بی بی نیمز

طَلا

طَلا :    (عربي) ۱- زر، فلزي زرد رنگ و قيمتي؛ ۲- (در گفتگو) (به مجاز) هر شيئي يا هر شخص بسيار ارزشمند؛ ۳- (به مجاز) آب طلا.

اسم طلا در لغت نامه دهخدا

طلا. [ طَ ] (ع اِ) آب دهان که از جهت بیماری و جز آن بسته باشد. طُلْوان. طُلُوان. (منتهی الارب ). || به قطران اندوده. (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). || بچه ٔ آهو. (مهذب الاسماء). بچه ٔ آهو وقت زائیدن. (منتهی الارب ). آهوی یکساله. (دهار). آهوبچه. (منتخب اللغات ). || بچه ٔ گاو و گوسفند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بچه ٔ هر حیوان که زنگله دارد. (مهذب الاسماء). هر ستور که سم او شکافته باشد. (منتخب اللغات ). گوساله. || ریزه و خرد از هر چیزی. (منتهی الارب ). ج، اَطْلاء، طِلاء، طُلْیان، طِلْیان. || شخص. رجوع به طلی شود.
طلا. [ طِ / طَ ] (از ع، اِ) زر (در اصطلاح فارسی ). زر سرخ. بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). زر خالص و صاحب فرهنگ رشیدی نوشته که غالباً لفظ طلا معرب تله است که لفظ هندی است و بکسر فوقانی و تشدید لام بمعنی زر و بمعنی ملمع کردن و ملمع نیز آمده است و در سراج نوشته که طلا بمعنی زر سرخ در اصل به تای قرشت بود بسبب اختلاط عجم و عرب به طای مطبقه نوشته اند حتی که مطلا بمعنی زراندود استعمال کنند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به زر طلا شود :
زمین را برنگ طلا رنگ داد [ مهر ]
جهان را ز نو فر واورنگ داد.
فردوسی.
وجود مردم دانا بسان زرّ طلاست
که هر کجا که رَوَد قدر و قیمتش دانند.
سعدی.
از پی دیدن نهی گر به دم تیغ دست
زخم فشاند چو مهر در عوض خون طلا.
حسین ثنائی.
– طلای جعفری . رجوع به زر جعفری شود.
– طلای دست افشار. رجوع به زر دست افشار شود.
– طلای سفید ؛ پلاتین. نوعی اززر که سفیدرنگ و گرانبهاتر از طلای زرد است.
– امثال :
طلا که پاک است چه محنتش (یا حاجتش، یا منتش ) به خاک است .
طلا. [ طَ ] (اِخ ) کوهکی است (چنین یافتم در شعر هذلیین و در شعر دیگران به ظاءمعجمه و آنجا واقعه ای بوده است ). (معجم البلدان ).
طلا. [ طَ ] (اِخ ) قلعتی است به آذربایجان (این لفظ عجمی و اصل آن تلاست، چه در کلام عجم طاء و ظاء و ضاد و ثاء و حاء و صاد خالصه و جیم خالصه نیست ). (معجم البلدان ).

اسم طلا در فرهنگ فارسی

طلا
زر, یکی ازفلزات کمیاب وگرانبهابرنگ زرد
۱ – هر چه آن را در مالند بر چیزی اندود . ۲ – دوایی رقیق که بر عضو مالند . ۳ – قطران . ۴ – زر ذهب جمع : طلاجات ( غلط ) . یا زر طلا ( طلی ) ۱ – زراندای مذهب مطلا کننده . ۲ – زر خالص که برای اندود کردن و طلا کردن مس و چیزهای دیگر به کار رود . ۵ – نوعی شراب غلیظ که به سیاهی زند می پخته . یا طلای دو بتی . اشرافیی که هر دو روی آن صورت داشته باشد . یا طلای سفید . فلزیست سفید رنگ شبیه به نقره و سنگین ترین فلزیست که در صنعت به کار می رود . وزن مخصوص آن ۲۱ / ۶۴ و درجه گداز آن ۱۷۵۵ درجه سانتی -گراد است . خواص چکشخواری تورق و مفتول شدن را بوجه اعلی داراست پلاتین . یا طلای سیاه . نفت .
زر زر سرخ بکسر اول معروف است که بعربی ذهب خوانند .
طلا باف
( صفت ) زربفت : جامه طلا باف .
طلا جات
( اسم ) جمع طلا ( غلط ) ۱ – طلاها ۲ – آلات زرین .
طلا دوز
( صفت ) چیزی که با تارهای طلا دوخته شده باشد تاج طلا دوز دستار طلا دوز .
طلا دوزی
با تارهای طلا چیزی را دوختن .
طلا ساز
( صفت ) کیمیاگر .
طلا سازی
کیمیا گری .
طلا گرفتن
( مصدر ) مطلا کردن بزر گرفتن : دندان را طلا گرفت .
طلا کار
۱ – ( صفت ) آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب . ۲ – ( صفت ) چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار .
طلا کاری
عمل و شغل طلا کار .
طلا کردن
( مصدر ) ۱ – مالیدن اندودن . ۲ – مالیدن دوای رقیق بر اندام .
باصطلاح اطبا آنچه بر اندام مالند رقیق آن را طلا و غلیظ آنرا ضماد گویند و شعرا مطلق بر مالیدن و اندودن اطلاق کنند .
طلا کوب
۱ – آنکه طلا ورقهای طلا ( و نقره ) سازد . ۲ – صحافی که جلدهای کتاب ها را تذهیب کند .
طلا کوبی
عمل و شغل طلا کوب .
آب طلا
( اسم ) ۱ – آب زر. ۲ – آب اکلیل .
چاه طلا
دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار
چشمه طلا
دهی است از دهستان کولیوند . بخش سلسله شهرستان خرم آباد .
ساحل طلا
نام قدیمی غنا .
سم طلا
( صفت ) مرکوبی که سمهای وی را طلا گرفته باشند .

اسم طلا در فرهنگ معین

طلا
(طَ) [ ع . ] (اِ.) ۱ – زر؛ فلزیست زرد رنگ گران بها و کمیاب که بسیار شکل پذیر، چکش خوار و قابل تورق و مفتول شدن می باشد. در مجاورت آب و هوا نیز زنگ نمی زند. ۲ – مجازاً گران بها، نایاب .
طلا گرفتن
( ~ . گِ تَ) [ ع – فا. ] (مص م .) زراندود کردن .
آب طلا
(طَ) [ فا – ع . ] (اِمر.) ۱ – آب زر. ۲ – آب اکلیل .

اسم طلا در فرهنگ فارسی عمید

طلا
فلزی زردرنگ، چکش خوار، و گران بها که در ضرب سکه و ساختن جواهر به کار می رود؛ زر.
* طلای سفید: (شیمی) = پلاتین
= طلی
* طلا کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] مالیدن داروی مایع بر عضوی.

اسم طلا در اسامی پسرانه و دخترانه

طلا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
طلاسان
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: طلا(عربی) + سان(فارسی) مانند زر
طلاگون
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: طلا(عربی) + گون(فارسی) مانند طلا، مانند زر
طلاناز
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی,فارسی
معنی: طلا(عربی)+ ناز(فارسی) زیبا چون طلا
طلایه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: نشانه یا جلوه نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه ها نمایان شود