معنی اسم سَلیمه

سَليمه :    (عربي) (مؤنث سليم)، ( سليم. ۱- ، ۲- و ۳-

 

 

اسم سلیمه در لغت نامه دهخدا

سلیم. [ س َ ] (ع ص ) درست و صاحب سلامت. (غیاث ). بی عیب و درست. (مهذب الاسماء). درست و بی گزند از آفت. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی گزند وبی عیب و تندرست و سالم. (ناظم الاطباء) :
می لعل گون خوشتراست ای سلیم
ز خونابه ٔ اندرون یتیم.
فردوسی.
گفتم، این سلیم است زندگی خداوند دراز باد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۲۳).
یافته حج و عمره کرده تمام
بازگشته بسوی خانه سلیم.
ناصرخسرو.
ترا بسیار گفتن گر سلیم است
مگو بسیار، دشنامی عظیم است.
نظامی.
قلب روی اندود نستانند در بازار حشر
خالصی باید که از آتش برون آید سلیم.
سعدی.
عجب از کشته نباشد به در خیمه ٔ دوست
عجب از زنده که چون جان بدرآورد سلیم.
سعدی.
سلیمی که یک چند سالم نخفت
خداوند را شکر صحت نگفت.
سعدی.
– جامه ٔ سلیم ؛ لباس عافیت :
خوش خلعتی است فاخر و خوش جامه ٔ سلیم
یارب ز چشم زخم و گزندش نگاهدار.
نظام قاری.
|| مرد ساده دل و احمق. (غیاث ) (آنندراج ). نرم دل. (دهار). ساده دل. (ناظم الاطباء). مردمانی اند [ مردم غرجستان ] سلیم و… و شبانانند و برزیگر. (حدود العالم ).
نگر تاحلقه ٔ اقبال ناممکن نجنبانی
سلیما ابلها لابل که مرحوما و مسکینا.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص ۳۲۲).
فتویی پرسید از او مرد حکیم
گفت این جا جای فتوی است ای سلیم.
مولوی.
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بستن جوی.
سعدی.
– دل سلیم ؛ دل سالم. دل ساده :
وفا و عهد نمودی دل سلیم ربودی
چو خویشتن بتو دادم تو میل بازگرفتی.
سعدی.
– سلیم القلب ؛ غریب و مسکین و آنرا سلیم دل نیز گویند. (آنندراج ).
– || ساده دل. ساده لوح :
از سر ضعفم سلیم القلب اگرزورم دهند
با انا الاعلی زنان فرش خدایی گسترم.
خاقانی.
– سلیم النفس ؛ پاک نژاد و بی اذیت. (ناظم الاطباء).
– طبع سلیم ؛ طبع سالم و درست، قریحه ٔ نیک :
ثنای مجلس میمون او بهر محفل
ادا کنم بزبانی فصیح و طبع سلیم.
سوزنی.
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم.
حافظ.
– قلب سلیم ؛ قلب ساده ٔ بی غل و غش.بی آزار : چو من بنده بود ابله و با قلب سلیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۹۰).
|| آسان در مقابل صعب و سخت :
شکر و منت خدای را که آخر
آنهمه حال صعب گشت سلیم.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص ۳۸۱).
خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود
خوار آن خواری که بر تو زین سپس غوغا کند.
منوچهری.
عذاب اهل جهنم کز آن قویترنیست
بجای سهل ترین رنج اوست سهل و سلیم.
سوزنی.
|| (اصطلاح طب ) جید. مبارک. مقابل ردی و خبیث. (یادداشت مؤلف ) : علامات الردی منه [ من ذات الجنب ] و السلیم. (قانون ابوعلی ). و آنچه [ از آماس ] از جگر به سپرز بازآید سلیم تر بود.(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
|| (اِ) استخوان سپل شتر و مانند آن.(منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) مارگزیده. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (مهذب الاسماء) :
سلیم مارگزیده بود بلفظ عرب
وی از گزیدن ماران دوزخ است سلیم.
سوزنی.
|| زخم خورده ٔ نزدیک به هلاک. || (اِ) کناره ٔ سم اسب.(منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلیم. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. داری ۱۲۵ تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون ،حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).
سلیم. [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :
۱ – سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس ۹۱۸ هَ. ق. فوت ۹۲۶ هَ. ق.). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت، شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران را مغلوب کرد و کردستان و دیاربکررا بممالک عثمانی ملحق ساخت. شام و مصر و عربستان را در سال ۹۲۳ هَ. ق. از ممالیک منتزع کرد و کمی بعدبر حرمین سیادت یافت و خلیفه ٔ عباسی مصر را مطیع خود کرده، اشیای مقدس متعلق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را بخود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیرالمؤمنین را اختیار کردند. وی با همه سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و بفارسی شعر میگفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است. علمای دینی و اهل ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنّن متعصب و در سیاست سختگیر و زودکش بود.
۲ – سلیم دوم ابن سلیمان اول (جلوس ۹۷۴ هَ. ق.). وی را دائم الخمر لقب داده اند. او با شاه طهماسب اول صفوی معاصر بود.
۳ – سلیم سوم ابن مصطفی (جلوس ۱۲۰۳ هَ. ق. فوت ۱۲۲۲ هَ. ق.). وی جهازات انگلیسی را شکست داد و با آغامحمدخان و فتحعلی شاه معاصر بود. (فرهنگ فارسی معین ).
سلیم. [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن قیس هلالی. از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام. حجاج چون بقتل او مصمم شد، سلیم بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او سلیم را پناه داده و گاه مرگ به ابان گفت : ترا برمن حقی است و اینک مرگ من فرارسیده است و کتاب مشهور را به او داد و او اول کتاب است که میان شیعه پیداشد و ابان آن کتاب را روایت کرد. (از ابن الندیم ).
سلیم. [ س َ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن ایوب بن سلیم رازی. ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابوحامد اسفراینی بود. او بشهر صور از بلاد شام اقامت گزید و در بازگشت از زیارت خانه ٔ خدا به سال ۴۴۷ هَ. ق. بدریای قلزم غرقه شد. او راست : اشاره، غریب الحدیث، التقریب و ضیاء القلوب فی تفسیر، و اشاره فی الفروع و شرح بر کافی در فروع شافعیه. رجوع به اعلام زرکلی شود.

اسم سلیمه در فرهنگ فارسی

سلیم
نام سه تن از سلاطین عثمانی سایم اول . ابن بایزید دوم (جل . ۹۱۸ ه . ق . / ۱۵۱۲ م . – ف. ۹۲۶ ه.ق./ ۱۵۲٠ م . ) . وی بسیار جسور و سفاک بود . مورخان ترک او را (( یاووز )) ( برنده قاطع ) و اروپاییان ویرا درنده لقب داده اند . وی ظرف ۸ سال سلطنت خود شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران را مغلوب و کردستان و دیار بکر را بممالک عثمانی ملحق ساخت . شام و مصر و عربستان را در سال ۹۲۳ ه . ق . / ۱۵۱۷ م . از ممالیک منتزع کرد و کمی بعد بر حرمین سیادت یافت و خلیفه عباسی مصر را مطیع خود کرده اشیائ مقدس متعلق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را بخود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیرالمومنین را اختیار کردند. وی با همه سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و بفارسی شعر میگفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است . علمای دینی و اهل ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن متعصب و در سیاست سختگیر و زود کش بود. یا سلیم دوم . ابن سلیمان اول ( جل. ۹۷۴ ه.ق . / ۱۵۷۴ م . ) ویرا دائم الخمر لقب داده اند. او با شاه طهماسب اول صفوی معاصر بود. یا سلیم سوم . ابن مصطفی ( جل. ۱۲٠۳ ه.ق . / ۱۷۸۹ م . – ف. ۱۲۲۲ ه.ق . / ۱۸٠۷ م . ) وی جهازات انگلیسی را شکست داد و با آغا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار معاصر بود .
سالم، درست، بی عیب، رهیده از آفات، مارگزیده
۱ – سالم بی عیب . ۲ – رسته از آفات . ۳ – رام مطیع . ۴ – مارگزیده جمع : سلمائ .
ابوالقاسم ابن ایوب ابن سلیم رازی ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابو حامد اسفراینی .
سلیم النظر
پاک بین پاک نظر
سلیم النفس
نیک سرشت پاک نهادد : سلطان محمود میرزا که در میانه جماعت رو ملو بود بسیار جوان سلیم النفس عافیت دوست بود .
پاک نژاد و بی اذیت . بی آزار
سلیم خرچنگ خوار حواصیلی
[Dromas ardeola] [زیست شناسی- علوم جانوری] گونه ای از تیرۀ سلیم خرچنگ خواریان و راستۀ سلیم سانان با پاهای بلند آبی- خاکستری و پرهای زینتی سیاه و سفید و منقار سنگین و بزرگ و قوی و خنجرشکل
سلیم خرچنگ خواریان
[Dromadidae] [زیست شناسی- علوم جانوری] تیره ای از راستۀ سلیم سانان با جثۀ متوسط و منقار بزرگ و خنجرشکل
سلیم دل
ساده دل و بی مکر و بی ریا
سلیم دلی
ساده دلی یا بلاهت .
سلیم رای
درست اندیشنده
سلیم سانان
[Charadriiformes] [زیست شناسی- علوم جانوری] پرندگانی با پراکندگی جهانی که ازنظر بسیاری صفات، مانند طول پاها و شکل و طرح منقار و نوع زیستگاه، با هم تفاوت دارند
سلیم گرای اول
بیست و هشتمین و سی و یکمین و سی چهارمین و سی ششمین از خانان قرم
سلیم نفس
آنکه دارای نفس سلیم باشد . بی آزار
سلیم کردستانی
میرزا سلیم مردی صبور و سلیم و شصت سال عمر نموده و در سنه ۱۲۱۴ فوت شده است .
