤخر به اسامی خاص پیوندد چون : آذرمی دخت. پوران دخت. توران دخت. سیمین دخت. شهین دخت. مادردخت. به دخت. بیدخت ؛ ستاره ٔ زهره. علت آنکه این ستاره را بیدخت یا بذخت نامیده اند اینست که واژه بقول شفتلویتز دانشمند آلمانی از بغدخت مشتق شده یعنی دختر بغ (دختر خدا) و بیدخت ناهید، یعنی ناهید دختر بغ. این نام پارسی است چه جزء اول آن همان «بغه » اوستا و «بگا» پارسی باستان و بغ پارسی است و جزء دوم از ریشه دوگذر یا دوگدر اوستا و دوهیترو دخت پهلوی که امروز نیز در پارسی دخت و دختر و درلهجه گیلکی «دِتِر» گفته میشود. (مزدیسنا ص ۳۳۰). || زدن جانوران را به تیر و کمان. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). اما ظاهراً با عنایت به معنی دوختن و شاید مخفف آن «دختن » این معنی را متذکر شده است. رجوع به دوختن شود. || چسبانیدن تخته های در و امثال آن بیکدیگر با میخ. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به دوختن شود. || دوشیدن گاو و گاومیش و گوسفند. (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوختن در معنی دوشیدن شود.

اسم نسرین دخت در فرهنگ فارسی

دخت
( اسم ) ۱ – فرزند مادینه انسان بنت ابنه . ۲ – زن مرد ندیده باکره . یا دختر آفتاب شراب لعلی یا دختر خم ۱ – شراب لعلی . ۲ – انگور دانه انگور . یا دختر روزگار حادثه .
دخت عمران
مریم علیها السلام
دخت مریم
پوست درخت سنبهالوه چهال
دخت نوش
نام دختر کسری انو شیروان
بوران دخت
یا بوراندخت دختر خسرو پرویز ملکه ساسانی و بیست وهشتمین فرد از ساسانیان که یک سال و چهار ماه در ایران سلطنت کرد.
توران دخت
مصحف توران دخت
فیروزبخت دخت
ظاهرا نام دختر فیروز ساسافی است .
پوران دخت
تصرفی است در نام پوراندخت .
شکر دخت
دختر خوشروی و شیرین از عالم شیرین پسر

اسم نسرین دخت در فرهنگ معین

دخت
(دُ خْ) [ په . ] (اِ.) دختر.

اسم نسرین دخت در فرهنگ فارسی عمید

دخت
= دختر
دخت اندر
= دختراندر
شاه دخت
شاه دختر، دختر شاه، شاهزاده خانم.

اسم نسرین دخت در اسامی پسرانه و دخترانه

دخت مهر
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: دختر خورشید
دختر
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: معنی اسم را در این قسمت بنویسید

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز