طَریفه : (عربي) (مؤنث طریف) (در قدیم) نو، تازه).
اسم طریفه در لغت نامه دهخدا
طریفة. [ طَ ف َ ] (ع ص ) گیاه نصی که سپید یا انبوه و تمام گوالیده کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات چون سپید شود. (مهذب الاسماء). || طریفه ناک. رجوع به همین کلمه شود.
طریفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) نام زنی کاهنه به روزگار جاهلیت که خرابی سد مأرب را پیشگوئی کرده بود. (مجمل التواریخ والقصص ص ۱۵۰). و رجوع به تاج العروس ج ۶ ص ۱۱۱ شود.
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) نام مردی. (عقدالفرید ج ۷ ص ۶۲).
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) ابن حاجز. صحابی است. (منتهی الارب ). و رجوع به الاصابة ج ۳ ص ۲۸۵ شود.
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) آبکی است در اسفل ارمام. (منتهی الارب ). آبی است مر بنی جذیمةبن مالک بن نصربن قعین بن الحارث بن ثعلبةبن دودان بن اسد را در اسفل ارمام. و درمحلی دیگر نیز طریفة آبی است مر بنی شاکربن نضله را که از قبیله ٔ بنی اسد می باشند و هم طریفة قریه و آب ونخلستانی است مر احمال را که به بنوحمل معروفند از طایفه ٔ بنی حنظله و نصر گفته است که طریفة صحرای بی آب و علفی است که پس از دو یا سه روز به پایان ارمام میرسند و در آنجا به آبی گوارا برمیخورند که به بنی جذیمه تعلق دارد و برخی گفته اند آب مزبور بنی خالدبن نضلةبن حجوان بن فقعس راست. (معجم البلدان ج ۶ ص ۴۸).
طریفه. [ طَ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میربچه ٔ بخش رامهرمز شهرستان اهواز، در ۷هزارگزی شمال باختری رامهرمز کنار راه شوسه ٔ رامهرمز به هفتگل با ۳۵ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
اسم طریفه در فرهنگ فارسی
طریفه
مونث طریف, چیزغریب ونادر, تازه ونو, سخن نیکونغز
مونث طریف ۱ – تازه و نو . ۲ – نادر و غریب . ۳ – سخن نغز نیکو جمع : طرائف ( طرایف ) . ۴ – گیاه که سپید یا انبوه و تمام گوالیده باشد .
آبکی است در اسفل ارمام آبی است مر بنی جذیمه ابن مالک ابن نصر ابن قعین ابن الحارث ابن ثعلبه ابن دودان ابن اسد را در اسفل ارمام .
طریفه ناک
( اسم ) زمینی که در آن نصی بسیار روید .