سلیم کندی
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان رضائیه .
سلیم الصدر
آدم آرام و بی شر
سلیم الفطره
پاک سرشت پاک نهاد : اما شاعر باید که سلیم الفطره عظیم الکره صحیح الطبع .. باشد .
سلیم القلب
غریب و مسکین و آنرا سلیم دل نیز گویند .
اصفر سلیم
نام معجونی است که بواسطه داشتن زعفران بدان اصفر گویند . و مار گزیده را نافع بود . معجونی است سلیم آنرا بساخت و چون زعفران دارد آنرا اصفر خواندند .
حجر بنی سلیم
قریه ایست طائفه بنی سلیم را
سلطان سلیم
از پادشاهان عثمانی که از ۱۵۱۲ تا ۱۵۲٠ سلطنت کرده .
عین سلیم
جایگاهی اس در سه میلی حلب و عرب در آنجا فرود میامدند بسال ۴۵۵ قمری بین عطیه ابن صالح و محمود بن صالح دو فرزند مرداس در این محل نزاعی رخ داد

اسم سلیمه در فرهنگ معین

سلیم
(سَ) [ ع . ] (ص .) سالم، بی عیب . ،~النفس نیک سرشت، پاک نهاد (فره ).

اسم سلیمه در فرهنگ فارسی عمید

سلیم
۱. سالم، درست، بی عیب: عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱: ۴۵).
۲. (صفت) [قدیمی] بی آزار، آرام و مطیع: در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی: ۸۷).
۳. [قدیمی] ساده لوح، ساده دل: ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی: ۱۷۱).
۴. (صفت) [قدیمی] سهل، آسان: خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری: ۲۶).
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] مارگزیده. &delta، این معنی از جهت تفٲل به سلامت است: نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مُسَهَّد (منوچهری: ۲۲).
۶. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن مستفعِلُن مفعولاتُ مفعولات.
سلیم النفس
نیک سرشت، نیک نفس، پاک نهاد.
سلیم القلب
پاک دل، روشن ضمیر.

اسم سلیمه در اسامی پسرانه و دخترانه

سلیم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salim) (عربی) دارای قدرت تشخیص و داوری درست، سالم و بی عیب، (در قدیم) آرام و مطیع، ساده دل و خوش باور، (در حالت قیدی) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب – دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
سلیمان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عبری
معنی: (تلفظ: soleymān) (عبری) یعنی پر از سلامتی، (در اعلام) حضرت سلیمان (ع) پسر داوود ـ پیغمبرِ بنی اسرائیل ـ که نماد خردمندی، شکوه و توانایی است – پر از سلامتی، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که خداوند اسرار بسیاری از علوم و فنون غریبه و زبان حشرات و پرندگان را به او آموخت و سپاهی از جن و انس در اختیارش قرار داد
سلیمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salime) (عربی) (مؤنث سلیم )، سلیم – مؤنث سلیم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز