بی بی نیمز

جلاله

جلاله : (عربي) (مؤنث جلال)، جلال.

 

اسم جلاله در لغت نامه دهخدا

جلالة. [ ج َ ل َ ] (ع مص ) در همه ٔ معانی رجوع به جَلال شود.
– لفظ جلالة، اسم جلالة ؛ لفظ اﷲ است که در جزوی از اجزای مصحف مجید متواتر پهلوی هم واقع شده و بنا بر تکرار جلالتین گویند. ارباب تفسیر نوشته اند که در اثنای قرائت جلالتین هر دعا که شود درجه ٔ قبول یابد. بعضی گویند اسم اعظم همین است. (آنندراج ).
جلالة. [ ج ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث جُلال بمعنی بزرگ وبزرگ قدر. || ناقه ٔ بزرگ. (منتهی الارب ).
جلالة. [ ج ُل ْ لا ل َ ] (ع ص ) مؤنث جُلاّل. (منتهی الارب ). رجوع به جلال شود.
جلالة. [ج َل ْ لا ل َ ] (ع ص ) حیوانی که پلیدی انسان خورد. (ناظم الاطباء). ماده گاو پلیدی خوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و در حدیث است : نُهی عن لحوم الجلالة. (اقرب الموارد). نُهی عن لبن الجلالة. (منتهی الارب ).

اسم جلاله در فرهنگ فارسی

جلاله
حیوانیکه پلیدی انسان خورد ماده گاو پلیدی خوار .
مدالله ضلال جلاله
( جمله فعلی دعایی ) خداوندی سایه های جلال ویرا کشیده داردا . : ذات شریف و عنصر لطیف خداوند خواجه جهان …. مدالله ظلال جلاله است ..

اسم جلاله در فرهنگ فارسی عمید

جل جلاله
به منظور ستایش خداوند به کار می رود.