پارمیس : (اَعلام) نام دختر برديا كه زنِ داريوش (اول) بود.
اسم پارمیس در اسامی پسرانه و دخترانه
پارمیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: پرمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی ...
ادامه مطلب ...
پارمیدا : (اَعلام) نام دختر برديا.
اسم پارمیدا در اسامی پسرانه و دخترانه
پارمیدا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی,اوستایی-پهلوی
معنی: پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی ...
ادامه مطلب ...
پارلا : ( تركي ) به معني درخشنده و نوراني.
اسم پارلا در اسامی پسرانه و دخترانه
پارلا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: درخشنده و نورانی
پارلار
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: درخشان، منور، پخش کننده نور
اسم پارلا در لغت نامه دهخدا
پارل. (اِخ ) پِرل شهری ...
ادامه مطلب ...
بدریه : (عربي) (بدر = ماهي كه به صورت دايرهي كامل ديده ميشود، ماه شب چهاردهم + ايه/iye-/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بدر يا ماه شب چهارده؛ 2- (به مجاز) ماه مانند و زيبارو.
اسم بدریه در لغت نامه دهخدا
بدری. ...
ادامه مطلب ...
بَدري : (عربي) 1- باراني كه پيش از زمستان ببارد، باراني كه پيش از سرما بيايد؛ 2- بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته.
اسم بدری در لغت نامه دهخدا
بدری. [ ب َ ] (حامص ) ...
ادامه مطلب ...
بَدرالزمان : (عربي) 1- ماه زمانه، ماه روي روزگار؛ 2- (به مجاز) زيباروي زمانه.
اسم بَدرالزمان در لغت نامه دهخدا
بدر. [ ب ِ دَ ] (اِ مرکب ) بیرون. (شرفنامه ٔ منیری ). بیرون در. (ناظم الاطباء). بدور :
هم شرفوان ببینمش ...
ادامه مطلب ...
بخشنده : (صفت فاعلي از بخشيدن) آنكه چيزي را بيآنكه عوضي بخواهد ميبخشد؛ عطا كننده.
اسم بخشنده در لغت نامه دهخدا
بخشنده. [ ب َ ش َ دَ / دِ ] (نف ) کسی که می بخشد و داد و دهش ...
ادامه مطلب ...
بتول : (عربي) 1- كسي كه از دنيا منقطع شده است و به خدا پيوسته است؛ 2- زن بريده از دنيا براي خدا؛ 3- (اَعلام) لقب حضرت فاطمه(ع).
اسم بتول در لغت نامه دهخدا
بتول. [ ب ُ ] (اِ) پر ...
ادامه مطلب ...
باهِره : (عربي) (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. 1- و 2-
اسم باهره در لغت نامه دهخدا
باهر. [ هَِ ] (ع اِ) رگی است در پوست سر تا یافوخ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ...
ادامه مطلب ...
باوان : (كردي) 1- خانهي پدري؛ 2- جگر گوشه و عزيز.
اسم باوان در لغت نامه دهخدا
باوان. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه. در 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان. سکنه 297 تن. (از فرهنگ جغرافیائی ...
ادامه مطلب ...
بامی : (اوستايي) 1- درخشان؛ 2- (اَعلام) 1) لقب شهر بلخ؛ 2) صفت شهر اوشيدر.
اسم بامی در لغت نامه دهخدا
بامی. (اِخ ) نام شهر بلخ است. (ناظم الاطباء). لقب شهر بلخ است. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). لقب قدیمی ...
ادامه مطلب ...
بالی : (ترکی ـ فارسی) (بال= عسل + ی (پسوند نسبت))، عسلی.
اسم بالی در لغت نامه دهخدا
بالی. (ع ص ) کهن. کهنه. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). پوسیده. تباه شده. (یادداشت مؤلف ). مندرس. بال. (ناظم ...
ادامه مطلب ...
باقیه : (عربي) (مؤنث باقي)، 1- عمل صالح؛ 2- آن كه يا آنچه وجود دارد، موجود؛ 3- پاينده، پايدار
اسم باقیه در فرهنگ فارسی
باقیه
مونث باقی , باقیات و صالحات , عمل های نیک , کارهای خوب و آثار خوب که ...
ادامه مطلب ...
باختر : 1- مغرب؛ 2- (در پهلوي) به معني ستاره است.
اسم باختر در لغت نامه دهخدا
باختر. [ ت َ ] (اِ) شمال. در اوستا بمعنی شمال است و اصل آن اباختر یعنی ماورأتر ، آنطرف تر. (فرهنگ شاهنامه ٔ ...
ادامه مطلب ...
اَرزنده : (صفت فاعلي از ارزيدن) 1- داراي ارزش، ارزشمند، ارزمند، شايسته و لايق؛ 2- (به مجاز) محترم، با شخصيت، مورد احترام.
اسم ارزنده در لغت نامه دهخدا
ارزنده. [ اَ زَ دَ / دِ ] (نف ) که ارزد. دارای ارزش ...
ادامه مطلب ...
اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا
اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا